پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 
 
پيک هفته
 
 

 

 
 

 

 

 

 

 

گوش كنيد!
ما می‌خواهيم زندگی كنيم

 

 
   


 

اينجا قاصدك‌ها هم هرزه شده اند . از شيشه ی كناری اتوبوس وارد می‌شوند، دست به دست می‌شوند و پيوسته در گوشهايشان نجوايی می‌شود . قرارست خبری ببرد. قرارست اين همه را در خود گيرد و بپذيرد. نمی تواند. اولی را هم از ياد می‌برد ... می‌بينی؟

اينجا قاصدك‌ها هم هرزه شده اند ...

-         ۱ –

كاش می‌شد از اينجا سخنی گفت . كاش می‌شد از همه چيزش گفت . كاش می‌شد گوشه‌ای از اين تاريكی‌ها را تصوير كرد. نمی شود. بيش از آن است كه تصويرش كنی. در يك قاب نمی گنجد كه با دوربين شكارش كنی. در سكانس نمی گنجد كه فيلم اش كنی و در اپيزودها نمی گنجد كه داستان واره اش كنی يا حتی نمايشی .

اينجا جای غريبی است . اين همه كتاب، اين همه فيلم، اين همه روايت. اما گوشه هايی كه روايت شده اند، در ميان انبوه سياهی‌ها هيچ اند. شايد ما هم يك اميل زولا می‌خواهيم. شايد بايد همه از امروز به بعد به بيل كج بگويم كج بيل قراضه ی لعنتی ...
چه فايده ...؟ هر كاری كه كنی باز اينجا شب است. باز اينجا روزنامه‌ها يك سره صفحه ی حوادث اند . باز اينجا صف اعداميان دراز است و صف شاكيان پشت درهای دادسرا تمام نشدنی.

هر چه كه بكنی . اينجا به مانند " كشور آخرين‌ها " ی " پل استر " است. تنها خروجی هايش باز مانده است. برای آنها كه می‌توانند بگريزند.

هر چه تلاش كنی فايده‌ای ندارد. امروز بايد نيمی از روز را به امضاهای الكترونيكی مشغول باشی. " از اعدام فاطمه جلوگيری كنيم " ، " به اعدام دخترك ۱۶ ساله اعتراض كنيم " ، " از تخريب قطعه ی ۳۳ جلوگيری كنيم " و نامه است كه می‌رود به سوی اين سازمان و آن سازمان. كمك. كمك. كمك و گلويی كه می‌گيرد، صدايی كه آهسته و آهسته تر می‌شود و خاموشی نمی پذيرد.

پوزخندی بر لب، چينی بر پيشانی و ابروهايی در هم فرو رفته. امروز اين را می‌گيرند، فردا آن يكی را آزاد می‌كنند. آن يكی آزاد می‌شود به جايی ديگر پناهنده می‌شود. آن يكی پناهندگی را رها می‌كند، اينجا دنبال زندگی می‌گردد. ما دنبال زندگی می‌دويم. كسی صدايش را می‌كشد كه اين چه بساطی است؟ پوزخندی بر لب‌ها ...
نوبت خود را انتظار می‌كشيم، بی‌هيچ خنده ای.

روشنفكری، نخبه گرايی. عاميانه و انواع و اقسام اشكال سياست را می‌بينيم. به همه شان می‌خنديم. ما دندان تيز می‌كنيم. فكر متمركز می‌كنيم. می‌دويم و نمی رسيم.
شايد بايد شك برانگيزانه بگوييم كه نيكی را نصيبی نيست در اين وادی. شايد بايد حافظ وار سخن سر دهيم كه كارمان ز دور چرخ به سامان نمی رسد ...

از تهی سرشاريم. ما اينجاييم. درست در مركز دايره‌ای كه به دور خود كشيده ايم، به شعاع عمر، به مساحت مصلحت!

 

(وبلاگ كوچه)