ايران

پيك

                         
رنجنامه ای، از نسل نو به دكتر سروش
 

 

رضا حديثی - تير 82 – سايت ملی مذهبي

 

 

"به نام ِ خدايی كه فقط بر اوسجده می كنم"

نی حديث ِ راه ِ پر خون می كند       قصه های عشق مجنون می كند
 

جنابِ سروش!

وقتی نامه ی پراز درد  شما را به آقای خاتمی خواندم ، نمی دانم چرا، اما خواستم كه با همه گستاخی آموخته ام از بزرگانی چون شما يا شريعتی ، رنجنامه ای ديگر گونه برای شما بنويسم ، كه من اين روزها خاتمی را بسيار مظلوم می دانم و همراهان و همفكرانش را در حال  گريزی نامقدس از سستی ها و نرفتن ها و نگفتن ها و همه و همه ، انداختنِ گناهِ كاهلی ها ، يا به گردن ِ مخالفان ، يا خاتمي!؟

نمی دانم ما را باز چه اوفتاده است ، كه اين رسم  ناميمون  " نخبه كشی” را ، چون شعائری قدسی بر تارك رفتارهای  اجتماعی مان پاس می داريم ، و مردِ ديگری را در داستانِ تكراری  هوس های  روانی  اجتماعی مان ، به سلاخ می كشيم.

اگر امروز جنبشی را كه نامش به نام ِ خاتمی هم آميخته ، و به دروازه های  گنگ ِ ناكامی و انسداد نزديك شده است ، دلايل ِ سرنوشتش تحليل و تعليل شود ، من باری ديگر مانند ِ همه  آن چه در قرونِ اخير بر ما گذشته است ، رای به علت العللی به نامِ خودِ جامعه می دهم و سريعا پس از آن به سراغ  ياران و مدعيان ِ نخبه ی اين جنبش می روم. كه "هرچه هست از قامت  ناساز  بی اندامِ ماست".

جناب ِ سروش!

بگذاريد از خود  شما شروع كنم.

دكتر سروشی ، كه هواردارانِ او، وی را بر دوشِ شريعتی سوار می دانند، و بی شك جدی ترين و پر آوازه ترين، روشنفكرِ نظری  پس از انقلاب است، برای اين جنبش  اجتماعی چه می توانست بكند و بايد می كرد ، كه به قول ِ خود  شما آن را به "فرصت سوزی” از دست داد؟

درد ِ نظری  امروزِ مردم  ما، مولانا بود يا حافظ شناسي؟

ارتباط  چنين روشنفكری با اين وزن اجتماعی، با مردم - يا حداقل دانشجويان- همين قدر كافی بود، كه هر از ماهی در مجله ای يا چيزی مانند آن، پيدايش كنيم؟

آيا دكتر سروش، يك فيلسوف ِ اسلام شناس ِ اخلاق گرا ی  آكادميك است، و نبايد از او انتظار ی بيش داشت؟ نه... انتظارِ از عمل ِ اجتماعی  شما  تنها نگاشتن نامه هايی در بعضی برهه های  مهم تاريخی نيست .

انتظار ِاز شما، در اين شش سال، نياز به شما در اين دوره بوده است. نياز به روشنفكری با زبانی همه كس فهم - نه از آن گونه زبانی كه گاهی اختيار می كنيد، كه در هر جمله ی آن بايد اندكی درنگ كرد و يادِ نثر های سخت كهن افتاد- با بيانِ علمی و منطقی تعديل شده - مگر آن كه فقط مخاطبان  شما اساتيد  دانشگاهی باشند- كه به تبيينِ مسلمانی كار، نه صوفی گری، صبوری فعال، نه انتظارِ منفعل ،مسلمانی "نه" و اعتراض، نه مسلمانی " می” و احوالات  عرفانی كه مسلمانی علی (ع) نه مسلمانی مولوی، بپردازد. و اين انتظار  از شما، هم از روی  بارِ علمی و نظری  شما بود و هم از شجاعت و تعهدی كه از خويش نشان داده بوديد.

خود می دانيد كه در اين ايام ارتباط  مستمر، حداقل با نسلِ جوان، فعل  آن چنان بعيدی، نيست. اما شما چنين نكرديد، و در اين شش سالی كه شايد خاتمی تا حد زيادی، به قول  شما فرصت سوزی كرد، شما نيز رنجی بر تن  تاريخ  اين جنبش نهاديد، و نسل  مرا كه منتظرِ حرف های  علمی و امروزی - اما آشنا - از كسی چون شما بود، در پندارمان به غلط انداختيد، كه " ما ز  ياران چشمِ ياری داشتيم"

جناب ِ سروش!

همه تقصير ها را به گردنِ خاتمی انداختن، برای منی كه هنوزِ چهره ی خندانِ او را از ديوار خانه مان بر نداشته ام ، بسيار دردناك شده است.

من از همه می پرسم، كه مگر ما آن چه را كه يك جنبش  اجتماعی  اصلاحی لازم دارد، انجام داديم؟

مگر كسی نسل  من، كه تنها با بر انگيخته شدنِ احساسات، بيست و دو مليون رای  دوباره برای جنبش خريده بود، را در صحنه حيات ِ اجتماعی نگاه داشت؟ مگر اين نسل چه قدر بنيه فكری داشت، كه پس از انتخابات، ديگر نيازی نبود كه در ميتينگی يا جايی به تسلسل جمع شود، تا تغذيه افكارش نظمی منطقی بگيرد و استمرار يابد و آن گاه، يا بی خيالی و بی عاری و يا حداكثر هدايت و نهليسم، چكيده ی افكارش نباشد. به راستی تا به حال انديشيده ايد كه چرا در نسل  جوان ما ، اگر اهلِ مطالعه و تفكر باشند - كه غنيمتی ست- اين قدر "هدايت" جا باز كرده است؟ آيا همه اين ها وظيفه ی خاتمی بود، و مدعيان گرانسگ  اصلاحات كه اين روزها به نوبت از خاتمی عبور می كنند، هيچ تقصيری نداشتند؟ ...

جناب ِ سروش!

در ابتدای سخنتان، به آقای  خاتمی گفته ايد كه اين نامه را در كمال  نا اميدی و نا خشنودی می نگاريد. اميد و صبر مطلق در عمل اجتماعی، شاه كلامِ پند های اجتماعی  قرآن و بزرگترين نياز  يك حركت  زمان گيرِ اجتماعی، مانندِ اصلاح طلبی است. به يادتان آورم آن كلام مقدس را كه :

"آگاه باش كه دوستانِ خدا، نه ترسی دارند و نه غمگين می شوند. برای مؤمنان  پرهيزگار در زندگی دنيا و آخرت خبری مسرت بخش است، سخنان  خدا تغيير نا پذير است و آن رستگاری عظيم است. سخن  آنان محزونت نكند، كه عزت از آنِ خدا است و او شنوای  داناست"(سوره ی يونس 62 تا 65).

به راستی چه تقارنِ شگفتی ست، ميانِ ايمان، عمل  اجتماعی (صالح)، صبر و آن چه در زمانه ی ما و در زمانه ها (عصر)، می گذرد.

پايدار و صبور باشيد

رضا حديثی - تير 82

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی