اين
روزها مطالبی به چشم ميخورند كه
سعی دارند افكار بخشی از مردم
ايران را به سود جنگ تفسير كنند.
برخی چون خود به دليل ستمهای
بيكرانی كه متحمل شدهاند
خواستار سرنگونی جمهوری
اسلامی به هر قيمت هستند، برابر
ميل خويش افكار عمومی در ايران
را طوری تفسير ميكنند كه گويی
بخش مهمی از اين افكار با
سرنگونی جمهوری اسلامی
توسط جنگ و به دست يك نيروی
خارجی هم ميتواند موافق باشد. من
ضمن درك احساسات اين قلمزنان و آن
گروه از مردم كه احساساتی مشابه
آنان دارند لازم ميدانم در مخالفت
اكيد با اين گرايشها چند نكتهی
گرهی را اشاره وار طرح كنم:
۱-
كار نويسندگان و روشنفكران
پيروی منفعلانه از افكار
عمومی نيست بلكه سازماندهی
آگاهانهی اين افكار است. يك
روشنفكر و نويسنده، خصوصاً در
مسألهی بسيار خطرناك و
بغرنجی مثل جنگ، نميتواند با
استناد به سمت افكار عمومی در يك
مقطع زمانی انديشه و عمل خود را
توجيه كند. در لحظاتی ممكن است
افكار عمومی دچار خطايی
مرگبار شود، همانگونه كه افكار
عمومی در حمايت از روی كار
آمدن جمهوری اسلامی دچار چنين
خطايی شده است. روشنفكر ميتواند
ضمن طرح نظر خود نشان دهد كه نظر
وی در ميان تودهی مردم هم
طرفدار دارد. اما نميتوان گفت كه
چون توده اين گونه فكر ميكند من هم
بايد همينگونه فكر كنم.
۲-
بر پايهی استدلال بالا،
وقتی يك نويسنده و روشنفكر افكار
عمومی را برای توجيه جنگ به
ميان ميكشد در واقع خود قبلاً به
طرفداری از جنگ رسيده است و
اكنون پايگاه فكر خود در ميان مردم
را معرفی ميكند. انسان به آن بخش
از افكار عمومی به طور تأييدآميز
توجه ميكند كه با انديشه و گرايش
فكری وی همخوان است. پس، در
هرگونه رجوعی به افكار عمومی
روشنفكر و قلمزن مراجعه كننده
مسئول است.
۳-
آن چه در اصطلاح افكار عمومی ناميده
ميشود از دو بخش سيال و ثابت (با
مفهوم نسبی آن) تشكيل ميشود. بخش
سيال و متغير افكار عمومی واكنش
احساسی-ادراك مردم در برابر
حوادث مشخص روز است كه بسياری از
اوقات دولتها و نهادهای قدرت در
جامعه و جهان سازماندهندهی آن
هستند. بخش پايدار افكار عمومی
عميقاً با فرهنگ و آگاهیها و
باورهای اجتماعی و
طبقاتی و مذهبی پيوند ميخورد
و از همين رو هم پايدارتر است و هم
واقعیتر. جريان متغير و هيجانانگيختهی
افكار عمومی در يك روند درازمدت
تسليم بخش پايدار افكار عمومی
ميشود. در طراحی استراتژیهای
دراز مدت و تصميمهای بزرگ بايد
بر بخش پايدار افكار عمومی تكيه
كرد.
۴-
انكار نميتوان كرد كه در بخش سيال و
متغير افكار عمومی در ايران
ميتوان گرايشهايی از بیتفاوتی
در برابر جنگ تا طرفداری از جنگ
را نيز مشاهده كرد. اين وضعيت كه
ناشی از ويران شدن زندگی و
روان انسان ايرانی زير سلطهی
استبداد دينی است، به هيچ وجه با
آگاهی به هدف و محتوای جنگهای
جاری همراه نيست و با بخش پايدار
افكار عمومی ايرانيان كه بيش از
هر ملتی در خاورميانه استقلالطلب
هستند گره نخورده است. اين گرايش
ناپايدار رواني- فكری هيچ
شباهتی با برنامهريزی حساب
شدهی نيروهايی از سلطنتطلبان
برای آن كه سوار بر تانكهای
آمريكايی وارد ايران بشوند و با
تقديم كل ايران سهمی از غارت را
به كيسهی خود سرازير كنند
ندارد.
۵-
بخش پايدار افكار عمومی ايرانيان
همانگونه كه گفته شد سخت استقلالطلب
است. شاهنامه كه محبوبترين كتاب
ايرانيان در طول تاريخ شان بوده
است، تمام روانشناسی ايرانی
را بيان ميكند. كمتر مردمی در
جهان منشوری چنين استقلالطلبانه
دارند. از سوی ديگر جامعهی
ايران همچنان يك جامعهی مردسالار
نيمهسنتی است. در چنين جامعهای
و برای چنين مردمی استقلال
هم انگيزههای قومی و هم
انگيزههای روانی ناموسپرستانه
دارد. برداشت من اين است كه
ايرانيان در تحليل نهايی هر مشكل
سياسی را بر عدم استقلال ترجيح
ميدهد. فراموش نكنيم كه ايران
يكی از چهار كشور در همهی
قارهی آسيا بود كه در دورهی
استعمار استقلال خود را به هر شكل
حفظ كرد و همواره دارای دولت خود
بوده است.
۶-
چنانچه جنگی درگيرد ظرف
چند روز تمام افكار عمومی عليه
جنگ همسو خواهد شد. ورود سرباز
خارجی به ايران ميليونها نفر را
جان بر كف به ميدان سرازير خواهد
كرد. برای من روشن است كه از همين
قلمبهدستهايی كه امروزه چنين
ارزيابیهايی به دست ميدهند
كسان كمی بر سر نظر خود باقی
خواهند ماند. جنگ همهی ما را بر
سر دو راهی اسارت و آزادی
قرار خواهد داد و اين عزيزان كه
خواستی جز آزادی و امكانات
زيستی هماهنگ با تمدن جهانی
ندارند از ايران خودشان در برابر
تحقيركنندگان دفاع خواهند كرد.
۷-
هم مردم و هم قلمزنان و سياستگران ما بايد
بيش از پيش دريابند جنگی كه با
سركردگی جناحهای جنگخواه
ايالات متحدهی آمريكا با
همدستی راس- كاپيتاليسم يهودی
در جريان است از مستبدترين عضو
ولايت فقيه هم هدفهای مستبدانهتری
دارد. اين جنگ يك جنگ استعماری در
شكل مدرن است و سمت نهايی آن
تحميل يك هيرارشی نژادی به
جهان در چارچوب يك امپراتوری
استعماری ميليتاريستی است.
ميخواهند خطرناكترين جنگهای
همهی اعصار را به جهان تحميل
كنند. خاورميانه سنگر نخستين و
كوتاهترين سنگری است كه میبايست
در اين جنگ استعماری فتح شود. اين
جنگ آبستن كاربرد هولناكترين بمبهای
اتمی و تسليحات كشتار جمعی
است. سناريوی اين جنگ نسخهی
تكميل شدهی جنگ تمدنها است. همهی
جهان در خطر است. اروپای خاوری
و خاوردور سنگينتر از همه. اما
هنوز اميد هست. اگر جهانيان در
مقابله با جنگ يك صدا شوند امكان
خنثی كردن نقشههای جنگافروزانه
وجود دارد.
|