هر گاه كه ايران
وارد روزهای نه بحرانی – كه
هر روز آن بحرانی است – بلكه
بحرانی تر می شود، بحث
نوشونده در مورد اميد يا نااميدی
مردم نسبت به ادامه اصلاحات و بويژه
شخص محمد خاتمی بالا می گيرد.
معمولا در
اينگونه روزها، نامه های
متعددی به خاتمی نوشته می
شود كه يا اعتراض به بازداشت است ،
يا در آن اتمام حجت می شود، يا از
مسئولين قوه قضاييه شكايت می شود
، يا از خاتمی خواهان مداخله در
اين يا آن مسئله، آزادی اين يا آن
فرد و غيره می شوند.
نويسندگان اين
نامه ها، معمولا متذكر می شوند
كه با آگاهی از اينكه اميدی به
توان خاتمی در گشودن گره ها
ندارند اين نوع نامه ها را می
نويسند. آنها، البته توضيح نمی
دهند كه اگر اميدی ندارند چرا به
او نامه می نويسند. همين تضاد در
گفتار و نوشتار نشان می دهد كه
همچنان، هر كس، در هر كجا كه به بن
بست می رسد، همچنان اميدش متوجه
خاتمی می شود.
امروز همه چيز
نشان ميدهد كه مشكل يا ويژگی
كنونی جامعه ما نااميدی از
خاتمی نيست، بلكه برعكس انباشت و
انبوهه اميدی است كه به او بسته
شده و اختيارات و قدرت واقعی
محمد خاتمی امكان پاسخگويی
بدان را ندارد. بنابراين اگر اين
اميد همراه با مبارزه فرد فرد مردم
برای تغيير و تحول نباشد، اين
اميد پاسخی مساعد نخواهد يافت.
از آنسو، در ميان
اپوزيسيون نيز اميدها به خاتمی
بسته شده، اما از جانبی معكوس.
همه اميد آنان به استعفا يا
بركناری اجباری يا كودتايی
خاتمی است و تصور می كنند تنها
دليل بقای جمهوری اسلامی
وجود خاتمی است و اگر او كنار رود
همه چيز حل می شود و همه موانع
پايان يافتن جمهوری اسلامی
برطرف می شود.
آنچه در هر دو اين
نگرش ها از آن غفلت می شود نقش
خود مردم ، مبارزه آنان و
سازماندهی جنبش آنان است.
ناتوانی در اين سازماندهی است
كه از اينسو يا آنسو همه اميدها و
همه فشارها را متوجه يك فرد كرده و
قهرمان يا ضدقهرمانی از او ساخته
كه كليد همه قفل ها به اين يا آن شكل
بدست اوست.
درحاليكه واقعيت
آن است كه محمد خاتمی به
تنهايی فردی است مانند بقيه
افراد. برخلاف مخالفان جنبش، او نه
نيروی انتظامی دراختيار دارد
، نه سپاه ، نه ارتش و نه چماق كه به
اتكا آن بخواهد نظراتش را با زور و
اجبار حاكم كند و نه بر گنجی تكيه
زده كه بخواهد بواسطه آن عده ای
را بخرد و بفروشد و اجير كند تا
ثناگو و چاكرش باشند و مرگ مخالفانش
را شعار دهند و آرزو كنند. و نه
اصولا اين دو راه را كه مخالفان او
در آن دستی بلند دارند دنبال و
تبليغ كرده است.
خاتمی به اميد
مردم نيز نيازی ندارد، زيرا اميد
مردم بايد متوجه خود و مبارزه خود
باشد. هيچ قهرمانی، نه امروز و نه
فردا، ولو در كسوت رئيس جمهور
بجای مردم برای آنان
خوشبختی نمی آورد. آنچه محمد
خاتمی - رئيس جمهور- نياز دارد
حمايت و پشتيبانی مردم است ،
مردمی كه خود برای تغيير جهان
و سرنوشت خود بپا خاسته اند.
به جنبش
دانشجويی روزهای اخير انتقاد
می شود كه اين جنبش فاقد ديد روشن
، شكيبايی و درك عميق از ميزان
اميد و وابستگی مردم به سرنوشت
اصلاحات است و به همين دليل خطر
انزوای خود را نه فقط در ميان
مردم، بلكه حتی در ميان توده
دانشجويان با خود حمل می كند.
شايد چنين باشد. اما اين جنبش - ضعف
آن هر چه باشد- يك دستاورد بزرگ و
مثبت داشته است. جنبش دانشجويی
امروز منتظر خاتمی يا هيچكس ديگر
نشده و خود برای آزادی خود دست
بكار شده است. اين آن چيزی است كه
بايد از اين جنبش آموخت، حتی اگر
آلوده به تندروی باشد و به ضرورت
حفظ خاتمی در سنگر خود نيز كم
توجه شده باشد.
|