پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

پيک هفته

آرشيو هفتگی

در رابطه با پيک هفته

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 

 

 

 


ديدار و گفتگوی
آرش نصيری  با اسماعيل نواب صفا

 

- از چه زمان ترانه گفتيد ؟

- اولين بار زمانی بود كه آمدم تهران. چهار، پنج سال از تاسيس راديو می‌گذشت. من آن موقع با بخش فكاهی - سياسی مجله توفيق همكاری می‌كردم. آشنايی چندانی با آهنگسازان يا خواننده نداشتم. ابتدا روی يك آهنگ محلی شعر گذاشتم. البته با موسيقی آشنا بودم. اولين ترانه را كه ساختم و به شهرت رسيد، سنی حدود بيست سال داشتم.

- آن ترانه يادتان هست؟

- آهنگش در شور بود. شب، آهنگ را ساختم، اول برای مادرم خواندم و بعد برای مستخدم منزلمان. چون هميشه معتقد بوده و هستم كه در خوب و بد كارها بايد مردم ملاك قضاوت باشند. بنابراين شعر را ساختم و فردا هم رفتم به چاپخانه توفيق، چاپخانه سعادت در خيابان ناصريه، روزنامه آنجا چاپ می‌شد. سردبير روزنامه، خطيبی بود، غلط گيری می‌كرد و كريم فكور هم با ايشان همكاری داشت.

آنجا رفتم و گفتم، من يك ترانه ساختم... گفتند چيه؟ ترانه را با آهنگ خواندم و هر دوتايشان گفتند اين كه خيلی خوب شده! من گفتم خواننده نمی شناسم... خطيبی گفت كه الان تلفن می‌كنم به روحبخش. بلافاصله تلفن كرد منزل خانم روحبخش. او هم گفت كه فردا تشريف بياوريد. ما فردا به اتفاق آقای خطيبی رفتيم به منزل روحبخش. ايشان هم با روی گشاده ما را پذيرا شد. شنبه‌ها با اركستر مجيد وفادار برنامه اجرا می‌كرد. اين آهنگ چون ساده بود و ملودی محلی هم داشت به اصطلاح آماده اجرا و پخش بود. چون رعايت خيلی از نكات در آن شده بود. شنبه شب اين آهنگ از راديوی ايران برای اولين بار پخش شد. تاسيس راديو ۱۳۱۹ است. در ۱۳۲۴ نخستين آهنگ من از راديو پخش شد. يعنی ۵ سال بعد از تاسيس راديو.

شعر آهنگ هم اين بود: «موسم گل شد و وقت گل چيدن/ خوش بود روی گل چهره بوسيدن/ جام می‌بايد از اين و آن گيری/ بوسه از اين و ساغر زآن گيری/ به خيالم كه زحالم خبر هستی‌ای گل نه/ بر سر ما كشيد دستی‌ای گل نه.»

- شعری با شور جوانی.

- (می خندد) نكته اينجاست؛ درست يك هفته از پخش اين ترانه گذشته بود، من در خانه با مادرم نشسته بودم. يك رهگذری در كوچه اين ترانه را خواند. معلوم شد كه تاثيرش آنچنان است كه خيلی زود به مردم منتقل شده و جامعه آن را فرا گرفته. هميشه اين عادت من بود كه ملاك من ذوق و سليقه مردم بوده. ترانه هايی كه ساختم از آن نوآوری‌های زيادی هست. تصنيف جدا از ترانه است. ترانه سرايی در واقع فن است. ترانه سرا كسی است كه فقط ترانه بسازد. اگر بتواند شعرهای ديگر بگويد فبه المطلوب، خيلی بهتر. تصنيف سازی اين است كه شعر را می‌سازند بعد رويش آهنگ می‌گذارند. كما اينكه تا زمان عارف، تصنيف ساز می‌گفتند تا زمان ملك الشعرا بهار هم تصنيف ساز می‌گفتند و همين طور تا زمان مرحوم رهی. اين باب را من باز كردم. در كتاب تك درخت ، ترانه‌ها يك طرف است و غزل‌های من يك طرف ديگر.
مدت‌ها در راديو می‌گفتند: تصنيفی از نواب صفا. اين را كه برايتان می‌گويم مال سال ۳۵ يا ۳۶ به بعد است. بعد از آن بود كه نام اين طور شعرها را گفتند ترانه، ما هم شديم ترانه سرا و بسيار هم مشكل است.

- زبان اين تصنيف‌ها چطور بود و چه فرق  هايی با ترانه‌های الان دارد؟
- اين باب جديدی هم كه باز شده، تصنيف ساز هستند،  وقتی بتوان از زبان شكسته استفاده كرد همه جور كلمه می‌توان رويش گذاشت. ولی اشكال كار اين است كه سخيف ترين كلمات را می‌گذارند به اسم ترانه. نه شاعر به جايی می‌رسد و نه آن ترانه ارزش پيدا می‌كند. اين بحث مفصلی است كه بايد مفصل به آن بپردازيم.

- جدای از آن ارزش گذاری، شما بارزترين فرق بين تصنيف و ترانه را چه می‌دانيد؟
- بارزترين اين است كه در تصنيف، آهنگ را روی شعر می‌گذارند مثل استفاده از شعر حافظ، سعدی، مولوی، شعر من، شعر همه. اما در ترانه، شعر را روی آهنگ می‌گذارند.
- در زبان، چه تفاوت هايی دارند؟

- آن بحث جدايی است كه حالا بياييم با زبان شكسته بسازيمش يا با زبان ادبی متداول. من از شاعرانی هستم كه زبان ادبی را انتخاب كردم. يك ترانه با زبان شكسته از من نمی بينيد. اصلا اعتقاد ندارم... «قربون چشات! می‌ميرم برات!» اين اصلا درست است؟

- شما گفتيد از مضامين تازه در ترانه استفاده كرديد.

- من سه تصنيف دارم درباره شب. هيچكدام شبيه به آن يكی نيست. شما برويد كتاب هايی كه درباره موسيقی درآمده و كسانی كه درباره ترانه و ترانه سرايی نظر می‌دهند و اظهارنظر می‌كنند را ببينيد. آيا اصلا صلاحيت دارند يا نه؟ از اين كتاب و از آن كتاب بر می‌دارند و همينطور روی هم بلغور می‌كنند، اين نيست. اين كار، زحمت دارد، مرارت دارد. آخر ببينيد، يك ملودی به من می‌دهند و روی آن خيلی كلمات می‌توان گذاشت. همين رفتی و باز آمدی را ببينيد كه چه كلمات ديگری را روی آن می‌توان گذاشت. بايد بياييم بهترين را انتخاب كنيم. همه كس نمی تواند اين كار را بكند. «هر كسی در پيش خود چيزی نشد»، يك شبه آمده شده تصنيف ساز. اما آن كار، زحمت می‌خواهد. در هر صورت همين طوری نمی شود كار كرد. چرا در  ترانه سراهای معاصر، اسم و هنر افراد كمی می‌ماند؟

- ميزان آشنايی تان با موسيقی چقدر بود؟

- من از ابتدا معلم سرخانه داشتم. هفته‌ای يك روز می‌آمد خانه ما و درس می‌داد. زمان تولد من همزمان با دوره سلطنت رضاشاه است، سلفژونت و اين چيزها خيلی مهم بود و در اين دوره به مملكت وارد شده بود. من آن موقع در كرمانشاه بودم. در آنجا متولد شدم ولی نه مادرم و نه پدرم هيچ كدام كرمانشاهی نبودند. پدرم از صاحب منصبان گمرك بود. در پنجاه سالگی فوت شد. تربيت و حضانت من به عهده مادرم بود. مادرم مدرسه ملی دوشيزگان كرمانشاه را داشت. اولين مدرسه را داشت و او تربيت مرا عهده دار شد. صفحه‌های گرامافون اولين بار كه به ايران می‌آمد از بغداد می‌آمد و اولين بار كه از گمرك مرخص می‌شد می‌آمد خانه ما. بنابراين گوش من به صورت ناخودآگاه آشنا با موسيقی بود.

- آن صفحه‌ها بيشتر با صدای چه كسانی بود؟

- قمر بود. بعد يواش يواش مردها آمدند. اين داستان مفصلی دارد كه آقای دكتر سپنتا اينها را نوشته است. در سنه ۱۳۰۵ يا ۱۳۰۶ كه صفحه‌های كمپانی آمدند، مسترجيفر يا مستر لايز رئيس شركت بود. شركت، در ميدان حسن آباد دفتری داشت. همه می‌آمدند امتحان می‌دادند و چند نفری انتخاب شدند. اولين صفحه‌ها از روح انگيز و قمر بود و از مردها اول بديع زاده، از نوازندگان عبدالحسين خان شهنازی بود، پيانوی مرتضی خان محجوبی بود و عرض شود كه... ويولن صبا بود، تار و تارباس مهرتاش بود. اينها را از اينجا بردند به بيروت و سوريه و آنجاها و يكسری صدا آنجا ضبط كردند و بعد يواش يواش شروع شد.

- بعد از آن اولين آهنگ با چه كسانی كار كرديد؟

- چند كار با خانم روحبخش و بعدش با مجيد وفادار و بعدش مرحوم حسينقلی مستعان كه رئيس راديو بود ويك شب آمد جامعه باربد. ما بچه‌های آن دوره، هميشه داستان‌های ايشان را می‌خوانديم. هر ماه يك داستان می‌نوشت؛ داستان‌های ماه.

- آن موقع كجا می‌نوشت؟

- مجله‌ای به نام  راهنمای زندگی داشت. با خانم معترف پسيان ازدواج كرد و آن مجله را منتشر كرد. اين قبل از شهريور است. يعنی قبل از آنكه مجله اطلاعات هفتگی و اينها بيرون بيايد. مجله به صورت مجلات امروز را اولين بار مستعان بود كه درآورد.

- آن موقعی كه شما او را در جامعه باربد ديديد چند سالش بود؟

- حدود چهل سالش بود و رئيس راديو بود. مدير كل هم ابراهيم خواجه نوری بود.
مستعان هم به خاطر او رفته بود در راديو كار می‌كرد والا در تمام عمر از راه قلم ارتزاق كرد. مقالاتش را هم بسياربسيار شيرين می‌نوشت و هيچ وقت هم پشت ميز نمی نشست. از من خيلی خوشش آمد و خيلی هم تشويقم كرد و خيلی هم كمكم كرد.

- اولين كارتان كه خيلی خيلی معروف شد چه كاری بود؟

- مستعان آن وقت رفته بود به هندوستان و در ايران نبود. بعد كه آمد به ايران برای اولين بار، خالقی اركستری تشكيل داد كه اولين آهنگش را من ساختم. در آنجا اولين ترانه من را هم دلكش خواند، تقريبا بيست ترانه اول دلكش  مال من است. دو سال برايش تصنيف ساختم.

- برای اولين ترانه‌ای كه برای روحبخش كار كرديد چقدر پول گرفته بوديد؟
- آن ترانه بعدا دركمپانی عشقی، توسط خانم ملوك ضرابی اجرا شد. هر تصنيفی، ۲۵۰ تومان به من دادند. چهار تصنيف از من خواند و هزار تومان به من داد.

- در ترانه هايتان بيشتر به چه قشری از مردم توجه داشتيد؟

- شما داريد از شصت سال پيش من می‌پرسيد. بعد از شصت سال تجربه می‌گويم كه همه مردم جامعه، مردم كوچه و بازار و همه طبقات جامعه مورد نظرم بودند. آن موقع كه وارد كارهای سياسی و اداری نشده بودم، مردم تعريف ديگری داشت ولی بعد از آن، شكل ديگری گرفت. ولی به طور كلی مردم برای من مهم بودند. آن موقع مردم درنظر من همه مردم بودند. بعد كه در مشاغل دولتی قرار گرفتم حمايت مردم برای من جنبه ديگری گرفت و جنبه سياسی هم پيدا كرد. من مدت كوتاهی در سال ۴۸ منتقل شدم به آذربايجان شرقی، بعد از خدمت من در آنجا، آقای ملازاده خبرنگار آن زمان كيهان در تبريز، كتاب خاطراتی منتشر كرد. در آن كتاب ذكر می‌كند تنها مدير كلی كه در ايام خدمت در تبريز واقعاً زيربار استاندار و مقامات ديگر نمی رفت اسماعيل نواب صفا بود. آن، آغاز خدمتم بود كه با آن ترانه‌ها با مردم بيشتر آشنا شدم و مردم هم با من آشنا شدند. موقعی كه رفته بودم تبريز، سال ۴۸ بود. همه گروه‌های جامعه برای من مردم بودند، نه مقام و منصب. اميدوارم دراين راه‌ها موفق شده باشم. با تصنيف هم می‌شود به مردم خدمت كرد، می‌شود در دل مردم جا گرفت،  سخن مردم را گفت، سخنی گفت كه برايشان جاذبه و تازگی داشته باشد. تاثير مردم اينجاست والا برای در و ديوار شعر گفتن و مردم كوچه و بازار را درنظر نگرفتن كه شاعری نيست.

راه طولانی را رفتيم. آن موقع جوان بوديم و امروز پيريم. چون صداقت داشتم، در كار ترانه هم فكر می‌كنم آدم موفقی بودم.

- مشوق اصلی شما در راه ترانه سرايی و ادامه آن چه كسی بود؟

- اولين كسی كه در سر راهش قرار گرفتم و مرا كشيد به طرف راديو همانطور كه گفتم استاد فقيد حسينقلی مستعان، نويسنده و مترجم بينوايان ويكتور هوگو بود كه به شما گفتم در باربد باهم ديدار كرديم. در بيست و دو سالگی سر راهش قرار گرفتم. چندين پيش پرده برای مهرتاش ساخته بود. پيش پرده بين پرده‌ها خوانده می‌شد. يكی از پيش پرده هايی كه من ساخته بودم مناظره بين توت و توت فرنگی بود. جنگ دوم تازه تمام شده بود و در اين مناظره توت كه مظهر ايرانيت بود برنده می‌شد و احساسات ملی مردم به شدت ابراز می‌شد. برای اينكه آن موقع در ايران، يك دسته طرفدار روس بود، يك دسته ديگر طرفدار آلمان بود، عده‌ای هم طرفدار انگليس بودند. هرطرف ايران يك حالتی پيدا كرده بود. يك طرف سوسياليست بود و يك طرف فاشيست بود. خلاصه آنكه در آن مناظره بالاخره توت برنده می‌شد.
بخصوص كه ايران در جنگ جهانی دوم پل پيروزی ناميده می‌شد و با آنكه بی‌طرف بود آتش جنگ به دامنش سرايت كرد و سه قشون اجنبی يعنی روس و انگليس و آمريكا از سه طرف به ايران حمله كردند. اين بود كه در اين جنگ به ايران نام پل پيروزی دادند چون كوتاه ترين راه برای كمك به روسيه، ايران بود و بدون كمك دو دولت متفق آمريكا و انگليس، روسها شكست می‌خوردند. اين تصنيف توت و توت فرنگی خيلی مورد علاقه مردم بود و نماينده
B.B.C هم اين را جداگانه ضبط كرده بود و برای آنجا فرستاد...

- خواننده اش چه كسی بود؟

- عباس برومند. تهيه كننده امير معّز بود و محل اجرا اداره اطلاعات سفارت انگليس.
آهنگ را هم مهرتاش ساخته بود.