جهان

پيك

                         

 

اومانيته 21 مارس :

امريكا با حمله به عراق

روابط بين الملل را نظامی كرد

 

 

" ايالات متحده بايد سازوكاری را برقرار كند كه به مدد آن هرنوع رقيب احتمالی حتی خيال اين را كه خواهد توانست نقش منطقه ای يا جهانی بيشتری ايفا كند به مغزش راه ندهد ... ماموريت سياسی و نظامی آمريكا در دوران پس از جنگ سرد آن است كه اجازه ندهد هيچ قدرت رقيبی چه در اروپای غربی ، چه در آسيا و چه در سرزمينهای اتحاد شوروی سابق ظهور كند."

اين جملات بخشی از سندی است كه پنتاگون در اوت 2001 (اندكی قبل از حادثه يازدهم سپتامبر) انتشار داده و نويسنده آن يا شخص ديك چينی معاون رييس جمهور يا پاول ولفويتس معاون وزارت دفاع است.

بلندپروازی های برتری جويانه و يكجانبه بوش براساس اين فرض مبتنی است كه "نبردهای بی وقفه سده بيستم كه نيروهای توتاليتاريسم و آزادی را دربرابر هم قرار داد با پيروزی قاطع نيروهای آزادی خاتمه يافته است. اين نبردها نشان داد كه تنها يك مدل و نمونه است كه ميتواند موفقيت را به ارمغان آورد: آزادی ، دمكراسی و رقابت آزاد"  اين هم سخنان جرج بوش است كه در صدر سند راجع به استراتژی امنيت ملی مورخ 20 سپتامبر 2002 چاپ شده است.

با عزيمت از اين فرضيات ، يكی از "وظايف" ايالات متحده آن است كه نظمی دائمی را از عدم توازن مثبت تناسب نيروها به سود اين فوق قدرت برقرار كند. سياستی كه در گسست كامل از دكترين به اصطلاح منصرف كردن رقيب بود كه قبلا در دهه های 1970- 1980 اجرا ميشد و امكان تنش زدايی را ميسر ميساخت.

ازاينرو واشنگتن تصميم گرفته خود را از چارچوپ حقوقی جهانی كه سازمان ملل تصويب كرده كنار كشد و به دكترين جنگهای پيشگيرنده بازگردد. سند پيش گفته دربالا تاكيد ميكند: "هرقدر تهديد جدی تر است ، خطر بی تحركی در برابر آن نيز بيشتر است و دست زدن به اقدامات پيشگيرنده برای تضمين امنيت ما مهمتر است" سند تاكيد ميكند "حتی اگر در مورد زمان و مكان حمله دشمن ترديد وجود داشته باشد" بايد برخورد ما اينگونه بماند.

اين روند "جنگ بی پايان" كه اليگارشی حاكم بر واشنگتن موعظه ميكند ، برنظامی كردن عمومی روابط بين‌المللی مبتنی است. زيرا تنها در اينصورت است كه مدل رقابت آزاد آمريكايی ميتواند پيروز شود.

جرج فريدمن ، كارشناس اطلاعات و متخصص استراتژی كه نظراتش در كاخ سفيد هواداران زيادی دارد مسئله را صاف و ساده چنين بيان ميكند : " مهمترين مسئله (پس از اشغال عراق) اين خواهد بود كه كارزار بعدی در جنگ كدام است و چه زمان اتفاق خواهد افتاد" از نظراين كارشناس ، نبردهايی وجود دارد كه پيروزی در آنها امكان پيروزی در "كارزارها" را فراهم خواهد ساخت و در پيروزی در اين كارزارهاست كه ميتوان "جنگ" را برد. در اين شرايط "عراق وسيله است نه هدف". اگر دراين كارزار پيروز شويم "دو مسئله دربرابرمان مطرح ميشود: اول اينكه ديگر اتحادها، نهادها و نظام بين المللی، چتر حمايتی محسوب نميشوند و بنابراين نميتوانند قدرت آمريكا را محدود كنند. دوم اينكه آمريكا به نيروی گزندناپذيری دست خواهد يافت كه بتواند جنگ را در دورترين فواصل پيش ببرد"

اين جهان بينی ، مستقيما بسمت يك فاجعه جهانی ميرود. واشنگتن و چندمليتی های صنعتی و مالی كه قدرت واقعی را در آنجا در اختيار دارند آيا بدين هدف خواهند رسيد؟ واقعيت آن است كه دوران تاريخی اينگونه استراتژی های واپسگرايانه پشت سرگذاشته شده است. سياستی كه در تقابل با خواستهای مدنی خلقها نيز هست. دربرابر اين استراتژی آمريكايی ميتوان ايستاد بويژه از آن رو كه در بطن خود تضادهای خود را می پروراند زيرا كه ميخواهد با فرار به جلو در سمت اغتشاش و بی نظمی جهانی ، نظمی برای حل بحران ساختاری سرمايه داری جهانی شده بسازد.

 

  
 
                      بازگشت به صفحه اول

Internet
Explorer 5

 

ی