محافظهكارانی كه اين روزها
مخاطب اصلی دانشجويان و معترضين
بودند، آرام آرام در حال انسداد
فضايی هستند كه به گمان آنها
بوجود آمدنش باعث اين وقايع گرديد.
تحليل
غالب آنها اين است كه جريان بوجود
آمده، تحت تأثير تبليغات رسانهای
خارجنشينان و ماهوارههای
آنان و حمايت سياستمداران و مقامات
آمريكايی به وقوع پيوست. لذا
آنهايی كه در اين شبها در تهران
و شهرهای ديگر به خيابان ريختند،
شعار دادند و به شرايط موجود
اجتماعی در كشور اعتراض كردند، «محارب»
هستند و بايد به «اشد مجازات» برسند.
آنها
در عين حال تيغ تند انتقادات خود را
متوجه
اصلاحطلبان
و در اين روزها روزنامه «ياس نو»
كردهاند كه چرا به اين «محارب»ها
ميپردازند
و از بازداشت آنها سخن به ميان ميآورند.
بنابر همين نظر، محافظهكاران
و
افراطيون، هسته مركزی اصلاحات
در مجلس را با منافقين قياس ميكنند
و آنها را و افراطيون،
هستهمركزی اصلاحات در مجلس را
با منافقين قياس ميكنند و آنها را
منافقين
جديد ميخوانند. نهايتاً نيز به
اين تحليل رسيدهاند كه بايد تا
آستانه 18
تيرماه
فضايی تبليغاتی «رعبآور»
ايجاد كرد. زيرا قدرت، توان و بسيج
عمومی را جهت
رودررويی
مستقيم با اصلاحطلبان - بنابر
دلايل عديده - ندارند. اين نگرش باعث
آن
گرديده
است كه از يك سو با حملات شبانه،
تهديدهای تلفنی و تصادفات
ساختگی نمايندگان
را
در مجلس به «سكوت» وادار نمايند و
از ديگر سو با زمينه سازی
تبليغاتی جهت صدور
حكم
«محارب» برای دانشجويان، آنها
را به موضع انفعال بكشانند. تا از
اين پس نه كسی نامهای
بنويسد، ونه دانشجويی
اعتراضی داشته باشد. از همين
نظرگاه است كه ميتوان
پی
برد چرا آنها اين روزها بيش از
گذشته به ياد منافقين دهه 60 افتادهاند،
چرا از
اجرای
حكم «محارب» برای بازداشتشدگان
سخن به ميان ميآورند و چرا ناگهان
عموم
امضاكنندگان
نامه سرگشاده 135 نماينده مجلس به
مقام رهبری، در شهرهای خود
مورد
حمله
و تعرض گروههای فشار قرار ميگيرند.
افراطيون راست، حتی خوابهای
ديگر نيز
ديدهاند.
به زعم آنها ميتوان دانشجويان را
در همين ايام «سركوب» كرد تا وقايع
مشابه
حداقل تا 4 سال ديگر و نسل جديد
دانشجويی تكرار نشود و برای
چنين سركوبی، اگر
لازم
است كه فردی چون سعيد عسگر نيز
هزينه تبليغاتی شود، بايد بشود.1
نقطه
مقابل چنين تفكری در جريان اصلاح
طلب واقع است. برای اصلاحطلبان
هنوز ماهيت اين اعتراضات و عامل
اصلی آن روشن نشده است، بدين
لحاظ نيز آنها در اين مدت يك سكوت
تبليغی را دنبال كردند تا
نهايتاً معترض بازداشتهای
شديد دانشجويان - و فقط دانشجويان -
شدند.
با
باور اصلاح طلبان، اعتراضات
اخير را
محافظهكاران كليد زدند تا در آستانه 18 تير هدفهای
راديكالی خود را پيگيری
نمايند. ابتدا از انباشت مطالبات و
اعتراضات و خالی شدن آن در 18 تير
جلوگيری كنند
كه
راه آن نيز برگزاری تجمعات محدود
كوچك باشعارهای بسيار تند عليه
خاتمی تعيين شد.
و بعد بدين طريق به
شناسايی افرادی كه محرك
دانشجويان هستند و آنها را تغذيه
فكری ميكنند بپردازند و
بازداشتشان نمايند.1
بدين
خاطر اصلاحطلبان در ايام 20 خرداد
تا
روزهای
فروكش كردن اعتراضات، از موضعگيری
صريح در باره آن پرهيز كردند و
هنگاميكه
دامنه
بازداشتها افزايش يافت و
نگرانی نسبت به وضعيت دانشجويان
گسترش پيدا كرد،
فقط
روی موضوع آزادی دانشجويان
بازداشت شده متمركز شدند و با
پيگيری تبليغاتی اين
موضوع
بر آن شدند خلاء بوجود آمده در اين
خصوص را كه باعث افزايش سؤالات
مردمی شده
بود،
پر نمايند.1
اما
به نظر ميرسد واقعيات شكلگيری
وقايع رخ
داده
چيز ديگری است كه دو جناح اصلی
در كشور از آن به سادگی گذشتند.
فراموش كردن
مردم
و عدم پاسخگويی به مطالبات آنها،
باعث ايجاد اعتراضی گسترده شده
بود كه اين
اعتراض
نياز به يك جرقه اوليه داشت. لذا آن
هنگام كه كليد وقايع ماهها پيش از
خرداد
ماه
توسط بسيج دانشجويی زده شد و
رئيس دانشگاه علامه طباطبايی 24
ساعت توسط اين
گروه
گروگان گرفته شد و پس از آن وزير
علوم معترض اين حركت بسيج شد و آنها
را تهديد
به
محدوديت در دانشگاهها كرد،
آگاهان زيرك در امر سياست واقف شدند
اتفاقاتی در حال
رخ
دادن است. از آنجا بود كه وقايع
سلسلهوار يكی پس از ديگری رخ
داد. بسيج
دانشجويی
چندين
موضعگيری شديد عليه وزير علوم
انجام داد و در يكی از اين مواضع به بحث خصوصيسازی دانشگاهها
و باز كردن اين موضوع پرداخت و اين
موضوع توسط روزنامه
عصر با غلظت تمام بزرگنمايی و تبليغ شد. سپس اين
دستاويزی شد برای كسانی كه
بدنبال
تخليه
اعتراضات دانشجويی در آستانه 18
تيرماه بودند. دميدن
بر خصوصيسازی در
دانشگاهها
و اعتراض نسبت به آن و دعوت به تجمع
و تحصن آغاز يك بازی دومينو از
سوی محافظهكاران بود
كه پايانش هنوز عليرغم فروكش كردن
اعتراضات، قابل تصور نيست.1
بنابر
چنين تحليلهايی، اصلاحطلبان
ترجيح دادند سكوت پيشه كنند و دفتر
تحكيم وحدت وارد اين ماجرا نشود.
اما
محافظهكاران تندروی ايرانی
با تحليلی كه از وقايع داشتند و
دارند، چشم خود را برخاستگاه
اصلی مردم و اعتراضات آنها بستند.
هنگاميكه دانشجويان در كوی
بيرون زدند و مردم به آنها پيوستند
ديگر نميشد حوادث را پيش بينی
كرد. ظاهراً امر يك اعتراض شبانه
بود اما دامنه آن وقتی كشيده شد
به خوابگاهها و شهرهای ديگر،
كشور با بحرانی جدی روبرو شد و
اين بحران حاصل چشم فرو بستن بر
مطالبات، خواستهها و نيازهای
اجتماعی و سياسی مردم بود.
آنها اگر هم ميدانستند كه مردم
مطالباتی دارند نخواستند به
زمينه بروز اين آشفتگی
اجتماعی بينديشند. اگر خاطرشان
باشد، روزی رئيس جمهور محمد
خاتمی، تلنگری زد و گفت من اگر
حرف نميزنم بدين علت است كه كشور
در آستانه آشفتگی است. آن روز
بسياری از كسانی كه امروز
آمريكا را متوجه حوادث داخلی در
كشور معرفی و عملكرد خود را پشت
حمايت مقامات كاخ سفيد از معترضين
پنهان ميكنند، به خاتمی خرده
گرفتند كه چرا يك تصوير آشفته از
نظام ارايه ميدهد، و چرا اصلاحطلبان
از «فروپاشی اجتماعي» در كشور
سخن ميگويند. اگر آن روز نگاهها
تغيير ميكرد شايد - البته شايد -
دوستان متوجه عملكردهای ناصواب
خود ميشدند، و فضای اجتماعی
كشور را به نفع مردم و آزاديهای
اجتماعی تغيير ميدادند، و سد
راه دولت و مجلس در برآورده كردن
مطالبات انباشت شده مردم نميشدند،
شايد مردم با سيستم حكومتی «قهر»
نميكردند و به خيابانها نميآمدند
و با رفتار خود موجب تمركز نگاه
دنيا به ايران نميشدند.1
اين
روزها كشور به مانند خودرويی ميماند
كه از پيچهای خطرناك يك جاده
كوهستانی در حال گذر است. جادهای
كه يك طرف آن كوهی آماده ريزش و
سوی ديگرش درهای عميق نهفته
است. اگر هدايت اين خودرو با افراد
قابلی باشد، كشور از اين پيچهای
خطرناك گذر خواهد كرد؛ اما اگر پشت
فرمان اين خودرو، كس يا كسانی
بنشينند كه معتقد باشند جاده يك
طرفه است و بايد فرمان را بريد و پا
را تا نهايت بر گاز فشرد، معلوم
نيست بتوان به مقصد رسيد. با اين حال
اين ذهنيت نيز وجود دارد كه اگر
بتوانيم اين پيچهای خطرناك را
توسط افراد قابل رد كنيم آيا به اين
خودرو در پايان جاده ميتوان
اميدوار بود يا خير؟
|