شيرين عبادی و چند زن آگاه
و نگران
از آنچه بر زنان ايران می گذرد،
مراسم 8 مارس (روز زن)
را در يكی از پاركهای
تهران (پارك
لاله) بر پا كردند. آنها از بيم حمله
اوباش و برای
رهائی از چنگال پرسشهای بی پايان برای
صدور مجوز اجتماع، نامی از روز
زن در درخواست خود به ميان نيآوردند.
تعداد آنها شايد به 200 تن میرسيد.
بيشترشان از 40 و 45 سال عبور كرده
بودند. انقلاب كه شد جوان بودند. با
جوانی در انقلاب شركت كرده بودند.
بسياریشان وقتی از زندان
آزاد شدند باندازه دو نسل پير شده
بودند. وقتی آنها از اوين به شهر
بازگشتند نه تنها تهران، بلكه
جامعه زير و رو شده و سير نزولی
را بسرعت طی می كرد.
آنها كه در پارك لاله جمع شده بودند
نگران شعلهور
شدن دوباره جنگ
بودند. هشت سال جنگ با عراق فقط
ساختمانها را ويران نكرد، حاصل آن فقط
5ر1 ميليون كشته و 700 هزار معلوم
جنگی نبود، يك هزار ميليارد دلار
خسارت جنگی نيز بزرگترين نتيجه
جنگ نبود. جنگ يك انقلاب را بلعيد و
ايران ديگری در خشت زمان افتاد.
پدر خوانده نوزادی كه بدنيا آمد،
مافيای غارت و جنايت بود.
سرگذشت ننه دلاور برشت، در قالب
عسگراولادی ظاهر شد. نزول خواران
و سودجويان داستانهای
برشت كه همگی ضد قهرمانان جنگ
دوم جهانی بودند، اينبار از
بازار ايران سر بر آوردند.
وقتی آيت الله خلخالی خيابان
جمشيد و "محله" را با بلدوزر
صاف كرد و زنان تن فروش اين دو محله
را به خانه ديوار سنگی "ثابت
پاسال" در حوالی ميدان ونك
منتقل كرد تا آب تربت بر سرشان
ريخته و نجيبشان كند، كمتر كسی
به اين ساده لوحی انقلابی
انديشيد.
حالا از دل جنگ و
نابودی ساختارهای
اجتماعی ايران، يك ميليون و هفتصد هزار زن خيابان خواب بيرون آمده است.
آمار
می گويد: 300هزار تن
آنها،
برای تامين معاش خود و
فرزندانشان تن فروشی میكنند. اين را اپوزيسيون
برانداز نمیگويد، مركز آمار سازمان
بهزيستی اجتماعی جمهوری اسلامی میگويد.
هيچ روزنامهای
به استقبال روز زن نرفت،
حتی خبر و گزارش اجتماع زنان در
گوشهای
از پارك لاله را هم ننوشتند. روز زن!
روز برابری حقوق! روز نفی
جنسيت در حقوق اجتماعي!
روزنامه
انتخاب، در آبانماه
سالی كه پشت سر ماند و در ستايش
از هوشياری و فعاليت نيروی
انتظامی نوشت:
"طی
شش
ماه گذشته، صدها عشرتكده فاش و حدود
بيست و پنج هزار نفر در
رابطه با فحشاء دستگير شده اند."
اداره منكرات، كه در زمان شاه با
نام "اداره اماكن" فعال بود،
حالا در خيابان مطهری زير
زمينی به وسعت يك زندان را در
اختيار دارد. آنها كه از گذشته درس
نگرفته، اما از آينده نگرانند،
بجای نگاهی به خيابانها
و چشم باز
كردن بر روی حاصل عملكرد دو دهه
خود، در اين اداره و زير زمين آن، به
فرمان رهبر دنبال تهاجم فرهنگی
میگردند. نه تنها خود چشم بر
حقيقت نمی گشايند، بلكه چشم
احضار شدگان را هم می بندند. هنوز
نپذيرفتهاند
كه غارت مردم و حاكميت مافيائی
روحانيون و بازاريان، خود بزرگترين
تهاجم فرهنگی و اجتماعی است.
مجلههای
سينمائی را بستهاند
و چند نويسنده اين مجلات را به همين
زير زمين برده اند تا پس از سيامك
پورزند بقيه ارتش تهاجم فرهنگی
را تار و مار كنند! سيامك پورزند، كه
فرمانده تهاجم فرهنگی معرفی
شده بود، پس از 700 صفحه تك نگاری و
انواع صحنه سازیهای
تلويزيونی از زندان مرخص شد!
8 مارس در گوشهای
از پارك لاله برپا شده است در روز
روشن زندگی در زير پلها،
در حاشيه خيابانها
و در فاحشه خانههائی
كه باندازه عرض و طول و جمعيت تهران
رشد كردهاند،
ادامه دارد.
زيرنورماه
بند ناف فيلم "زيرنورماه" با
تماشاچی های سينماهای
تهران را خيلی زود بريدند. در اين
فيلم مراسم عمامه گذاری در حضور
آقا شيخ حسين برپا می شود. طلبه
جوان و سيدی كه بر حسب اتفاق سر
از لاك حوزه در آورده و جامعه را
ديده، با يك چشم خون و يك چشم اشك،
در پايان فيلم لباس روحانيت را
میپوشد.
در متروی تهران دفتردار حوزه را
می بيند. او كه خود مشوق جوان
آذربايجانی برای رفتن به
مراسم عمامه گذاری و پوشيدن لباس
روحانيت بوده، حالا در متروی
تهران كت و شلوار به تن دارد و در
كنار زن و فرزندش نشسته است. وقتی
قطار مترو میايستد و آن دو در
كنار هم قرار میگيرند، دفتردار
با خجالت و افسوس می گويد:
"چند روز پيش با زن و بچهام كنار خيابان ايستاده بودم.
هيچ تاكسی ما را سوار نكرد.
بالاخره يك ماشين شخصی ايستاد و
راننده سرش را از پنجره بيرون آورد
و پرسيد: به تو بنز نرسيده؟"
تهاجم به جامعه را از
همينجا بايد پی گرفت!
در شبهای
مهتابی، بالای پل رسالت زنان
جوان تن میفروشند تا نان بخرند
و در زير پل معركهای
از دربدری و بی خانمانی،
مرگ اميد و آرمان درهم میلولند.
طلبه جوان زير همين پل و در زير نور
ماه پايان راهی را می بيند كه
آقا شيخ حسين با برپائی جشن
عمامه میخواهد او را بدان سبيل
بفرستد.
مدير حوزه در آخرين مكالمهاش با طلبه جوان میپرسد:
" يك جائی پا را كج گذاشتيم كه
به اينجا رسيديم. اما كجا؟"
طلبه جوان سكوت می كند و مدير
حوزه عمامه اش را جابجا می كند و
در خود فرو می رود.
فيلم را زود از روی آكران
برداشتند تا مردم نبينند، مردمی
كه خود هر شب، در حاشيه خيابانها،
گوشه پارك ها، زيرپلها و... تهران را زير نور ماه می
بينند!
چنان زير نور ماه است كه گزارش نويس
"فرانكفورتر آلگماينه" آلمان
هم بدون پرژكتور و بینياز به
روشنائی روز آن را میبيند و
مینويسد:
"بنفشه، دو سال پيش، برای نخستين بار سوار
اتومبيل مردی شد كه او را به خانهاش
برد. او خوش شانس بود، چرا كه از آن زمان، به صورت مرتب به
آپارتمان مرد میرود و به سفارش
او، مشتريان ثابتی پيدا كرده است.
تماس از طريق تلفن همراه برقرار
میشود. قبلا با يك حقوق بخور و نمير منشی
بوده است و حالا از راه تن فروشی آسانتر
زندگی می كند. او زنی جوان
از خانواده ای وابسته به اقشار پائينتر از
طبقه متوسط است.
او پنجمين و كوچكترين فرزند يك
خانواده فقير
شيرازی است، كه پدرش را خيلی زود از دست
داد.
پانزده ساله بود، برخلاف ميل خودش
مجبور به ازدواج شد. چهار سال پيش،
موفق شد از شوهر معتادش طلاق بگيرد.
از آن زمان، به تنهائی پسرش را
اداره میكند."
گرسنگی و فقر، اعتياد و فحشاء،
خيابان خوابی و فرار از خانه؛
سرنوشت صدها هزار زن ايرانی است
كه رقم آنها به يك ميليون و 700 هزار
تن رسيده است.
روز زن- هشت مارس
روز زن در گوشهای پرت
افتاده از پارك لاله برپا شد. آن 200
زنی كه در اين گوشه جمع شده بودند
حتما بيش از آيتالله
خلخالی كه در انزوای خود در
حوزه علميه قم بسر میبرد، می
دانند فاجعه چه ابعادی يافته است.
بنفشه به خبرنگار فرانكفورتر
آلگماينه می گويد: "میخواهم
اين كار را رها كنم،
از پسرم خجالت میكشم. يكبار هم به
مشهد رفتم تا نزد امام رضا توبه كنم."
فقر، زندگی بیآينده،
گرانی، بی مسكنی و دهها
معضل كمرشكن ديگر اقتصادی و
اجتماعی نه برای بنفشه، بلكه
برای صدها هزار دختر و زن جوان
ديگری كه تن فروشی میكنند
تا زندگی كنند جائی برای
توبه باقی نمی گذارد. آنكه
بايد توبه كند كيست؟
تجارت فحشاء
جميله كديور، همسر عظاء
الله مهاجرانی و خواهر حجت
الاسلام كديور كه اكنون نماينده مجلس است
به گزارش نويس فرانكفورتر آلگماينه
میگويد:
"تن فروشی به تجارت در خيابانهای
تهران تبديل شده است. دائما مواردی كشف میشوند
كه در آن كارمندان و حتی مقامات
قضائی در آن دست دارند."
فرانكفورت آلگماينه می نويسد:
در حاليكه رهبران مذهبی
جمهوری اسلامی برای توجيه
مخالفت خود با دمكراسی و
آزادی، آزادیهای موجود
در كشورهای اروپائی را تنها
در آزادی سكس و فحشاء خلاصه كرده
و مردم را
از آن میترسانند؛ تمام مناسبات جنسی و
فحشائی
كه آنها مردم را از آن میترسانند در ايران
رواج دارد.
سازمان
بهزيستی اجتماعی میگويد:
شش درصد زنان ايران، كه اكثريت آنها
زنان جواناند،
برای گريز از آزار و سوء استفاده جنسی و
يا برای تن ندادن به ازدواجهای ناخواسته
از خانه میگريزند و به دهها هزار زن
ديگری میپيوندند كه برای يك
وعده غذا و خواب در زير سقف يك خانه خود را میفروشند.
جميله كديور میگويد: "دو
نوع روسپگری وجود دارد. اولين
گروه، اين كار را واقعا به خاطر
نياز اقتصادی میكند. زنان
اين گروه، مجبورند به وسيله
روسپيگری شكم خود و فرزندانشان
را سير
كنند.
گروه دوم، درگير مشكل اقتصادی
نيستند،
بلكه از سختگيری های اخلاقی به اين دام میافتند.
"
جميله كديور كه عضو فراكسيون
زنان در مجلس است، اغلب در ميان
ماموران محافظ و انتظامی با
گروهی از زنان تن فروش گفتگو
میكند تا آنها را به جدائی
از اين عمل تشويق كند، اما مشكلات
اقتصادی پر قدرتتر
از موعظههای اسلامی است.
مسئولان
درمانده شدهاند.
ماموران انتظامی هر چند وقت
يكبار
وارد صحنه میشوند، اما نمیتوانند
جلوی گسترش تن
فروشی را بگيرند.
تابستان سال گذشته، وقتی طرح
ايجاد خانههای عفاف كه همان فاحشه خانههای رسمی بود در
مطبوعات منتشر شد به انفجار يك بمب
در قلب حوزه های دينی شبيه بود.
بموجب اين طرح زنان تن فروش بايد تحت
نظارت دولت قرار گرفته و
برای جلوگيری از شيوع
انواع بيماریهای جنسی و
بويژه بيماری مهلك ايدز از آنها
بطور منظم معاينه جنسی صورت گيرد.
بموجب اين طرح زنان تن فروش قبل
از هم آغوشی با مردان بايد مراسم
صيغه را نيز بجای میآوردند.
اما با صيغه و يا بدون صيغه آنچه در
حال گسترش است فقر است و فحشاء.
برای
تفريح
شبها، زير نور ماه، زندگی بیاعتنا به موعظههای
مذهبی در تهران جريان دارد.
جوانان
تقريبا دو سوم جمعيت ايران را تشكيل
میدهند. جمع
قابل توجهی از دختران جوان خانوادههای طبقه
مرفه، در خيابانها میچرخند و به خاطر يك
ساعت رابطه جنسی، سوار اتومبيلها میشوند. مرزهای فحشاء
و يك زندگی آزاد جنسی خصوصی
در اينجا بهم میريزد.
در جامعه سنتی ايران، رابطه بدون
ازدواج ميان دو جنس، اغلب
روسپيگری شناخته میشود.
فرانكفورتر آلگماينه می نويسد:
" ندا، دختر ظريف
اندامی است كه تازه
بيست ساله
شده است. در يك شركت كار میكند. تعطيلات آخر هفتهاش را با
گروهی از دوستانش میگذراند.
با دوتا از آنها رابطه نزديكتری
دارد. يكی از آنها را "برادر"
مینامد. برادر، به او هديه
میدهد، برايش لباس يا جواهر
میخرد، او را به سفر و اسكی
میبرد، الكل تهيه میكند،
ترتيب پارتیها را میدهد و
آپارتمان لوكس خود را در اختيارش
می گذارد. پدر و مادرش نمیدانند
آخر هفتههايش را چگونه میگذراند. آنها تصور میكنند كه ندا با
دوستان دخترش به سفر می رود.
او، "مردان" را، در پارتیها
يا از طريق دوستانش پيدا میكند.
بعضی وقتها هم با آنها در
خيابان آشنا میشود. گهگاه،
مشكلاتی با ماموران امر به معروف
پيدا میكند، اما اين مشكلات هم
اغلب با رشوه حل میشوند."
كديور
می گويد: " در سالهای
گذشته ارزشهای مذهبی رنگ
باخته اند"
يك استاد علوم اجتماعی به
گزارش نويس فرانكفورتر آلگماينه در
تهران
میگويد:
"محدوديتهای اسلامی كه
حكومت اعمال میكند، پس از فقر،
دومين دليل گرايش زنان جوان به فحشاء و تن فروشی است".
به مراسم 8 مارس میانديشم، در
گوشهای
از پارك لاله تهران،
و آن عبا و عمامه و نعلين ربوده شده
طلبه جوان حوزه علميه در مترو تهران:
طلبه جوان سيد حسن نمیخواهد در
جشن عمامه شركت كند. نمیخواهد
لباس روحانيت را به تن كند. درسش
تمام شده و كتابهايش را در بازار
فروخته تا برای بی سرپناهان
زير پل رسالت يك وعده غذای گرم
بخرد. روز عمامه گذاری، در
انزوای حجره كوچك و محقر خويش،
تعزيه ابوالفضل بی دست را به
زبان آذری زير لب و در تنهائی
خويش می خواند و می گريد.
عبا و عمامه ربوده شدهاش را دختر تن فروشی
برايش به مدرسه مذهبی می آورد
كه توسط طلبه جوان از مرگ نجات
يافته است. او كه از فرط استيصال با
خوردن قرص خودكشی كرده بود، از
زير پل رسالت در حال مرگ به
بيمارستان منتقل شده بود. او بعد از
نجات از مرگ لباس طلبگی سيد جوان
را، در آخرين دقايق مراسم عمامه
گذاری پس می آورد و طلبه جوان
عمامه را نه از دست شيخ حسن، بلكه از
دست دختری كه قربانی فاجعه
اجتماعی است بر سر می گذارد تا
برای جبران آن اشتباهی قيام
كند كه مدير مدرسه مذهبی در
آخرين گفتگوی خود با وی گفته
بود:
" كجا پای خود را كج گذاشتيم كه
كار به اينجا كشيد؟"
جبران آن گفته دفتردار مدرسه
مذهبی در ايستگاه مترو و در
توضيح در آوردن لباسش در خيابانهای تهران كه گفته بود:
" ... راننده اتومبيل سرش را از
پنجره بيرون آورد و پرسيد: به شما
بنز نرسيده؟"
او عمامه بر سر میگذارد تا عليه
آن فاجعه ای كه امثال شيخ حسين
بوجود آوردهاند،
قيام كند. اما زمان فرصت اين قيام را
يكبار ديگر به روحانيون خواهد داد؟
مردم ايران منتظر ظهور يك آيت الله
طالقانیاند؟ حتی اگر خود او
نيز امروز در صحنه بود، كسی به
نماز جمعهاش می رفت؟
قيام ناگزير است، اما نقش روحانيون
در آن زير علامت سئوال، چرا كه "زير
نور ماه" مردم همه چيز را ديده
اند از جمله آنها كه در گوشه پارك
لاله 8 مارس را برپا كردند!!
|