ايران

پيك

                         
بابك اميرخسروی از رهبران سابق و جدا شده حزب توده ايران:
روی سخن من به ويژه با دوستان و هم رزمان شريف و آزاده‌ است
به سمت يك جنبش
عميق اجتماعی می رويم

 

درعرصه جهانی: تا آرايش نيروهای سياسی نظامی اقتصادی جهان به طور اساسی تغيير نكند ، قطب‌ها و قدرت‌های منطقه‌ای و ملی بازدارنده به وجود نيايد و تعادل تازه‌ای در جهان برقرار نشود ، وضع كنونی ادامه خواهد يافت. در عرصه داخلی :  فرجام نبرد "كه بركه" در درون جناح‌های حاكميت كه به مرحله‌ی حادی رسيده

 

اخيرا در شهر برمن آلمان يك گردهمآئی از سوی طرفداران جمهوری و مبتكران جمع آوری امضای منشور جمهوريخواهی برپا شد. دراين گردهمآئی بابك اميرخسروی از رهبران سابق حزب توده ايران، كه اكنون از بنيانگذاران حزب دمكراتيك مردم ايران است سخنرانی كرد. اين گرد همآئی در ٣١ ماه مه ٢٠٠٣ برپا شد. در زير اين سخنرانی را كه از سايت "ايران امروز" برگرفته شده می خوانيد:

 

در باره‌ استراتژی جهانی و منطقه‌ای ايالات متحده‌ آمريكا ، پژوهش‌های فراوانی صورت گرفته و ابعاد و انگيزه‌های آن از زوايای گوناگون ، بررسی شده است. در اين وقت محدود و فرصت كم ، تنها روی برخی جنبه‌های آن انگشت مي‌گذارم كه در رابطه با بحث اصلی من ، يعنی سرنوشت مردم سالاری در ايران ، در خور تامل است.
استراتژی و سياست جهانی نوين آمريكا در يك كلام: تامين هژمونی آمريكا بر جهان و شاخص آن در منطقه بر قراری امنيت برای
حفظ منافع آمريكا و اسرائيل و تامين برتری آنها بر كشور‌های منطقه در همه‌ی زمينه‌ها ، به هر وسيله و بهاست.
وقتی به استراتری جهانی و منطقه‌ای آمريكا از اين منظر بنگريم و جوهر آن بدانيم ، در آن صورت ، رويداد‌های مهمی نظير جنگ اول آمريكا عليه دولت صدام ، لشگركشی به افغانستان و اينك جنگ دوم و اشغال عراق وآن همه فجايع و بيدادگري‌ها ، عزم و اراده دولت آمريكا برای مبارزه با تروريزم و سركوب و خنثی كردن حزب‌الله لبنان و جهاد اسلامی و سايرين ، اقدامات عليه جنگ افزارهای كشتار جمعی و فعاليت‌های هسته‌ای ايران ، كنترل منابع انرژی خاور ميانه ، ديكتات دولت آمريكا به سوريه و فلسطين و لبنان ، تشديد فشار بر دولت جمهوری اسلامی ، تماما زير مجموعه‌ اين استراتژی و سياست و ابعاد گوناگون و چند سويه آن را به نمايش مي‌گذارد و در خدمت آنست.
 
اشغال عراق به قصد استقرار يك پايگاه مهم نظامی استراتژيك مطمئن‌تر در منطقه ، و احيانا جانشين كردن ساير پايگاه‌های نظامی متزلزل امريكا در عربستان سعودی و تركيه ، و تمركز آن‌ها در عراق را ، مي‌بايد بازوی نظامی و ضامن اجرای ميليتاريستی انديشه پردازي‌های استراتژهای آمريكا در حال و آينده‌ی منطقه به حساب آورد.
تاكيد آن لازم است كه استراتژی جهانی آمريكا زير عنوان نظم نوين جهانی ، ابداع دولت جرج دبليو بوش و يا صرفا عكس العمل موضعی و مقطعی در قبال فاجعه‌ی ١١ سپتامر نيست. پايه‌های آن از مقطع زمانی فرو پاشی اتحاد شوروی و پايان دوران جهان دو قطبی ريخته شده و زمينه‌های آن فراهم مي‌آمده است. زيرا در جهان دو قطبی سابق ، امكان تحقق چنين سياستی ميسر نبود.

استراتژی نظم نوين جهانی دلخواه امريكا ، گام به گام در دولت‌های بوش پدر ، ريگان و كلينتون پايه گذاری شده بود. محافظه كاران نو و دست راستي‌های افراطی مذهبی كه با: "بيانيه پيرامون اصول ارزشی” ١٩٩٧ پا به عرصه‌ی حيات سياسی گذاشتند ، و زمينه‌های روی كار آمدن بوش را فراهم آوردند و اينك امضاكنندگان آن از قبيل ديك چينی ، دونالد رامزفلد ، پل ولفوويتس ، زلمی خليل زاد ، از گردانندگان كليدی دولت بوش‌اند ، از چنين بستر و پيشينه‌ای برخوردار بودند.

مشخصه‌ی دولت بوش ، كه تجلی ائتلاف محافظه كاران نو و راست افراطی مذهبی آمريكا و لوبی يهوديان طرف دار دولت اسرائيل است ، در از قوه به فعل در آوردن نظريه پردازي‌ها و اعلام مواضع اسلاف خويش ، و در خصلت تعرضی و گستاخي‌اش در چگونگی اجرای اين سياست و به ويژه در وارد كردن عنصر جنگ و لشگركشی برای پيش بردن آنست. اگر مداخله نظامی دولت آمريكا در افغانستان و حتا در جنگ ده سال پيش عراق بر سر مساله‌ كويت و مداخله‌ی نظامی او در كوسوو ، از نوعی مشروعيت و مقبوليت بين‌المللی برخوردار بود ، اگر در گذشته تلاش مي‌شد اقدامات امريكا با تائيد يا موافقت ضمنی جامعه‌ جهانی همراه باشد ، جنگ اخير و اشغال عراق كاملا فاقد اين ملاحظات بود. رفتار و عملكرد آمريكا در مورد عراق ، تجلی افشاگرانه سياست و استراتژی جهانی نوين اوست. رئيس جمهور آمريكا با يك تكبر فرعونی ، خطاب به جامعه‌ی بين‌المللی صريحا گفت: كه تصميم او بر جنگ با عراق است. اگر سازمان ملل به آن صحه گذاشت ، فبه المراد وگر نه ، بدون تائيد او دست به كار خواهد شد! و چنين نيز كرد!


جنگ عراق با زير پا گذاشتن مبانی و موازين سازمان ملل ، با تحقير دولت‌های بزرگ متحدان دراز مدت آمريكا در اروپا و آسيا و بي‌اعتنا به آن‌ها و علی رغم افكار عمومی صدها ميليون تظاهر كنندگان سراسر جهان ، صورت گرفت. اقدام دولت آمريكا از لحاظ حقوق بين‌المللی واقعا يك ياغی گری تمام عيار بود. اين حرف‌ها از روی تنگ نظری سياسی و يا از موضع يك "ضدامرياليست سنتی” كه سال‌هاست با اين گونه رويكردها وداع كرده‌ام ، نيست ، بلكه بيان تلخ و تاسفبار واقعيت جهان پيرامونی امروزی ماست!


تا آرايش نيروهای سياسی نظامی اقتصادی جهان به طور اساسی تغيير نكند ، قطب‌ها و قدرت‌های منطقه‌ای و ملی بازدارنده به وجود نيايد و تعادل تازه‌ای در جهان برقرار نشود ، اين وضع ادامه خواهد يافت. استراتژی و تلاش آمريكا از جمله بر آنست كه مانع چنين تغيير و تحولی در ميان رقبای بالقوه‌ خود باشد.

نهايت ساده انديشی و خوش خيالی است اگر تصور شود اين لشگر كشي‌ها ، كه ده‌ها ميليارد دلار صرف آن شد ، آن گونه كه آقايان بوش و بلر مدعي‌اند ، به قصد سر نگون كردن صدام حسين و رهائی مردم عراق از دست واقعا يك ديوانه‌ی سياسی و تجسم شر مطلق بود. چنين ادعا و تصوری همان قدر ساده انگاری است كه اظهارات يك دهه پيش بوش پدر ، كه مدعی بود جنگ عليه صدام بخاطر رهاسازی كشور چند صدهزار نفری كويت است كه مورد تجاوز قرار گرفته است! مي‌دانيم كه در آن زمان نيز تنها انگيزه جنگ و هدف از آن ، رهائی ذخاير نفت كويت از دست صدام و جلوگيری از پيشروی و اثرات دومينو گونه‌ی تصرف كويت بر عربستان سعودی بود ، نه استقرار دموكراسی در آن كشورها!
بديهی است كه حرف من به معنای آن نيست كه عنصر دموكراسی در سياست خارجی آمريكا اصلا نقشی نداشته و ندارد. مساله بر سر اولويت‌ها و اصلی و فرعی بودن آن و جايگاهش در سياست جهانی امريكاست.


نيازی به گفتن نيست كه دولت آمريكا بخاطر سنت‌های ديرينه و جا افتاده‌ دموكراسی در آن كشور و در فرهنگ عمومی مردم آمريكا ، ترجيح مي‌دهد كه منافع و مصالح استراتريك خود را با پرچم دموكراسی كه با مكانيسم آن آشناتر است ، پيش ببرد. اين امر مربوط به حالا و پديده‌ خاص پس از يازده سپتامر نيست. با نشانه‌های آن از گذشته نيز آشنائيم. نبايد از نظر دور داشت كه ايالات متحده آمريكا تنها كشور بزرگ جهان است كه دوران فئوداليته را از سر نگذرانده و با دوران و تمدن سرمايه‌داری و مدرنيته پا به حيات گذاشته كه دموكراسی ساختار طبيعی رژيم سياسی ويژه آن دوران است. بي‌گمان اين زمينه تاريخی و صورت بندی اقتصادی - اجتماعی ايالات متحده نمي‌تواند در رفتار و مناسبات او با جهان خارجی بي‌تاثير نباشد. با اين حال ، تاريخ معاصر آمريكا در نمونه‌های فزون از شمار به ثبوت رسانده است كه هر گاه منافع و مصالح ابر قدرت آمريكا اقتضا مي‌كرده است ، سنت‌های نيكو را زير پا گذاشته و در توسل به عمليات كودتائی و توطئه گرانه و مداخله نظامی ، ترديدی به خود راه نداده است.


دوستی و افتخار به متحدينی نظير عربستان سعودی و امارات متحده عربی و كودتاچيان پاكستان و شيلی كه هنوز هم ادامه دارد ، هرگز وجدان او را آزار نداده است! تجربه‌ كشور ما در قرن گذشته به ويژه از دهه‌ بيست شمسی به اينسو ، گواه اين نظريه است. دموكراسی خواهی همواره امر فرعی سياست خارجی و هميشه تابع منافع و مصالح او بوده است نه گوهر آن.

روی سخن من به ويژه با دوستان و هم رزمان شريف و آزاده‌ای است كه با تكيه برهمين زمينه‌ی دموكراسی خواهی آمريكا ، انگيزه دولت بوش از جنگ اخير و اشغال نظامی عراق را از اين جهت كه نتيجه آن سرنگونی صدام بود ، عادلانه مي‌پندارند و به استقبال آن مي‌روند! نگرانی آورتر از آن ، موضع و نگرش جوانان و بسياری از مردم ايران است. آنان ، چنان از زورگوئي‌ها و تجاوزات به حقوق اساسی خويش و آزار و اذيت‌های روزمره و مشكلات زندگی و يكه تازي‌های حكومت ملايان به تنگ آمده‌اند كه از روی استيصال و ناتوانی عمومی برای تغيير وضع ، چشم اميد به تفنگداران دريائی آمريكا دوخته ، حتی به قيمت بمباران و لشگركشی آمريكا هم شده باشد به استقبال اين ماجرا مي‌روند. اعلاميه پر اهميت انجمن‌های اسلامی دانشجويان ٢٤ دانشگاه كشور از اين منظر ، بسيار هشدار دهنده است. غافل از آن كه مشغله‌ ذهنی اصلی و اوليه‌ دولت آمريكا منصرف كردن جمهوری اسلامی از توليد سلاح‌های كشتار جمعی ، كنترل و توقف فعاليت‌های هسته‌ای ايران و دست برداشتن از حمايت و كمك به گروه‌های تروريستی در فلسطين و حزب الله لبنان است كه اينك موضوع دخالت جمهوری اسلامی در امور عراق نيز به اين ليست اضافه شده است. كافی است به خواست‌ها و اقدامات و تصميمات دائمی مقامات و سخنگويان دولت آمريكا و اسرائيل نظری بيفكنيم تا ملاحظه شود چه اندازه سهم دموكراسی و حقوق بشر در مطا لبات آن‌ها نا چيز است. به كارزار گسترده‌ای كه همين روزها بر سر احتمال حضور افراد القاعده در ايران به راه انداخته‌اند بنگريم و عبرت بگيريم ! مقصود من تاكيد براين نكته است كه نه انگيره‌ی اصلی و محرك دولت آمريكا از اين لشگركشي‌ها ، استقرار آزادی و دموكراسی در منطقه است و نه راه‌حل‌های نوع عراقی - افغانی آن ، مشكل‌گشای ماست ! بباور من ، اساسا با موشك‌های هدايت شونده و بمب‌های خوشه‌ای و قراردادن يك فرماندار نظامی آمريكا و دست نشاندگان شان در ايران ، نمي‌توان به دموكراسی مورد نظر ما و مردم ايران دست يافت. اين‌ها واقعا راه حل مطلوب نيست. آزادی بدون استقلال و يا تحت حاكميت محدود ملی ، كه اين روزها موعظه مي‌شود ، و نيز استقلال بدون آزادی و مشروعيت مردمی نافرجام و ناپايدار است.

سرنوشت دموكراسی در كشور ما در حال حاضر، در پرتو استراتژی جهانی آمريكا و حضور نظامی او در منطقه ، پيچيدگي‌های خاص خود را دارد. زيرا تابعی از متغيرهای گوناگون است كه حال و آينده‌ آن‌ها ، چندان معلوم و قابل پيش بينی نيست.
چشم انداز تحولات سياسی عرا ق نامعلوم است.
فرجام نبرد "كه بركه" در درون جناح‌های حاكميت كه به مرحله‌ی حادی رسيده ، نا روشن مي‌باشد. معلوم نيست اين حالت ياس و بي‌تفاوتی مردم كه در انتخابات ٩ اسفند به نمايش در آمد ، كی و چگونه پايان خواهد يافت؟ زيرا بدون مشاركت مردم ، جنبش اجتماعی به وجود نخواهد آمد. روشن نيست مبارزه بين قرقي‌ها و جناح معتدل دولت بوش در مورد ايران كه جريان دارد ، به سود كدام لابی تغيير خواهد يافت و چه سمت و سوئی خواهد گرفت؟ بالاخره و بالا‌تر از همه ، هنوز يك اپوزيسيون قانونی آزادي‌خواه و مردمسالار در كشور به وجود نيامده است تا در روند رويدادهای سيا سی اثر گذار باشد. نقش و اثرات هر يك از اين عوامل در سرنوشت دموكراسی در ايران پر اهميت است و مي‌تواند پيش بيني‌ها و گمانه زني‌ها را دچار سكته كند.

آنچه مي‌توان با اطمينان بيشتری بيان كرد اين است كه تا وضع عراق استقرار نيابد ، امنيت در آن كشور بر قرار نشود ، دولت مركزی منتخب آزاد مردم به وجود نيايد ، دولت آمريكا با دخالت نظامی مستقيم و گسترده در ايران جبهه جديد ديگر و به مراتب پيچيده و مشكل‌تر از عراق را باز نخواهد كرد. اين وضعيت ممكن است چند سال ادامه داشته باشد. مي‌توان حدس زد كه طی اين سال‌ها ، اقدامات آمريكا از حد اعتراضات زبانی و كارزاز‌های تبليغاتی و اعمال فشارهای ديپلماتيك و اقتصادی و مشكل آفريني‌های ديگر ، كه به هر حال كم اهميت نيستند ، چندان فراتر نرود. با اين حال مي‌بايد به يك سوال پاسخ گفت. اگر خواست‌های اصلی و اولي‌تر آمريكا از حد همان نگراني‌های تكرار شده‌شان ، كه قبلا اشاره كردم  فراتر نرود ، آيا مي‌بايد به استقبال آن رفت و از جمله از دولت جمهوری اسلامی خواست كه در جهت حل اين مطالبات به طور جدی عمل كند يا نه! پاسخ من به اين سوال اساسا مثبت است. در درجه اول بدين خاطر كه اجرای اين گونه خواست‌ها ، سال‌هاست كه بخشی از سياست ما و مطالبات ما بوده و حالا نيز هست. ما بارها سياست‌های ماجراجويانه‌ جناح تمامت خواه جمهوری اسلامی را در همه‌ی اين زمينه‌ها محكوم كرده ايم. دست برداشتن از سياست آمريكا ستيزی- فلسطين محوری به نفع منافع و مصالح ملی ايران و لذا خواست جدی آزادی خوا‌هان نيز هست. ضرورت عادی سازی روابط با ايالات متحده‌ آمريكا كه لازمه‌ آن توجه به نگراني‌های سياسی اين ابر قدرت است ، به ويژه اين روزها كه شمشير در دست زنگی مست است ، دو چندان شده ا ست. در باره‌ی يك سوال ديگر نيز بايد درنگ كرد: آيا فشار‌های رو به افزون كنونی آمريكا مي‌تواند به سود مردم سالاری در ايران با شد؟ بباور من اين موضوع به طور عمده در گرو آنست كه آيا يك اپوزيسيون قانونی پر توان در كشور وجود دارد و يا مي‌تواند به وجود بيايد يا نه!


در صورت وجود چنين اپوزيسيونی ، اين گونه اهرم‌های فشار ، به ويژه اگر موضوع دموكراسی و حقوق بشر از شاخص‌های آن باشد ، مي‌تواند مفيد باشد و جناح انتصابی بر محور ولی فقيه را كه بدبختانه جز زبان زور نمي‌فهمد ، وادار كند تا در برابر خواست‌های آزادی خواهان اصلاح‌طلب عقب نشينی كند. اين امر محدود به دولت آمريكا نيست. چنين انتظارات و خواست‌هائی را آزادی خواهان و مبارزان حقوق بشر در ايران ، از دولت‌های اروپا و چين و ژاپن نيز دارند و همواره در اين راستا كار مي‌كنند.


ولی
اگر چنين اپوزيسيونی در كار نباشد ، و مردم نيز در همين وضع روحی بي‌تفاوتی و ياس باقی بمانند ، در آن صورت ممكن است اثرات منفی ببار آورد. زيرا اين خطر هست كه به سازش‌های پنهانی و نيمه علنی در بالا با آمريكا بينجامد و به قيمت استمرار استبداد در كشور ، ولو برای مدت كوتاه ، تمام شود. هم اكنون ، جناح اقتدارگرای انتصابی با بهانه قرار دادن خطر آمريكا ، به جای باز كردن فضای سياسی و كاستن از فشار‌ها ، سياست مشت آهنين و بستن دهان‌ها را اتخاذ كرده و بگير و ببندها را شدت بخشيده است. كودتای خزنده را كه مدت‌هاست آرام آرام تدارك مي‌ديدند اينك در رويای تحقق آنند.


اين خطر هست كه جناح راست و راست ميانه همراه با جناح محافظه‌كار و بينابينی و سازشكار دوم خرداد ، با بيست سی درصد آراء مردم و حتی كمتر از آن ، اكثريت مجلس هفتم را بدست بگيرند و همين ائتلاف در انتخابات رياست جمهوری آينده نيز برنده شود. اين جناح قادر است جام زهر را اگر مصلحت و تداوم حكم راني‌اش ايجاب كند ، بنوشد و به نحوی با دولت آمريكا كنار بيايد و برخی از خواست‌های آن‌ها را كه حساسيت بيشتری دارند ، تامين كند تا از فشارهای خارجی بكاهد ، به اين حساب كه دست‌اش را در امور داخلی باز بگذارند. نبايد از نظر دور داشت كه آمريكا برای اداره‌ی عراق با مشكلات عديده‌ای روبروست و در اوضاع نا بسامان كنونی عراق ، به ياری جمهوری اسلامی نياز دارد. هم اكنون مذاكرات پشت پرده با آمريكا جريان دارد.


لذا نبايد از امكان تحقق چنين سناريوهائی غافل ماند و نا ممكن تلقی كرد. رسالت آزادی خواهان درون و بيرون كشور بهم زدن اين گونه بازي‌های شيطانی و ممانعت از تحقق چنين سناريوهائی است. و اين ممكن نيست مگر اين كه آزادی خواهان ايران در داخل و خارج كشور خود به طور فعال وارد ميدان شوند و برای خنثی كردن و مقابله با آن همت كنند و پرچم مبارزه برای آزادی را خود بدست بگيرند. نه اين كه به اميد و اتكاء خارجی و در بحث مشخص ما ، ايالات متحده‌ی آمريكا بنشينند و دست روی دست گذاشته ، روز شماری كنند!


آزادی خواهان و انسان‌های شريف اپوزيسيون خارج كشور كه چشم اميد به امريكا دوخته‌اند ، خوب است عنايت كنند كه "س.آ.ای." كه نهاد مجری سياست‌های دولت آمريكا در قبال اپوزيسيون ايرانی است ، آدم‌ها و جريان‌های موردپسند و دلخواه خود را دارد. او در پی
حامد كرزاي‌ها و احمد چلبي‌های ايرانی خويش است. بنا به نوشته‌ی مطبوعات معتبر آمريكا از منابع موثق ، هم اكنون ، مقامات پنتاگون و محافل پر نفوذ محافظه كاران نو و لوبی يهوديان آمريكا ، با هواداران رضا پهلوی ، پيمانی در دست تهيه دارند. و ميكوشند وی را به عنوان آلترناتيو جمهوری اسلامی ، جا بيندازند.


ای مردم هشيار باشيد! سناريوئی در دست تهيه است كه بار ديگر به مانند
٢٨ مرداد ١٣٣٢ ، دودمان پهلوی را به ملت ايران تحميل كنند. ابر قدرت‌ها و دول بزرگ و مقتدر جهان جز به منافع و مصالح خود ، نمي‌انديشند. آن‌ها در غم و اندوه آزادی خواهان ميهن پرست ايران نيستند. رهائی كشور از بند استبداد مذهبی بايد به دست مردم ايران و با پيكار متحد نيرو‌های سياسی آزادي‌خواه ميهن دوست ايرانيان داخل و خارج كشور صورت به گيرد ، نه با دگنك آمريكا!


شرايط بحرانی لحظه ، كه كشتی اصلاحات سياسی از بالا ، به گل نشسته و حاكميت دو گانه در بن بست كامل است ، استراتژی متفاوت و نوی را مي‌طلبد. جناح واپسگرای حاكميت و مافيای قدرت با همه توان و با استفاده از اهرم فلج كننده‌ حكومت فقاهتی ، با بحران آفريني‌های پی در پی و كار شكني‌های دائمی و يكه تازي‌های قوه‌ی قضائيه ، دولت محمد خاتمی را عاجز و از كار انداخته است. با رد سيستماتيك لوايح مجلس و دخالت‌های نابجا و خشن ولی فقيه ، قوه مقننه را فلج كرده و از انجام وظايف قانوني‌اش باز داشته‌اند. در نتيجه ، كل نهاد‌های انتخابی را از كار انداخته و در انظار عمومی بي‌اعتبار كرده‌اند. رفتار مردم در انتخابات شوراها پژواك آن بود. بي‌گمان ، مسئوليت اصلی اين وضع بحرانی و بن بست كامل حاكميت دوگانه بر دوش جناح واپسگرای تمامت خواه و در راس آنها ولی فقيه است. با آن كه اصلاح طلبان جنبش دوم خرداد در درون و پيرامون حاكميت در چنين شرايط دشوار ، علی رغم همه‌ی اين كار شكني‌ها و دشواري‌ها ، تا حدی از حقوق ملت دفاع كردند و فضای سياسی را تا حد قابل توجهی باز نگه داشتند و اثرات ماندگاری در فرهنگ مردم بر جای گذاشته‌اند ، با اين حال در پيدايش وضع نابسامان و بن بست كنونی ، كم تقصير نيستند. تحمل و مماشات بيش از اندازه و تمكين و تسليم به زورگوئيهای جناح اقتدارگرا ، بي‌توجهی و كوتاهی در سازمان دهی مردم ، به دنبال حوادث افتادن و فقدان يك استراتژی مبارزاتی روشن و در نتيجه از دست دادن ابتكار عمل و قرار نگرفتن در پيشاپيش رويدادها و نيز محدوديت‌های بينشی و اعتقادی آن‌ها ، در تهاجمي‌تر و جری شدن و يكه تازي‌های جناح واپسگرای تمامت خواه و تكوين و پيدايش وضع اسفبار كنونی ، مقصر بوده‌اند.


بي‌گمان ، اگر جنبش اصلاحات در بالا و از درون حاكميت به بن بست كامل رسيده و عملا شكست خورده است ، اين به معنای نادرست بودن مشی سياسی مسالمت آميز و يا به معنی شكست جنبش اصلاحات در كليت آن نمي‌باشد. جنبش اصلاحات برای آزادی و تحقق جمهور مردم و حقوق بشر ، به طور بسيار گسترده‌ای در عمق جامعه جريان دارد و با فرهنگ مردم عجين شده است.

هشياری و آگاهی وعزم و اراده‌ آن‌ها ، به ويژه نسل جوان زنده حال و پويا ، فراتر از آ نست كه برگشت به دوران قبل از دوم خرداد آن هم به طور پايدار ، امكان پذير باشد.


راه برون رفت از اين حالت آچمز در حاكميت ، ايجاد يك اپوزيسيون قانونی پرتوان و پويا در بيرون از حاكميت و خروج همه‌ عناصر پيگير و مصمم اصلاح طلبان از حكومت و پيوستن شان به اين جريان است. بباور من ، وقت آنست كه احزاب و جريانات پيگير جبهه‌ دوم خرداد ، حساب خود را از بخش‌های محافظه‌كار و فرصت طلب و كاريريست آن جدا كنند و همراه با اپوريسيون آزادي‌خواه و اصلاح‌طلب بيرون از حاكميت ، در پی ريزی جبهه‌ای پر توان ، فعالانه شركت كنند و با پيوند و اتحاد عمل با جمهوری خواهان آزادي‌خواه بيرون از كشور ، بر توانمندی و كار آمد كردن چنين جبهه‌ی بيفزايند.
اگر چنين شود ، مي‌توان اميدوار بود كه بر پايه‌ يك پلاتفرم و برنامه سياسی – عملی روشن ، پيكار اساسی و ريشه داری را پی ريزی شود. و بر محور باز نگری و تغييرات ساختاری در قانون اساسی در راستای حاكميت ملت و جمهور مردم ، يك جنبش اجتماعی سرنوشت ساز كه ا ين همه در حسرت آنيم ، به وجود بيايد و مردم ، به ويژه جوانان كشور از اين حالت نا اميدی و بي‌تفا وتی خارج شوند.


در اين روند است كه نقش و جايگاه آزادی خواهان خارج كشور با برجستگی نمايان مي‌شود. نمونه برجسته و اميد آفرين آن ، بيان نامه‌ی اخير ، زير عنوان: "برای اتحاد جمهوری خواهان" است كه صد‌ها تن از آزادی خواهان خارج و داخل كشور به حمايت از آن بر خاسته‌اند. اميد همگان بر اين است كه چنين تجمعی بتواند در مقام مولفه‌ موثری در كنار مبارزان آزادي‌خواه درون كشور فعالانه وارد عرصه‌ی مبارزه شود. آينده‌ی آزادی و مردم سالاری در گرو شكل گيری و تكوين اپوزيسيون درون كشور و توانمند شدن آن و در هم گامی تنگاتنگ آن با آزادی خواهان جمهوری خواه برون مرزی با از ميان برداشتن ديوار لعنتی "خودی و غير خودی” است.


يك نكته‌ی مهم را بگويم و به سخنم خاتمه بدهم. و آن اين است: در تحركات مهم و اميد بخشی كه هفته‌هاست شاهد آنيم ، نظير بيانيه فعالان فرهنگی - سياسی ، نامه‌ی ١٢٧ نفری و نامه‌ی ١٣٥ نفر از نمايندگان ملت خطاب به خامنه‌ای و اعلاميه اخير دانشجويان ٢٤ دانشگاه و اعلام مواضع و نامه‌های سرگشاده ، كه با زبانی صريح به چالش مستقيم ولی فقيه بر خاسته‌اند ، بي‌گمان حضور نظامی آمريكا در عراق و تهديدهای او بي‌تاثير نبوده است. اما بباور من اين تحركات و خيزش سيا سی ، اساسا حاصل
شوك روانی ناشی از هشدار جدی و تكان دهنده‌ مردم در انتخابات ٩ اسفند است. اضافه بر آن ، واكنش خشم آلود نيرو‌های سياسی آزادی طلب در قبال جناح واپسگرا و اقتدارگرای حاكميت است كه با اقدامات تحريك آميز و نسنجيده خود ، كاسه‌ صبر همه را لبريز كرده و كشور را به سوی عصيان و هرج و مرج سوق داده و مصالح و منافع ملی را به خاطر منافع گروهی ، به مخاطره انداخته‌اند. درست همين جنبه‌ی درون زا بودن آنست كه اميد آفرين است. آنچه در حال حاضر در كشور مي‌گذرد پيش درآمد پيدايش يك جنبش اجتماعی واقعی است.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی