در
انتظار چهارمين سالگرد 18 تيرماه،
عموم ايرانی ها بدون آنكه
اميدی داشته باشند، منتظرند تا
نتايج تضادهای موجود در سيستم
سياسی را مشاهده كنند.
آنها
سالهاست منتظر چنين رويدادی
هستند، اما دو تغيير مهم، يكی در
عرصه داخلی و ديگری در عرصه
بين المللی می تواند بدين
معنا باشد كه آنچه در گذشته غير
قابل تصور و دستيابی بشمار می
رفت، شايد حالا چندان دور از دسترس
نباشد. تغيير در عرصه داخلی از
طريق بوجود آمدن نسلی ايجاد شده
كه چند صباحی پس از انقلاب ايران
بدنيا آمد، مردان و زنانی كه
خاطره ای از زمان شاه ندارند،
اما خاطرات جنگ ايران وعراق را چرا.
تغيير
در عرصه بين المللی، البته از
نتيجه دو جنگی حاصل شده كه
امريكا در افغانستان و عراق كرد و
خود را به مرزهای ايران نزديك تر
كرد. تغييری كه اين دو كشور را از
لحاظ اهميت در مقايسه با گذشته
برجسته كرد.ايران شايد بتواند
امريكائی ها را در عراق با
ناكامی روبرو سازد، اما از طرف
ديگر بايد پذيرفت كه امريكائی ها
هم امكانات تازه ای مانند
نيروی نظامی در اختيار دارند
كه می توانند ازطريق آن بر حوادث
ايران تاثير گذارند. هنوز هم دخالت
نظامی، حتی در بعدی محدود
عليه تاسيسات هسته ای می
تواند در آينده متصور باشد.
آنچه
بنظر قطعی می آيد، ادامه
مبارزه است در ايران برای كسب
امتياز و همچنين ميان ايران از يكسو
و ايالات متحده و اروپا از سوی
ديگر كه عوامل رقابتی در داخل
رژيم ايران و اپوزيسيون ايران
بشمار می روند. هر دو طرف مايل به
حمايت امريكا از خود هستند. هر
كسی كه بتواند با كارت امريكا در
ايران بازی كند و همزمان
امنيتی در مقابل تهديدات امريكا
ايجاد و مطالبات جمعيت جوان كشور را
برآورده سازد قادر خواهد بود حداقل
برای مدتی در بازی سياسی
در ايران به پيروزی رسيده و
بماند.
پديدار
شدن نسلی كه در سال 1979 بدنيا آمد،
انفجار جمعيت را با دو برابر كردن
آن در مقايسه با زمان ورود آيت الله
خمينی به ايران به اوج رسانده
است. پيدائی اين نسل انبوهی از
افراد طغيان گر و ناراضی كه از
اوائل دهه 90 در مركز سياست ايران
بودند را از لحاظ كمی افزايش داد.
آنها چيزی به غير از جمهوری
اسلامی را به چشم نديده بودند،
اما تجربه آنها در زمينه جمهوريت،
بخصوص آنان كه متعلق به طبقه متوسط
بودند، از طريق روش متفاوت زندگی
به عنوان شهروندانی كه متعلق به
دنيائی بزرگ تر بودند دگركون كرد.
آنها اين روش زندگی تازه را با
مشاهده تلويزيون، تماشای فيلم
وارتباط مداوم با مهاجرين
ايرانی مستقر در امريكا، اروپا و
استراليا آموختند. حتی در ميان
دينداران اين نسل شك و شبهه هائی
در مورد رژيمی كه سران مذهبی
اش به خاطر وسوسه رسيدن به قدرت و يا
ازطريق مطرح كردن اين پرسش از
سوی روحانيون مورد احترام كه آيا
كاست روحانی بايد قدرت سياسی
را قبضه كند يا نه، به زير سئوال
رفته است، بوجود آمده است.
آيت
الله خامنه ای، رهبر مذهبی
ايران، ماه گذشته پس از گذشت يك
هفته از اعتراضات دانشجوئی
اظهار داشت كه "افراد شرور" كه
بخود اجازه داده اند تا برای
امريكا "مزدودی” كنند تنبيه
خواهند شد. اما وی و ديگران می
دانند كه تيراندازی به سوی
دانشجويان در خيابان ها و رفتاری
فراتر از بازداشت دانشجويان با
آنها می تواند به طرزی گسترده
عواقب مخرب به بار آورد.
هاشمی
رفسنجانی، رئيس جمهور حيله گر
پيشين كه از يك طرف با معترضين به
گونه ای ميانه روانه برخورد
می كند و از سوی ديگر متمايل
به گفتگو با امريكاست، نشان می
دهد كه كليد موفقيت سياسی در
ايران نه سركوب جوانان بلكه
برآوردن بخشی از تقاضاهای
آنهاست. از نظر رفسنجانی تطهير
امريكا كه بخشی از آن در باز كردن
فضای جامعه ايران بكار گرفته
می شود، اهميت سمبوليك برای
بسياری از جوانان طبقه متوسط
دارد.
هر
كسی در كادر رهبری ايران
بتواند ادعا كند كه با امريكا به
درك متقابل رسيده است می تواند
زندگی سياسی خود را تضمين كند!
حالا
اين كس خواه رفسنجانی باشد و
خواه تماميت رژيم. در اين مقوله
بايد رفسنجانی را رقيب خاتمی
بعنوان فردی ليبرال دانست كه قول
های بيشماری به مردم داد اما
كمتر توانست به آنها جامه عمل
بپوشاند. رفسنجانی همچنين در
رقابت با محافظه كاران كمتر انعطاف
پذير قرار دارد كه معتقدند دادن
برخی امتيازات به امريكا چندان
هم پرهيز ناپذير نيست.
امريكا
از اين نظر قدرت خود را عمدتا از
طريق نظامی نشان می دهد كه
واقعيت نشان می دهد سياستمداران
ايرانی احتمالا مايلند با آنها
به نوعی معامله كنند و يا از
معامله ای كه با آنها انجام داده
اند منتفع شوند.
در
تهران، آشكارا چنين تمايلاتی به
چشم می خورد. سفر جك استرا به
ايران شواهدی را به اين مدعا
افزود. اين كه ايران حاضر است
بازرسی های بی قيد و شرط از
تاسيسات اتمی خود را بپذيرد،
تحويل تعدادی از اعضای
القاعده از سوی ايران به
عربستان، كويت و مصر- كشورهائی
كه می توانند اين افراد را به
امريكا تحويل دهند- نشانه هائی
از نوعی چانه زنی و معامله با
خود را همراه دارد. امريكا و
اروپائی ها همچنين خواستار كاهش
حمايت ايران از گروه هائی مثل
حزب الله و يا استفاده از نفوذ شان
برای تعديل در عملكرد آنها می
باشند. خواسته هائی كه احتمالا
تا حدی به انجام رسيده است.
در
ايالات متحده فكر تغيير ناگهانی
و تمام عيار رژيم ايران
طرفدارانی دارد كه رامسفلد
يكی از آنهاست. بسياری از آنها
روی رضا پهلوی فرزند شاه سابق
ايران حساب باز كرده اند اما تعداد
اندكی از ايرانيان علاقه به
بازگشت رژيم سلطنتی به ايران
دارند. تعداد اين افراد به همان
اندازه است كه تعداد طرفداران
مجاهدين خلق. پشتيبانی از گروه
های اپوزيسيون خارج از كشور نيز
سياستی جدی بشمار نمی رود.
بهترين
سياست شايد ميانگين تلاش های غير
عاقلانه برای تغيير رژيم و حمايت
از رژيمی باشد كه در حال حاضر در
ايران وجود دارد.
|