بخش
هائی از سخنرانی "علی
اصفهانی” (از نيروهای ملي-
مذهبي) در باره دكتر يدالله
سحابی در مجلس يادبودی وی
در كانادا كه برای انتشار در
اختيار "پيك" قرار گرفته است.
يكی از گرههای كور و تنگناهای
بازدارنده در جامعه در حال تحول
ايران، منش يا كيفيت رفتار
بازيگران صحنه فعاليتهای
سياسی در يكصد سال اخير است.
در حاليكه مشكل عمده و اساسی
جامعه ايرانی يك استبداد كهن
سلطنتی و استيلا و استعمار جديد
غربی بودهاست، بسياری از
كسانی كه پرچمدار مبارزه عليه
استبداد و يا استيلای استعمار
بودهاند، خود به فرهنگ
استبدادزدگی و استيلاجويی
مبتلا بودهاند.
نظام
استبدادی برای حفظ و ادامه
سلطه خود، مناسبات فرهنگی،
اجتماعی و اقتصادی هماهنگ با
بعد سياسی استبداد را به وجود
میآورد. به عنوان مثال، پايه و
اساس يك نظام استبدادی بر نفی
حق مردم در تعيين سرنوشت خودشان است.
حاكميت مردم در تعارض بنيادی با
نظام استبدادی قرار دارد.
برای آنكه مردم سلطه استبدادی
را بپذيرند، استبداد در بعد
فرهنگی به نفی ارزش انسان
میپردازد و آرام آرام مردم
باور میكنند كه كسی نيستند و
فاقد ارزش و كرامت هستند. برخورد
نظامهای استبدادی با حق
حاكميت مردم، نگرشی ابليسی
است. لعين حاضر به قبول كرامت انسان
نشد و به او سجده نكرد. جوهر نظامهای
استبدادی، نگرشی ابليسی به
انسانها است. اما اين سكه دو رو
دارد. يك روی ديگرش اين است كه
انسانها بر اثر سلطه متمادی
استبداد باور میكنند كه فاقد
حق، ارزش و كرامت هستند.
به اين ترتيب سلطه دراز مدت استبداد
سلطنتی بر كشور ما موجب پيدايش
منش نابهنجار خاصی در ما
ايرانیها شده است: منش شاهانه.
ما از يك طرف ضد استبداد هستيم، چرا
كه سالها دچار استبداد بودهايم،
رنج كشيدهايم و ظلم و ستم استبداد
را با پوست و گوشت و استخوان خود لمس
كردهايم و میكنيم. اما از جهت
ديگر همه ما ايرانیها استعداد
شاه شدن را نيز داريم. در درون هر يك
از ما يك شاه كوچولو نشسته است كه
حضور سنگين خود را در تمام
رفتارهای فردی و اجتماعی
ما نشان میدهد و همين نوع منشهاست
كه مانع عمده و اصلی بر سر راه
همكاریهای جمعی است.
در فرهنگ استبدادی، تملق و گزافهگويی
جايگاه خاص خود را دارد:
ـ هر عيب كه سلطان بپسندد هنر است.
ـ چهار كرسی فلك زير پا نهد
تا بوسه بر ركاب قزل ارسلان زند.
ـ مگسی را كه تو پرواز دهی
شاهين است.
شايد در ادبيات هيچ ملتی به اندازه
ايران با تملق و گزافهگويی در
مدح معشوق و معبود و سلطان مورد
علاقه و حاكم مسلط شعر سروده نشده
باشد.
در جامعه استبدادی دو روی سكه
رايج است. يك طرف سكه دو رويی،
تملق و گزافهگويی است و طرف
ديگر آن تفتين، دروغگويی، دو
به هم زنی، سخنچينی و توطئه
عليه يكديگر است. در جامعه
استبدادی، همه مردم نقاب بر چهره
دارند و كسی بینقاب ديده
نمیشود.
در جامعه استبدادی مردمان مذبذب، دو
دل، باری به هر جهت، بيكاره و
بیعار هستند. نظام استبدادی
احساس تعلق اجتماعی را از مردم
میگيرد. چنين نظامی نمیخواهد
مردم نسبت به جامعه خود احساس تعلق
كنند. احساس تعلق اجتماعی مردم
در تضاد بنيادی با سلطه
استبدادی است. فقدان احساس تعلق
و استمرار سركوب هر نوع منش
آزادانديشی و آزادیخواهی
مردم را نسبت به وظايف اجتماعی
بیتفاوت و بیعلاقه میكند.
اين ويژگیهای فرهنگی، در
بسياری، اگر نگوئيم در تمام
فعاليتهای سياسی،
اجتماعی و اقتصادی ما بروز و
ظهور دارد و از عوامل اصلی
بازدارنده تساهل و تسامح سياسی و
همكاریهای جمعی است.
بسياری ـ و يا شايد كليه ـ احزاب
سياسی ايران دچار تفرقه و انشعاب
شدهاند. برخی از علل ناكامی
احزاب سياسی در ايران بيرون و
مربوط به رفتار سلطه استبدادی و
سركوب حركتهای مردمی است.
حكومتهای استبدادی آبشان با
حركتهای مردمی بخصوص حركتهای
مردمی سامان يافته و متشكل به يك
جوی نمیرود. اما ناكامی
احزاب سياسی علل درونی نيز
دارد. در رأس اين علل همان ويژگیهای
بر جای مانده از استبداد در ذهن و
شخصيت ماست. به دليل فرهنگ
استبدادی، ما ايرانیها به
سرعت به دو دسته و گروه سلطهگر و
سلطهپذير تقسيم میشويم.
وقتی با انگيزههای خوب و
متعالی و ذوق و شوق و عشق به
سرافرازی و رهايی به دور هم
جمع میشويم تا با همكاری
جمعی شرايط نامساعد و نامطلوب
سياسی و اجتماعی را بر هم زنيم
و طرحی نو در اندازيم، ناگهان در
حزب و گروه دو دسته پديد میآيند؛
گروهی، تمام امكانات فراهم شده
را تحت كنترل خود در میآورند و
سلطهگر میشوند و اكثريت هم،
بر اساس روحيه اطاعت و انقياد، سلطهپذير
میشوند و حزب به زودی به بنبست،
انشعاب و تلاشی میرسد. دو
دوزه بازی كردن، خودخواهی و
خودمحوری، منيتها و انانيتها،
از آفات كشنده فعاليتهای
جمعی است. مبارزه سياسی دراز
مدت و حل اساسی مشكلات ملی،
بدون سازماندهی نيروهای
مردمی امكان پذير نيست. مبارزه
سياسی هنگامی ريشهدار و
عميق میگردد كه دسته جمعی و
گروهی باشد و نه تكسواری و
تكنوازی.
چگونه میتوانيم بر اين
ويژگیهای نابهنجار در
الگوهای رفتاری خود غلبه پيدا
كنيم و آرام آرام آن را به روحيهای
سرشار از همكارهای جمعی تبديل
نماييم؟
هر راهی كه انتخاب شود و هر راه
حلی كه ارائه گردد، در رأس همه
آنها ارائه الگو و اسوه است و با حرف
و شعر و سخنوری، نيست و نمیشود.
از ميان مبارزين ضد استبداد و ضد
استعمار ايران در طی بيش از 50 سال
گذشته، حداقل از 1320 تا به امروز،
دكتر سحابی يك الگو و يك نمونه
بارز از اين نوع الگوها است.
فعاليت و مبارزه سياسی
گروهی و جمعی قبل از هر چيز
نياز به اخلاق سياسی دارد. كار
سياسی جمعی نياز به آموزش
دارد و در رأس هر آموزشی و قبل و
بيش از هر چيز، آموزش اخلاق
سياسی ضرورت دارد.
اخلاق سياسی در كار جمعی
چيزی نيست كه با آئيننامه و
اساسنامه به وجود آيد. در سلوك
جمعی تدوين و تبيين شفاف مناسبات
درون گروهی اجتنابناپذير است.
اما اخلاق سياسی چيزی فراتر
از مقررات و نظامنامههای
حزبی است.
اخلاق سياسی متأثر و منبعث از
منش و سلوك رهبران و فعالان اصلی
يك جريان سياسی است.
حركت گروهی علیالاصول ضابطهمند
و سامان يافته است. در اين نوع حركتها،
فرايند تصميمگيری سالم و
بالنده بايد دموكراتيك باشد. ما
نمیتوانيم خواستار جامعه
مدنی قانونمند باشيم، اما در
درون خودمان، در حزب و گروهمان
قانونمند نباشيم. قانونمند بودن به
اين معنا است كه هيچكس حق وتو ندارد
و دارای هيچ حق ويژهای نيست،
جز آنچه بر طبق قراردادی توافق
شده و وظيفه و مسئوليتی تفويض
شده باشد.
كار گروهی يعنی هر كس بايد
مسئوليتی را بپذيرد و انجام بدهد.
اگر كسی مسئوليتی را پذيرفت و
انجام نداد، نه تنها كار پيش نمیرود،
بلكه مختل میگردد. بسياری از
ما ايرانیها، «آقای فردا،
انشاءالله» هستيم. انجام هر
كاری را به «فردا» موكول میكنيم.
اعراب هم مثل ما هستند. از اين نوع
افراد، «رجل انشاءالله» زياد دارند.
اما دكتر سحابی اينطور نيست. او
تابع قاعده «از امروز، كاری به
فردا مباد» است و همين امر باعث
میشود در انجام وظيفهای كه
قبول كرده است آن قدر اهتمام ورزد
كه گاه شب خوابش نبرد.
در جريان محاكمه سران نهضت آزادی
در دادگاههای نظامی در سالهای
1341 به بعد، دكتر سحابی از جمله
متهمين اصلی پرونده بود. او در
جريان محاكمه آرام و كم حرف بود،
اما در چند مورد كه سخن گفت، همراه
با صلابت و صراحت و قاطعيت بود.
نمونه آن، سخنان دكتر سحابی در 29
اسفند به مناسبت سالروز تصويب طرح
ملی شدن صنايع نفت در مجلس
شورای ملی در دادگاه نظامی
بود.
من نظير همين شجاعت و صراحت را
بارها بعد از انقلاب اسلامی در
ابعاد ديگری، در برخورد با مسائل
جاری، از دكتر سحابی ديدم. آن
جايی كه پای مصالح ملی كشور
در سطح كلان به ميان میآمد،
دكتر سحابی از بيان موضع و نظر
خود، حتی اگر مخالف با نظر رهبر
فقيد انقلاب هم بود ترديدی به
خود راه نمیداد. در يك يا دو
مورد من شخصاً ناظر اين شجاعت و
صراحت دكتر سحابی در گفتوگو با
امام بودم.
دكتر سحابی در عين حال طبعی
روان، زيبا و زيبا پسند دارد. هنگام
تبعيد به برازجان اين روحيه شاد و
سرزنده او در تزئين حمام قلعه
برازجان بروز پيدا میكند.
يكی از هم بندهای زندانیهای
نهضت آزادی ايران در برازجان،
محمد علی عمويی، از زندانیهای
حزب توده ايران، در خاطرات خود،
بنام «درد زمانه»، از آن ايام چنين
ياد كرده است:
«اوايل آبان چهل و چهار بود كه
پاسبانی خبر داد كه تعدادی
زندانی سياسی به برازجان
انتقال يافتهاند و هم اكنون در
انتظار اتمام بازرسی و تعيين
بندشان هستند. كیمنش را كه در
آن زمان نماينده ما برای ارتباط
با زندانیها بود، برای
آگاهی از هويت و كم و كيفيت تازه
واردها مأمور كرديم. دقايقی بعد
به بند بازگشت و خبر آورد كه
ميهمانان شماری از اعضای نهضت
آزادی هستند كه مهندس بازرگان و
دكتر سحابی نيز جزء آنهايند. اين
گروه عبارتند (از) آقايان: مهندس
بازرگان، دكتر يدالله سحابی،
احمد علی بابائی، دكتر عباس
شيبانی، ابوالفضل حكيمی،
دكتر حسين عالی، سيد محمد
مهدی جعفری، بستهنگار،
مصطفی مفيدی، مجتبی
مفيدی، مهدی خمسی، شاملو،
قاليچهچيان. از كیمنش
خواستيم به استقبالشان رود، خوش
آمد بگوييد و ترتيبی بدهد تا
برای حمل وسايل آنها به ياریشان
برويم. كیمنش به حياط
شهربانی رفت و پس از مدت
كوتاهی همراه با مهندس بازرگان و
دكتر سحابی به بند باز گشت. پس از
خوشآمدگويی و معارفه، آقايان
را دعوت به نشستن كرديم اما معلوم
شد آنها فقط به منظور ديدن محل
زندگی احتمالی و ارزيابی
گنجايش آن، وضع عمومی و زندانيان
ساكن آن بند به آنجا آمدهاند. آنها
پس از سنگين و سبك كردن آنچه مورد
نظرشان بود برای مشاوره با ديگر
دوستان خويش به حياط شهربانی
بازگشتند.
سر زندگی بازرگان و حسن خلق دكتر
سحابی چشمگير هست. در مجموع
فضای دوستانه خوشايندی بر
تبعيدگاه حكومت میكند. برخورد
گرم و بیشائبه روزهای
نخستين، پايهگذار مناسباتی
دوستانه و بیغل و غش شد. هر گروه
زندگی خودش را داشت. …
نهضتیها افرادی درست، صادق
و در دوستی قابل اعتمادند. …
شيبانی قدری خشك و رسمی اما
صميمی و با محبت است. علی
بابائی، مهندس سحابی و
حكيمی افرادی سنگين و موقرند
و در مهربانی و حفظ مناسبات
دوستانه بين دو گروه كوشا هستند.
دكتر سحابی مايل است نظير
آبنمايی كه در حياط بند است، حوض
كوچك و كم عمقی در سربينه حمام دژ
ساخته شود. پيشنهادش را با دوستمان
ذوالقدر در ميان میگذارد. میخواهد
به جای سيمان در آن حوض كاشی
سفيد به كار رود …
دكتر سحابی تأمين كاشی و ديگر
مصالح لازم را تقبل كرد و هوشنگ
قرباننژاد را نيز راضی كرد تا
دستياری ذوالقدر را بپذيرد …
دكتر میخواست يادگاری در آن
حمام به جای گذارد و دوستان ما از
پذيرش خواهش او گريزی نداشتند.
حوض ساخته شد و دكتر با رضايت از
ذوالقدر و قرباننژاد سپاسگزار»
«هنوز هوا چندان گرم نشده بود كه
دكتر سخنرانیهايی را به مدت
ده، پانزده شب ايراد كرد. «تكامل»
موضوع سخنرانی بود كه بعدها به
صورت كتاب چاپ و منتشر شد» (چندين
چاپ).
«گرماسنج به سرعت به آستانه چهل
رسيد و اين امر نگرانیهايی
را موجب شد. گرمتر شدن هوا و بالا
رفتن ميزان رطوبت، هر چند برای
همه ناراحت كننده بود، اما برای
شخصی چون دكتر سحابی میتوانست
خطرناك باشد ـ خوشبختانه كار به
جاهای باريك نمیكشد. نيمه
خرداد كه خبر انتقال به تهران ابلاغ
میشود از جمع زندانيان
سياسی، انتقال شامل اعضای حزب
توده ايران و نهضت آزادی هست»
بعد از وقايع سال 60 و درگيریهای
درونی و بالا رفتن تنشهای
سياسی، جو مجلس به شدت منقلب و
ناآرام بود، عدهای جوان و
جويای نام به هر شكلی و با هر
قيمتی، انقلابینمايی
میكردند و بروز و ظهور اين
انقلاب نمايی، در برخورد بیادبانه
و موهن آنها با نمايندگان اقليت در
مجلس بود. در اين ميان نمايندگان
عضو نهضت آزادی در مجلس (دكتر
سحابی، مهندس بازرگان، دكتر صدر
حاج سيد جوادی، مهندس صباغيان و
نگارنده) بيش از همه تحت فشار بوديم.
بزرگانی در مجلس نيز غير مستقيم
و مستقيم به اين جو، دانسته دامن
میزدند و جوانها را تحريك
میكردند، روزهای سختی
برای همه ما بود. صبحها،
وقتی ما به مجلس میآمديم، در
اطراف در ورودی، در داخل پاركينگ
و در كوچه، محافظان وكلای اكثريت
و برخی ديگر از پاسداران بدور ما
جمع میشدند و با فريادهای
مرگخواهی با ما روبرو میشدند.
هر زمان كه دكتر سحابی و يا مهندس
بازرگان وارد میشدند، دور آنها
را میگرفتند و شعارهای مرگخواهی
سر میدادند. آرامش و متانت اين
بزرگان برای ما سرمشق و نمونه
بود. هرگز ديده نشد كه دكتر سحابی
و يا مهندس بازرگان در برخورد با
اين گستاخیها از جاده ادب و
عفاف خارج شوند.
هنگامی كه برنامه هويت از صدا و
سيمای جمهوری اسلامی پخش
شد و جريانهای ملی و جريانهای
ملی ـ مذهبی، خصوصاً نهضت
آزادی ايران، مورد حمله
ناجوانمردانه قرار گرفت، دكتر
سحابی كه بيش از دو ـ سوم از عمر
خود را در راه آزادی ملت و
آبادی كشور صرف كرده است سخت
ملول و آزرده خاطر شد. دكتر سحابی
از اين كه بعد از گذشت 17ـ18 سال از
انقلاب هنوز كج سليقهگیها و
تعصبهای گروهی به كار
تخريبی خود ادامه میدهند
ناراحت بود و آن برنامه را مضر به
حال آرامش سياسی مخل تفاهمهای
اجتماعی میدانست و نمیتوانست
در برابر آن بیتفاوت باشد.
بنابراين مصمم شد كه واكنشی نشان
دهد. فكر كرده بود كه مستقيماً نامهای
خصوصی به مقام رهبری، كه
مسئوليت قانونی راديو و
تلويزيون را بر عهده دارند، بنويسد.
اما مشكل اين بود كه چه عنوانی را
بكار ببرد. دكتر سحابی میخواست
با مقام رهبری نه به صفت
رهبری، بلكه با آن اسم و
عنوانی كه در يكی از سفرهای
حج با هم همسفر بودند و در كنار هم
تجربه سير و سلوك خاص حج را داشتند
بنويسد، اما آن را مفيد و مؤثر
نمیديد.
در جامعهای كه رويه و منش و
بينش سياسی و اجتماعی
بسياری از مردم، دو دوزه بازی
كردن، ابنالوقت بودن، هم از آخور
و از توبره خوردن است، و بسياری
هم خواسته يا ناخواسته نقاب بر چهره
زدهاند، تحولات سياسی و
اجتماعی بيش از هر زمان به الگو و
اسوه نياز دارد. در چنين شرايطی
اولين وظيفه مبارزان سياسی اين
است كه بيش از هر زمان معلم اخلاق
سياسی باشند و دكتر سحابی كه
خداوند بر طول عمر با عزت و سعادتش
بيفزايد، چنين بود.
او دوست انسان بود
به
سحابی درود میفرستيم
نه برای آنكه ديندار بود
كه پاداش دينداريش را از خدای
خودش خواهد گرفت
نه برای آنكه اهل دانش بود
كه بهره علمش را چنان كه بايد و شايد
از دنيا گرفت
و نه برای آنكه مبارز بود
كه به آنچه میگفت ايمان داشت و
از مبارزهاش نتيجهها گرفت
به او درود میفرستم
برای آنكه دوست انسان بود
چه بسا
دينداران كه از مردمان بيزارند
و عالمان كه دشمن آدميانند
و مبارزان كه خلق را فدايی خود
میخواهند
اما او دوست انسان بود
و در خودی خود همه انسانيت را
نهاده بود
كه تا شاد و آزاد نگردند
آرام نگيرد
و تا آخرين نفس آرام نگرفت
او دوست
انسان بود
و اگر بر آزادی پا میفشرد
میدانست كه شرط لازم است
برای انسان شدن و انسان ماندن
به او درود میفرستم
اينجا آنجا هميشه و همهگاه
فروردين
81- كانادا
|