اليور استون كارگردان مطرح
سينمای آمريكا و خالق فيلمهای
بزرگی چون جی.اف.كا، قاتل
مادرزاد، نيكسون و ... اخيرا
فيلمی مستند از فيدل كاسترو رهبر
كوبا تهيه كرده است. اين فيلم نود
دقيقهای " فرمانده" نام
دارد و در ماه مه از تلويزيونهای
آمريكا نمايش داده خواهد شد. در اين
فيلم كارگردان بعنوان مصاحبه گر با
فيدل كاسترو در باره مسايل كوبا و
جهان صحبت می كند و نظرات اين
سرباز پير سوسياليسم را می پرسد
متن زير مصاحبه ای است كه
كريس كرپز در شهر برلين پايتخت
آلمان با اليور استون درباره اين
فيلم انجام داده است و در آن جنبه
های مختلف و نحوه تهيه و
كارگردانی فيلم مورد پرسش قرار
ميگيرد. اما در اين ميان مصاحبه
كننده، درحقيقت ضديت با كاسترو و
كوبا را در گفتگوی خود دنبال
می كند و می خواهد نشان دهد كه
خلاقيت مهمی در اين اثر استون
وجود ندارد.
كريس كرپز معتقد است در اين
فيلم مشخص نيست چه كسی تحت تاثير
چه كسی است! اليور استون فيدل را
تحت تاثيرقرار داده و يا "كهنه
سرباز مكار و ديكتاتور" استون
را شيفته خود ساخته است. در هر صورت
خوانندگان می توانند با خواندن
مصاحبه خود در اين مورد قضاوت كنند.
كريس كرپز: يك مصاحبه
طولانی چگونه تدارك ديده می
شود؟ آيا قبل از مصاحبه همه چيز پيش
بينی می شود؟ و يا بصورت فی
البداهه مصاحبه آغاز می شوند و
پايان آن از ابتدا روشن نيست؟
اوليور استون: تركيبی از
هر دو. در مصاحبه های رودررو،
نتيجه مطلوب، از جمله محصول كنش بين
مصاحبه شونده و مصاحبه كننده است.
در صورتیكه هماهنگی و درك
متقابل در بين طرفين وجود نداشته
باشد، نتيجه ممكن است خوب از آب
درنيآيد. دراينگونه مصاحبه ها من
سعی می كنم با گشاده روئی و
سادگی كامل وارد شوم. اما من
همزمان يك سلسله سئوالات را كه بر حسب
الفبا طبقهبندي كردهام در ذهن خود دارم كه
بايد آنها را در زمان مناسب مطرح
كنم.
درخصوص مصاحبه با فيدل
كاسترو نيز همه ما و گروه
فيلمبرداران و ... تا حدی عصبی
و نگران بوديم. نميدانستيم چه پيش
خواهد آمد. بعلاوه من دو وظيفه را
توام داشتم: كارگردانی و مصاحبه.
ضمن اينكه مسئول هر دو گروه
فيلمبرداری هم بودم. به اين دليل
زمان را نمی شد از داست داد.
يعنی در حين انجام يك وظيفه بايد
به وظيفه ديگر هم فكرمی كردم.
همان موقع كه با كاسترو قدم می
زدم بايد مواظب فيلمرداری هم
می بودم. وقتی او جواب مرا
می داد، من بايد برنامه ريزی
مراحل بعدی را می كردم و مراقب
هم باشم كه ارتباط بين تمام
افرادی كه جلو و پشت صحنه هستند
بدرستی و با انعطاف كامل برقرار
شود. در چنين موقعيتی شخص حتی
لحظهای فرصت توقف ندارد.
دنيايی مصنوعی ساخته می
شود كه مجبوريد در آن به عمل
واقعی دست بزنيد.
من، بطور همزمان بايد ريسك
بزرگ ديگری هم می كردم و آن
ايفای نقش در فيلم بود. موضوعی
كه من اصلا امادگی و تجربه اش را
نداشتم. بگذاريد دقيق تر برايتان
تعريف كنم: من در اينمورد بايد از
"بعد چهارم" می گذشتم. به
همين دليل از كليه اعضای گروه
خود خواستم تا وارد اين فيلم مستند
شوند. در بيشترفيلمهای مستند اين
بعد چهارم وجود ندارد. با استفاده
از اين روش نسبتا متفاوت، فضای
موجود شكل واقعی به خود گرفت.
خبرنگار: چند ساعت فيلم بدون
مونتاژ در اختيار داشتيد؟
استون: ما با 30 ساعت فيلم
برگشتيم. در حقيقت بايد اضافه كنم
كه با درنظر گرفتن فيلم های
دوربين اكيپ دوم، ما مجموعا شصت
ساعت فيلم بدون مونتاژ در اختيار
داشتيم. در بيشتر تصاوير فقط كاسترو
ديده می شد. ما تمام اين فيلم ها
را در اختيار آرشيو خواهيم گذاشت.
بعدا تصاوير به طرق مختلف و بوسيله
"وب سايت" آماده می شود.
دانشجويان "كت وست" (در آمريكا)
مشغول آماده كردن اين فيلم هستند تا
همگان بتوانند از طريق كتابخانه به
مصاحبه با كاسترو دسترسی داشته
باشند.
خبرنگار: به چه صورت با
كاسترو تماس گرفتيد؟
استون: در سال 1986 يك نامه چهار
صفحه ای به او نوشتم. در اين نامه
طرحی را كه داشتم با او درميان
گذاشتم. اين نامه از برای آينده
كاری كه تدارك ديده بودم بسيار
اهميت داشت. احساس
ميكردم كه كاسترو از نامه من
وادبيات به كار رفته در آن خوشش
آمده است. متعاقب آن ما با هم ملاقات
كرديم و از ساعت ده صبح تا چهار
بعدازظهر با هم بحث كرديم. در حين
ملاقات مستقيم به چشمهای من نگاه
كرد و تصميم خود را گرفت. بعد از اين
تصميم همه چيز خيلی سريع جلو رفت
. آقای كاسترو هيچوقت قبل از هشت
ساعت فيلمبرداری خسته نمی شد.
صبح دومين روز فيلمبرداری من نيم
ساعت دير سر قرار رسيدم. زندگی
شبانه در هاوانا را كه حتما ميداند!!
كاسترو خيره به چشمهای من
نگاه كرد و گفت: شرط می بندم ديشب
به جاهايی رفته ايد كه نبايد
می رفتيد!!! نگران شدم و گمان كردم
توسط پليس مخفی تعقيب شده ام.
ولی بعدا فهميدم كه او فقط با من
شوخی كرده است. واقعيت آن است كه
در ان روز حسابی قيافه خسته ای
داشتم. برای من نگاه كردن اين
فيلم بخاطر بازيگری خودم مشكل
است ولی فيدل در طول مصاحبه متين
و بانشاط ظاهر شده است.
خبرنگار: كاسترو قبل از اينكه
بداند ميخواهد با شما ملاقات كند،
آيا فيلمی از شما تماشا كرده
بود؟
استون: او طرفدار فيلمهای
پلاتون و السالوادور من بود. دليل
آن هم صحنه های جنگ چريكی بود،
كه با دقت انتخاب شده و
تاكتيكهای صحيح جنگی بود كه
در اين فيلمها بدرستی بكار گرفته
شده بود. ميدانم كه فيلمهای ج.
اف. ك. و نيكسون را هم ديده بود.
ولی فكر می كنم از فيلم قاتل
مادرزاد خوشش نيآمده بود. البته، ما
هيچوقت در اين مورد با هم حرف نزديم.
فيدل كاسترو مردی است كه مدت
زمان زيادی خارج از فرهنگ
آمريكايی زندگی كرده و آمريكا
را به نوع ديگری نگاه می كند
كه كاملا با ديد ما متفاوت است،
گرچه طرفدار سينماست. می توانيد
اين را در اين فيلم مستند ببينيد.
خبرنگار: كاسترو در مورد فيلم
اسكارفيس كه خود شما نوشته ايد و تم
آن در مورد اخراج فراريان كوبايی
و فرستادن انها به امريكا است صحبت
نكرد؟
استون : (كمی عصبي) در
اينمورد هيچ صحبتی نكرديم!
خبرنگار: در خصوص مقاله
هايی كه در مورد مرگ كوبايی ها
از گرسنگی نوشته می شود چه
صحبتی كرديد؟
استون: نمی توانم
تفسيری در مورد گرسنگی در
كوبا ارائه بدهم. من در اينمورد هيچ
آماری در اختيار ندارم. حتی
نمی توانم دراين مورد مقايسه
ای با مسايل واقعی كه در دهكدههای
پرو يا بزريل يا آرژانتين می شود
ارائه دهم. درهندوراس مردم براثر
نوشيدن آب آلوده هر روزجان می
سپارند. در السالوادور هم به همين
صورت. محض رضای خدا از چه صحبت
ميكنيد؟!! چطور ميتوانيد
السالوادور، هندوراس و يا جنوب
مكزيك را كه كودكان سرخپوست بدليل
اسهال خونی حتی به سن دو
سالگی هم در آنها نمی رسند با
كوبا مقايسه كنيد؟
در امريكای جنوبی و
مركزی وضعيت به مراتب بدتر است.
در برزيل كودكان در محيطی
دهشتناك رشد می كنند و مطمئنا
بعدا گانگستر می شوند. شايد در
كوبا مردم بقدری كه می خواهند
نمی توانند كار كنند و درآمد
داشته باشند، ولی لااقل از آموزش
برخوردارند و به گانگستر تبديل
نمی شوند. گمان می كنم موقع آن
رسيده كه اين طرز تفكر را در مورد
كوبا رها كنيم.
خبرنگار: بعد از كاسترو چه
اتفاقی خواهد افتاد؟ او الان
هفتاد و شش ساله است. نمی تواند
كمی خودش را كنار بكشد و جانشينش
را آماده كند؟
استون: درباره اين تصميم يك
مشكل وجود دارد. كاسترو حضور گسترده
ای در تمام جزيره دارد. مثل يك
مربی فوتبال افسانه ای كه
ناگهان خودش را بازنشسته می كند
و جايش را به يك جوان ميدهد تا نقش
مربی را بازی كند. مربی
جوان حرف می زند اما همه نگاه ها
متوجه مربی كهنه كار است. برای
يك رهبر جديد اين وضعيت فوق العاده
مشكل است. اين رهبر جديد هيچ
زمانی نميتواند قدرت واقعی را
در زمان حيات رهبر قديمی در
اختيار داشته باشد. فيدل بايد خود
را كاملا كنار بكشد. آيا حاضر است
اين كار را انجام دهد؟ من فكر نمی
كنم اين
كناره گيری برايش با مشكل همراه
نباشد. خيلی عوامل ديگر هم در اين
قضيه دخيل هستند. مردمی كه حتما
نزد او خواهند رفت و با وی مشورت
خواهند كرد. او می تواند ساكت
بماند و راهنمايی نكند؟! فعلا
روشی كه او انتخاب كرده اين است
كه افرد جوان و قوی و از نسل جديد
را در پستهای كليدی می
گمارد.
خبرنگار: كاسترو را الان
چگونه می يابيد؟
استون: او را بعنوان يك مرد با
اراده تحسين می كنم. هرچند من
هميشه با سوسياليسم مسئله داشتهام.
ما با دنيای جالبی روبرو
هستيم . جهانی كه در حال مخالفت
با غذای بسته بندی شده و
ارزشهای صنفی است. وقتی به
كوبا می رويد خانه های
واقعی را می بينيد. بدون زرق و
برق. می بينيد كه كوبايی ها با
چه دقتی از ماشينهای كهنه خود
مراقبت می كنند. امريكايی ها
معمولا در اين مورد به مسخره كردن
كوبايی ها مشغولند. همان ماشين
هايی كه ما آنها را از رده خارج
می دانيم. اين اتومبيل ها شديدا
مورد توجه و علاقه كوبايی ها
هستند و به طرز خارق العاده ای هم
كار می كنند. در كوبا در مورد
اجناس هم يك نوع ايداليسم وجود دارد.
مردم آنجا خيلی بيشتر از ما از
اموالشان مواظبت می كنند. حقيقتا
ما تصور غلطی از كوبا داريم.
خبرنگار: شما غالبا با وسايل
ارتباط جمعی و شيوه تبليغاتی
آنها در مورد مسايل موافق نيستيد.
فكرمی كنيد آنها در مورد مسايل
بعد از يازدهم سپتامبر موضوعات را
بدرستی مطرح می كنند؟
استون: نه! وسايل ارتباط
جمعی تنها يك سئوال را مطرح می
كنند: چه زمانی جنگ واقعی را
شروع خواهيم كرد؟
بجای مطرح كردن اين سوال كه
به چه دليل بايد جنگ كرد.
من هيچ دليلی كه جنگيدن با
عراق را توجيه كند پيدا نكرده ام.
برعكس من طرفدار جنگ برعليه ترور
هستم. من جنگ عليه افغانستان و
طالبان را تاييد می كنم. جنگ ما
برعليه القاعده است. ما بايد اين
گروه را تضعيف كنيم. به چه شكل؟ بدون
جار و جنجال، مخفيانه ولی با
قدرتی هر چه تمامتر. ما بايد
نيروی خود را روی اين جنگ در
افغانستان يا پاكستان متمركز كنيم.
اما در مورد عراق وضع فرق می كند.
محاصره اين كشور نتايج خود را نشان
داده است و من نمی فهمم چرا به
ناگهان ما بايد با عجله هرچه تمامتر
به اين كشور حمله كنيم!!
|