حاصل
شش سال مقاومت آلوده
به توطئه و جنايت عليه رفرم و
اصلاحاتی كه مردم برای تحقق
آن در انتخابات 1376 شركت كرده و محمد
خاتمی را با همين انگيزه به
رياست جمهوری برگزيدند، اكنون
می رود تا به حوادثی بزرگ در
ميهن ما بيانجامد. جامعه ايران،
امروز يكپارچه خشم و نارضائی است.
مردم از غارت، زورگوئی، فساد
حكومتی، فحشای عريان و آلوده
به فقر، خطر دخالت نظامی
خارجی، نا امنی، حادثه
آفرينی های بی وقفه گروه
های وابسته به سپاه و بسيج و بيت
رهبری و قوه قضائيه، دوروئی
روحانيون حكومتی، فقر و
بيكاری، گرانی و بی
سرپناهی چنان به جان آمده اند كه
هر جرقه ای می تواند به
حريقی بزرگ تبديل شود.
همين
پيش زمينه های اجتماعی بود،
كه حمله سازمان يافته ميليشيای
حزب الله (به زعامت آيت الله جنتی)
به خوابگاه های دانشجويان در
تهران و سپس شهرهای دانشگاهی
ديگر كشور را بسرعت از چارچوب
تظاهرات اعتراضی دانشجويان خارج
ساخته و سمت گيری اعتراض های مردمی عليه
اقليت مافيائی حكومت را به خود
گرفت. اقليتی كه اقتصاد و قدرت
آلوده به جنايت را در جمهوری
اسلامی در اختيار گرفته است.
حتی در كوچكترين و دورافتاده
ترين شهرهای كشور مردم منتظر
اولين فرصت و موقعيت برای
تظاهرات عليه رهبران رسوا شده
مافيای حكومتی و سلطه بخشی
از روحانيت شيعه (كه بخش عمده ای
از آن نيمه عراقی، نيمه
ايرانی است) بر كشورند. آنها كه
خام انديشانه و با الگو قرار دادن
بی تفاوتی مردم نسبت به
انتخابات شوراهای شهر و روستا
تصور كرده بودند می توانند فاجعه
حمله شبانه به خوابگاه دانشجويان
در سال 1378 را تكرار كنند و يا تخريب
و تظاهرات حكومتی 23 و 24 تيرماه
همان سال را تكرار و به قول خود "كار
را يكسره كنند" چنان خود در
تله گرفتار آمدند كه حتی اگر
اينبار هم موفق به فرار شوند، در
آينده نزديك و بر سر پيچ ديگری از
حوادث بار ديگر گرفتار خواهند آمد.
آنها
كه وعده سال 60 را می دهند و يا با
حسرت از قتل عام زندانيان در سال 1367
ياد می كنند و افسوس فرصت از دست
رفته را برای كشتار و اعدام
بيشتر می خورند، در واقع از موضع
ضعف و از درون اين تله اجتماعی
دندان نشان می دهند. (مراجعه كنيد
به سخنرانی های هاشمی
رفسنجانی، عسگراولادی و حجت
الاسلام رئيسی رئيس بازرسی كل
كشور و حاكم شرع قتل عام زندانيان
سياسی در سال 67، در روزهای
پايانی تظاهرات، اعتراضات و
اغتشاشات خود ساخته هفته پايانی
خرداد ماه و هفته آغازين تيرماه)
تحصن
های ادامه دار در دانشگاه ها كه
در پيوند با تظاهرات اعتراضی
دانشجويان و تظاهرات موضعی مردم
در محلات تهران و شهرهای مختلف
كشور همچنان ادامه دارد و گزارش
هائی كه پيرامون تدارك اعتصابات
كارگري(بويژه در بخش كارمندی
شركت نفت) می رسد، يكبار ديگر بر
اين حكم قطعی مهر تائيد می زند
كه "حاكميت به شيوه
گذشته به مرزهای ناممكن خود
بسيار نزديك شده است"
وقتی
كسانی در حاكميت جمهوری
اسلامی، هنوز رويای خونين دهه
60 را در سر داشته و در پی تكرار آن
هستند و شرايط امروز ايران و جهان
را با شرايط دهه 60 يكسان تصور می
كنند، خود نشان ميدهد، به همان
اندازه كه مردم ديگر نمی خواهند
به شيوه گذشته حكومت شوند، حاكميت
نيز راه و روش ديگری را ياد ندارد
و به همين دليل ما به مرز انفجار
اجتماعی و تغيير قطعی تركيب
حاكميت نزديك می شويم. "مردم
نمی خواهند و حاكميت نمی
تواند". اينست آن تضاد عمده
ای كه سرانجام بايد در ايران حل
شود و هر شكل از اشكال حكومتی
لاجرم بايد به اين خواست پاسخ داده
و اين تضاد را حل كند!
مردم
نه تنها در انتخابات رياست
جمهوری 76، بلكه درانتخابات مجلس
ششم و در انتخابات دور دوم رياست
جمهوری خواست اين تغيير را به
زبان ارقامی كه از صندوق های
رای بيرون آمد تكرار كردند.
جبهه
مستبد و غارتگر ضد
اصلاحات نخواست
و در واقع نتوانست اين بانگ را
بشنود و بر همان شيوه های گذشته
پای فشرد. حاصل اين نشنيدن و
پافشاری نتيجه ای بود كه در
انتخابات شوراها در بزرگ ترين
شهرهای ايران بدست آمد. اينكه ما
موافق شركت وسيع مردم در انتخابات
بوديم و اينكه اين تحريم عملا
سنگری مانند شورای شهر تهران
را در اختيار حزب الله و يك باند از
فرماندهان توطئه گر و كودتاچی
سپاه پاسداران قرار داد، در ماهيت
ارزيابی از نارضائی و خشم
مردم و تغيير روش ها و شيوه های
مقاومت عمومی نمی دهد و اين
همان نكته ايست كه آن
را نه
در اغتشاش آفرينی و تخريب و آتش
افروزی حراست سپاه پاسداران (
تحت عنوان لباس شخصی ها) در جريان
اعتراضات دانشجوئی و تظاهرات
موضعی مردم در پايان
خرداد و آغاز تيرماه، بلكه در
آمادگی مردم برای تظاهرات،
تحصن ها و اعتصابات بايد ديد.
بدين
ترتيب، نشانه های آشكاری
دربرابر ما قرار گرفته كه نشان
ميدهد جنبش عمومی مردم ايران
برای تحول در حاكميت و تغيير
تركيب طبقاتی آن وارد مراحل
نوينی شده است. مرحله نوينی كه
جنبش پای در آن گذاشته، ابزار
نوينی را نيز جستجو می كند.
جبهه ضد اصلاحات و حاكميتی كه
مردم خواهان به زير آمدن آن از
اريكه قدرت حكومتی هستند، بسيار
می كوشد با ايجاد اغتشاش و راه
انداختن موج ترور و انفجار فرصت
ديگری برای بقای خويش
بخرد، كه اين فرصت جز نظامی كردن
هرچه بيشتر حاكميت و جاری ساختن
حمام خون در كشور نيست. شرايطی كه
می تواند به جنگ داخلی و تجزيه
خاك ايران نيز منجر شود. آخرين
اظهارات دبيركل موتلفه اسلامی و
برخی فرماندهان سپاه پاسداران
كه نعل وارونه زده و می گويند
مردم و سازمان های سياسی و
حتی دانشجوئی قصد ايجاد
انفجار و ترور را در جامعه دارند،
نشانه بارز اين توطئه جديد است.
يعنی همان بازی خونينی كه
در ابتدای دهه 60 براه انداختند و
بنام مجاهدين خلق، با نفوذ در
مجاهدين خلق و يا بدست آنها و با
شرايطی كه برايشان فراهم ساختند
سرشناس ترين و موثرترين روحانيون و
كادرهای نظامی و غير نظامی
انقلابی را كشتند تا زمينه را
برای قبضه قدرت توسط خود فراهم
سازند.
اين درحالی است، كه نه تنها
رويدادهای مربوط به تظاهرات
دانشجوئی و اغتشاش آفرينی
های وابستگان سپاه پاسداران (لباس
شخصی ها) كه مردم تلاش داشتند از
آنها فاصله بگيرند، نه تنها در
اخباری كه اكنون پيرامون نقش
بسيج دانشجوئی در همسوئی با
لباس شخصی ها، اما در صفوف
دانشجويان فاش می شود، بلكه در
تحرك های اعتصابی و تحصن
گزينی مجلسيان، دانشجويان،
كارگران و باحتمال بسيار در صفوف
كارمندان، معلمين، پرستاران و...
نشان می دهد مردم ابزار ديگری غير
از حادثه جوئی های خيابانی
را بتدريج جايگزين انتخابات و حضور
در پای صندوق های رای می
كنند و حتی در پی فرصت برای
تظاهرات مسالمت آميز نيز هستند. در
اين ميان و در مسيرنوينی كه جنبش
طی می كند، بايد كوشيد
اميدواری به قدرت های
خارجی برای ايجاد تغييرات
مثبت در ايران را به اميد برای
ايجاد تحول در داخل كشور و توسط خود
مردم تبديل كرد و از انتظار كاست و
به تحرك افزود. امروز بزرگترين خطر
و زمينه ساز ترين بهانه برای
دخالت قدرت های خارجی در امور
داخلی ايران حاكميتی است كه
منفور ملت است، مردم بايد اين سد را
در جهت ايجاد تحولات مثبت و
مترقی از سر راه خود بردارند. اين
امر، برخلاف عراق زير سلطه صدام
حسين و نا آگاه
از سرانجام وعده های
روحانيون نجف عملی است.
|