ايالات
متحده امريكا ، كشوری كه امروز
پا در جنگ گذاشته، از سه سال پيش در
يك بحران
اقتصادی گرفتار آمده است و
راهی برای برون رفت از آن
نمی يابد. در طول دهه نود، نرخ
رشد در ايالات متحده همه ركوردها را
پشت سر گذاشت، آنچنان كه لشگری
از كارشناسان امريكايی سوگند
می خوردند سرمايه سالاری
امريكا، با " اقتصاد جديد " ،
يعنی اقتصاد صنايع
كامپيوتری، مجهز به ابزاری
شده كه به ياری آن ميتواند
سيل بحرانهای ادواری را
درهم كوبيده و به ساحل دل انگيز رشد
جاويدان پای گذارد. توهمی كه
پايان آن بسيار دردناك بود.
از
اواخر سال دو هزار ميلادی ، فشار
غول عظيم سرمايه های مالی و
اسپكولاتيو كه از ماهها قبل اقتصاد
امريكا را در چنگال خود می فشرد،
به مرحله انفجارآميزی رسيد كه در
نتيجه آن نظم اقتصادی آمريكا كه
بازارهای مالی و بورس آن را به
نحوی فزاينده خفه كرده بود،
سرانجام با ركود
كامل مواجه شد و امريكا ديگر
نتوانست اقتصاد خود را به راه
اندازد.
سيستمی
كه توسط بازارهای مالی مسموم
شده است.
رشد اقتصادی در سطحی اندك
باقی ماند، آن هم در شرايطی كه
يك سلسله از بنگاه ها و شركتهای
امريكايی در طول دهه 90 به سرمايه
گذاريهايی وسيع دست زده و اكنون
از ظرفيت توليد اضافی چشمگيری
برخوردار شده بودند. وضعيت
اجتماعی نيز روزيروز وخيم تر شد.
دستمزدها ثابت باقی مانده و
بيكاری بطور محسوسی افزايش
يافت و بر تعداد لشگر "كارگران
فقير" يعنی كسانی كه عليرغم
اينكه كار ميكردند، همچنان فقير
بودند افزوده ميشد. بخشی از طبقه
متوسط از صحنه اجتماعی محو شد يا
بدليل اينكه كار آنان ديگر وضعيت
بیثبات و شكننده ای يافته
بود در معرض تهديد بيكاری قرار
گرفته بودند و يا از آنرو اوراق
بهاداری كه به اميد سود آن خريده
بودند و در ابتدا بهره هايی خيره
كننده داشت ارزش خود را از دست داده
بود.
از چند ماه پيش، عامل نهايی
فعاليتهای اقتصادی، يعنی
مصرف داخلی نيز روزبروز آشكارتر
علايم خفگی را نشان داد. پس از
رسوايی های پرسروصدايی كه
گلهای سرسبد صنايع امريكا نظير
"انرون" (1) يا "وردكام"
بالا آوردند، اعتماد به سيستم كاهش
يافت. زيرا معلوم شد كه حتی
غولهای صنعتی و تجاری نيز
اطلاعات نادرستی در مورد درآمد و
حساب هايشان ارائه ميدهند.
وضع آنچنان سياه بود كه برخی
اقتصاددانان آشكارا از شبح ركود و
"دفلاسيون" سخن می گفته و
ركود عظيم دهه سی را به ياد می
آوردند. گرچه وضع هنوز در اين نقطه
نبود، ولی گرايش در آن جهت هرچه
بيشتر تشديد می شد.
دستگاه رهبری امريكا در اين
شرايط لازم ديد سريعا وارد عمل شود.
بويژه آنكه جرج بوش به كارزاهای
انتخاباتی سال 2004 نزديك می شد
و می دانست ركود كوتاه مدتی كه
در ابتدای دهه 90 بوجود آمد
سرنوشت پدرش را به شكل بدتری
برای او رقم خواهد زد.
در مرحله نخست بوش برای مقابله
با بحران به هراقدامی دست زد. هدف
از اين اقدامات كه شگردهای
ليبرالی بر آنها حاكم بود، به
حركت درآوردن چرخ های رشد و
تشويق بازارهای مالی بود.
برنامه های وسيع تقليل ماليات
اموال بورسی و سياست كاهش قابل
ملاحظه ماليات از ثروتمندترين ها و
بنگاه های بزرگ در اين چارچوب به
اجرا درآمد.
يكی از اجزای اين "شوك
درمانی” افزايش سرسام
آوراعتبارات نظامی بود. در طرح
بودجه 2004 آمريكا اعتبارات پنتاگون
كه قبلا در 2003 بطور انفجار آميزی
بالار فته بود ، مجددا 5.3 درصد
افزايش يافت. چنانكه كسر بودجه
امريكا را به 307 ميليارد دلار رساند.
رقمی كه ميتواند بسيار بيش از
اين هم باشد، زيرا هزينه های جنگ
و طبيعتا اداره شرايط پس از جنگ در
آن منظور نشده است. هدف از اين هزينه
ها كه سودهای عظيمی را نصيب
بنگاههای مجتمع های
نظامی – صنعتی آمريكا خواهد
كرد ، ضمنا روغنكاری چرخ و دنده
های وال استريت نيز بود.
بنابراين، جنگ، كه امكان تزريق وسيع
دلار را به اقتصاد ميدهد، همآهنگی كامل دارد با برنامه های
بالابردن رشد اقتصادی و همچنين
تقويم انتخاباتی جرج بوش. تمام
طرح بازسازی عراق حتی در
كوچكترين جزييات آن از اين منطق
الهام گرفته است.
دولت بوش اعلام كرده است كه در
مرحله اول تنها به بنگاه های
آمريكايی، قراردادهايی به
مبلغ حداقل 900 ميليون دلار
اعطا خواهد كرد. يكی از
شركتهايی كه برای اين
قراردادها از هم اكنون در نظر گرفته
شده شركت
"هالی بروتون" است كه در
مهندسی نفت تخصص دارد و تا سال 2000
ديك چينی ،
معاون كنونی رييس جمهوری
امريكا مدير آن بود. ديك چينی
بدين طريق صحت اين ضرب المثل كه : كس
نخارد پشت من چز ناخن انگشت من را
اثبات كرد. واقعيتی كه همجوشی
كامل ميان رهبران سياسی و سرمايه
داری امريكا را بخوبی نشان
ميدهد، البته اگر به نشان دادن آن
نيازی باشد.
هدف امپرياليسم آمريكايی البته
ذخاير عظيم نفتی عراق نيز هست. چه
در درازمدت و چه در كوتاه مدت.
آمريكا در چشم انداز پانزده تا بيست
سال آينده می كوشد ، موقعيت خود
را در قبال اروپا و بويژه
اقتصادهای نوظهوری مانند چين
و هند تحكيم بخشد، كشورهايی كه
نياز آنان به منابع نفت و گاز بسيار
چشمگير خواهد شد. اين كشورها در
موقعيت وابستگی به آنانی قرار
خواهند گرفت كه دست بالا را بر
روی اين ذخاير استراتژيك دارند.
اما جنگ بحران را تسريع خواهد كرد
اما كاخ سفيد اهداف نزديكتری نيز دارد.
هدف آنان جنگی كوتاه و استقرار
سريع يك حكومت دست نشانده آمريكا در
بغداد است. اقتصاددانان اطراف كاخ
سفيد تماما بر روی امكان بازسازی و بكارگيری سريع
ماشين نفتی عراق حساب می كنند
و معتقدند تنها از اين طريق می
توان بهای نفت را به حدود 15 تا 20
دلار رساند. كارفرماهای
آمريكايی تاكيد می كنند اگر
بهای نفت بدينسان كاهش يابد
خواهند توانست سريعا ميزان سود خود
را افزايش دهند و در نتيجه به نرخ
رشد درهم شكسته كنونی تكانی
داده و آن را افزايش دهند. بعبارت
ديگر جنگ جايگزين ظرفيت
تجاوزكارانه و ضعيف بازارهای
مالی شده است. بازارهائی، كه
در گرداب گرفتار آمده اند.
بالطبع موفقيت اين سناريوی
آرمانی به هيچوجه از پيش تضمين
شده نيست و كافيست كه ارتش آمريكا
با دشواريهای بيشتری برخورد
كند تا با پيامدهايی درست عكس
آنچه انتظارش را دارد روبرو شود. در
اينصورت جنگ به تشديد وسيع بحران
اقتصادی در امريكا خواهد
انجاميد و در بازارهای بورس،
بهای نفت خام ميتواند افزايشی
دوچندان يابد. چنانكه برخی از
تحليلگران حتی از بهای 40 تا 50
دلار و بيشتر هم در صورت نامناسب
پيش رفتن اوضاع جنگ سخن گفته اند.
حتی در صورت موفقيت سناريوی
يك پيروزی سريع در عرصه
نظامی، تسلط آمريكا بر منابع
نفتی عراق، در نهايت نمیتواند
تضادهای "بحران سيستمی” را
كه امروز آمريكا در آن گرفتار شده
حل كند. نه فقط امريكا، بلكه در پشت
سر آن، اين تضادها در تمام
كشورهايی كه در سالهای اخير
به هنجارهای انگلو ساكسون
سرمايه داری جهانی شده تسليم
شده يا بدنبال آن كشيده شده اند،
تشديد خواهد شد. كاهش هزينه مواد
اوليه، پيامدهای بسيار مخربی
دارد، زيرا نابرابريهای
كنونی در سطح جهان را وسيعا
تعميق خواهد كرد و خودتوسعهيابی
و برخورداری از وسايل تجهيز،
آموزش و مصرف را در جهان سوم باز هم
با دشواريهای بيشتری روبرو
خواهد كرد. پديده ای كه بنوبه خود
موجب كمبود
باز هم بيشتر تقاضا می شود و اين
خود دقيقا يكی از ويژگيهای
اساسی بحران است. حتی در خود
ايالات متحده، همچون ديگر
كشورهای غرب، مصادره ثروت از
طريق نظامی كردن روابط بين
المللی، به افزايش سرسام اور كسر
بودجه عظيمی ميانجامد كه همين
امروز نيز در عرصه آموزش و تعليم
وجود دارد. درست همان عرصه ای كه
تكنولوژی نوين بيش از هر چيز
ديگر بدان نياز دارد.
-----------------------------------
1- يكی
از شركت های بزرگ انرژی در
امريكاست كه با جرج دبليوبوش روابط
بسيار نرديك دارد.
ا*
اين تحليل در اومانيته 21 مارس در
نخستين روز شروع جنگ منتشر شده است
|