پيك هفته بحثی را در زمينه نقش وبلاگها در تحول كشور آغاز
كرده كه اميد است ادامه يابد. اين بحث بنظر نگارنده ضروری نيز
هست بويژه از آن جهت كه در ميان مدافعان وبلاگنويسی سياسی نوعی خوش
بينی نسبت به سرنوشت الزاما پيش رونده وبلاگ وجود دارد، تا
آنجا كه تنها دستاوردها را میبينند و به موانع و تضادها اهميت
نمیدهند. اين خوش بينی خود عمدتا ناشی از درك معينی از
"تكنولوژی” و امكانات و آينده آن است. يعنی، اين پندار كه
وبلاگ متكی بر يك تكنولوژی نوين است كه مانند هر تكنولوژی ديگر
راه خود را عليرغم خواست انسانها و موافقت يا مخالفت آنان باز
میكند.
يكی از خوانندگان سايت "صبحانه" در نقد مقاله وبلاگ، منتشره در
شماره دوازدهم پيك هفته چنين مینويسد: "وبلاگ
ضد انحصار است. وبلاگ ضد سانسور و خودسانسوری است. وبلاگ ضد
قالبهای
از پيش تعيين شده مديران جرايد است. وبلاگ ضد حلقههای
بسته غيرقابل نفوذ نويسندگان سوگلی پيرامون مجلات و نشريات
است. وبلاگ ضد معطلیهای چند روزه و چند هفتهای برای انتشار
چند خط نوشته است.
و اينها به مذاق دوستان مثلا حرفهای كه همه چيز را بايد
سانسور كنند و از صافیهای خودشان بگذرانند و دور كلمات و
جملات خط قرمز و سبز بكشند و حذف و تعديل كنند خوش نمیآيد."
اين سخنان عليرغم ظاهر شعارگونه و احساسی ابعادی وسيع دارد و
جلوهای از يك بينش عمومی "فن گرايانه" است، كه محدوده آن
بسيار وسيعتر از چارچوب وبلاگ است. براساس اين سخنان، وبلاگ
بعنوان يك تكنولوژی گويا بخودی خود وسيلهای است در خدمت
مبارزه با سانسور و انحصار. نگارنده میخواهد اين بينش و
سرنوشت و نقش وبلاگ را از ديدگاه تكنولوژيك آن بررسی كند.
ماهيت و گرايش تكنولوژی
وبلاگ مانند هر پديده و اختراع نوين ديگری محل تلاقی انسان و
ابزار است. اينكه اين پديده در چه سمتی، در خدمت چه هدفی بكار
رود نه فقط بستگی به ماهيت و گرايش تكنولوژيك آن دارد بلكه به نقش و
عمل انسانها وابسته است. بايد دقت كرد:
هيچ امكان تكنولوژيكی بخودی خود وسيلهای برای يك هدف معين-
مثلا در مورد وبلاگ- وسيله مبارزه با سانسور و خودسانسوری
نيست. در كاربرد تكنولوژی آن تضادهايی عمل میكند كه محصول
شرايط اجتماعی و عمل تاريخی انسانهاست. تكنولوژی نيز، بسته به
ماهيت خود حامل گرايش هايی در اين يا آن سمت است. مهم آنست كه
عمل انسانها تحت تاثير شرايط و آگاهی آنان كدام گرايشها را
تقويت كند يا برضد آن وارد كار شود.
مثلا ماهيت و گرايش تكنولوژی تسليحاتی برضد انسان و زندگی
اوست. اما دريك مقطع معين تاريخی و در شرايط تقسيم جهان به
اردوگاه ها، دستيابی ارودگاهی ديگر به همين تكنولوژی مانع از
بروز جنگی بزرگ و نابودی انسانها شد. آن كسانی كه مثلا در
اتحاد شوروی پس از بمباران اتمی هيروشيما بدنبال دستيابی به
تكنولوژی اتمی بودند در پی اين نبودند كه آن را در جايی بكار
گيرند، نگران آن بودند كه در نبود امكان تقابل، هيروشيما برای
مردم آنان تكرار شود. در اينجا دستيابی به تكنولوژی تسليحاتی
برضد ماهيت خود وارد عمل شد، يعنی جان مردم را نجات داد.
كاربرد و نقش تكنولوژی مثلا "سلاح" خود متاثر از تضادهای
واقعيت است. همين سلاحی كه گرايش آن ضدانسان است درجايی وسيله
مقاومت بود، در جايی وسيله مبارزه بود. ويتنام بدون سلاح و
كمكهای تسليحاتی نميتوانست جلوی ايالات متحده بايستد و بايد
هزاران برابر بيشتر تلفات میداد. میبينيم يك تكنولوژی حتی
مانند تسليحات كه گرايش آن اشكارا ضدانسان است چگونه بر بستر
تضادها و تخاصمها در شرايط جهان نابرابر و جامعه تقسيم شده به
طبقات حاكم و محكوم كاربرد آن جنبههای متضاد پيدا میكند.
نكته ديگر اينكه هر تكنولوژی در صورت لزوم ضد تكنولوژی را هم
دارد. همانگونه كه در همين زمينه تسليحات مشاهده میشود. در
زمينه اينترنت هم مثلا اين ضد تكنولوژیها را با فيلتر
میبينيم يا در زمينه ماهواره با پارازيت و غيره. اينكه بر روی
اين ضدتكنولوژیها تحقيق بشود يا نشود و توسعه بيابند يا
نيابند به نياز و تقاضا برای آن بستگی دارد. تكنولوژی فيلترينك
را عدهای بر روی آن سرمايه گذاری و تحقيق میكنند و به فروش
ميرسانند زيرا كشورهای جهان به اين يا آن دليل، در اين يا آن
زمينه، متوسل به فيلترينگ میشوند. اگر اين نياز و تقاضا متوقف
شود تحول تكنولوژی فيلترينگ هم متوقف میشود.
از همينجا ميرسيم به مهمترين نكته در زمينه تكنولوژی، يعنی
اينكه گزينش تكنولوژيك و سمتی كه تكنولوژی بخود ميگيرد برخلاف
آنچه در كشورهای سرمايه داری مدعی هستند به هيچوجه گزينشی خنثی
و ناشی از شرايط "علمی و فنی” نيست. گزينشی است سياسی ناشی از
منافع اجتماعی. اولا بودجه تحقيقات تكنولوژيك توسط دولتها يا
گروههای بزرگ صاحب سرمايه تعيين میشود و اختصاص میيابد.
آنان هستند كه مشخص میكنند اين بودجه در چه عرصه هايی مصرف
شود و در چه عرصه هايی مصرف نشود يا كمتر مصرف شود. اينكه
بودجه تحقيقات تسليحاتی مثلا هزاران برابر بودجه تحقيقات سرطان
يا پژوهشهای ژنتيك باشد تصميمی است سياسی و هيچ ارتباطی به
سطح دانش و فن ندارد. ثانيا منافع گروههای حاكم است كه بر
بستر ناگزيریهای اجتماعی گرايشهای عمده تكنولوژيك را تعيين
میكند.
وقتی نويسنده جملاتی كه به آن اشاره شد، با هيجان از ضديت
وبلاگ با انحصار و سانسور سخن میگويد، هر چند گرايش عمده اين
تكنولوژی را درست نشان میدهد، اما با خوش خيالی آشكاری به
كاربرد آن نگاه میكند؛ تضادهای جامعهای را كه اين تكنولوژی
در درون آن و برای آن بكار گرفته میشود ناديده میگيرد،
دشواری كار را بسيار دست كم گرفته؛ و به توان گروه و طبقه
حاكم، به اينكه با اتكا به قدرت مادی و معنوی خود اين امكان را
متوقف يا منحرف كند، يا از آن بسود خود بهره برداری كنند، بهای
لازم را نمیدهد.
توان گروههای حاكم برای مبارزه مثلا با وبلاگ هم فقط فيلترينگ
نيست. ميتوان ابزارهای پيچيده و مختلفی را به كار گرفت كه همين
وبلاگ را كه وسيله آگاهی و مبارزه با سانسور است به ضد خود
تبديل كند. همانگونه كه مطبوعات و تلويزيون و رسانههای جمعی
كه گرايش تكنولوژيك آنها آگاه سازی انسانهاست، در همين ايران
خودمان بشكل زمخت و ابتدايی و در كشورهای سرمايه داری بشكلی
پيچيده برضد خود بكار میروند و وسيله تحميق و تبليغ يك
ايدئولوژی خاص میشوند.
مثلا در فرانسه بموجب يك تحقيق هربار ژرژ مارشه دبيركل سابق
حزب كمونيست فرانسه در تلويزيون نشان داده میشد صحنه بعدی
مربوط به كشتار و جنگ در يك نقطه جهان بود. بتدريج بيننده بدون
آنكه خود بداند مايل نبود اين چهره را ببيند زيرا برای او جنگ
و كشتار و خونريزی را تداعی میكرد. نمونه ديگر در مورد ياسر
عرفات است كه در طول دهه هشتاد، پس از هر صحنه مرگ و كشتار
فسلطينيان و اسرائيليان تصويری از عرفات در حال خنديدن نشان
داده میشد تا به خشم عليه او دامن زده شود. برعكس، هر موقع
پيشامد ناگواری در امريكا روی ميدهد، تصوير رييس جمهور آمريكا
با حالت محزون و غمگين بر صفحه ميايد. هر وقت درتلويزيون
كشورهای غربی صحبت از كمونيسم میشود فيلمهای سياه و سفيد از
صحنههای تظاهرات و تيراندازی و جنگ و خانههای مخروبه به
نمايش در میآيد. هر وقت صحبت از كشورهای بزرگ سرمايه داری است
آسمانخراشها و كارخانههای اتوماتيك و اتومبيلهای آخرين مدل
و پاركهای زيبا و سواحل دريا نمايش داده میشود. همه اينها
تازه روشهای لو رفته و شناخته شده است، هر چند هنوز هم وسيعا
بكار گرفته میشود. اينگونه، "تلويزيون" اين تكنولوژی عالی را
كه گرايش فنی آن در سمت گستردن آگاهی و آزادی است، به وسيله تحميق و
اسارت تبديل كرده اند. خوش خيال نباشيم كه با وبلاگها چنين
نمیتوانند بكنند.
علاوه بر اينها گروه حاكم امكانات ديگری هم برای بهره گيری از
يك تكنولوژی مانند وبلاگ بسود خود دارد. مثل راه انداختن سايت،
خريدن سايت، خريدن افراد، نفوذ دادن وابستگان خود به درون
آنها، فشار بر مبارزان سابق و به خدمت گرفتن آنان و ... اينها
نمونه هايی است از امكاناتی كه حكومتی مانند حكومت حاكم بر
ايران برای منحرف كردن يك پديده تكنولوژيك مانند اينترنت و
وبلاگ میتواند بسود خود بهره برداری كند. در طول دوران
اصلاحات چه تعداد وبلاگ بیهويت و ناشناس بوجود آمد كه تحت
عنوان چپ، راست، طرفدار سرنگونی، سلطنت طلب، جمهوريخواه،
ماركسيست، سوسياليست، ليبرال، كمونيست، ضدكمونيست و ...
كارشان فقط سمپاشی برضد اصلاحات بود. اشتباه است اگر تصور كنيم
گردانندگان حكومت آنقدر ساده لوحند كه با آن همه پول و
امكاناتی كه دارند به دو سايت افشا شده دريچه و يه خبر بسنده
كرده يا اكيپی كه شريعتمداری در روزنامه كيهان جمع كرده كارشان
فقط مقاله نويسی برای كيهان است.
ما بسيار دوريم از اين خوش خيالی كه وبلاگ بعنوان يك تكنولوژی
بخودی خود وسيله مبارزه با انحصار و سانسور است.
انسان و وبلاگ
روی ديگر تكنولوژی انسان است و وبلاگ اتفاقا از آن دسته
تكنولوژی هاست كه نقش عمده در آن برعهده انسان است. تكنولوژی
در وبلاگ فقط يك بستر است. بحث مهم تر در مورد وبلاگ برسر
انسانهايی است كه اين تكنولوژی را به كار میگيرند و میخواهند
از آن برای آگاهی و مبارزه با سانسور و انحصار استفاده كنند.
آنان خود احساس مسئوليت كافی نسبت به كاری كه انجام میدهند
دارند؟ آمادهاند خود را به سطح دركی كه لازمه چنين مبارزهای
است برسانند؟ خود را جزيی از يك جمعی میبينند كه بر سر چنين
هدفی گرد آمده؟ يا قهرمان منفردی میدانند كه نفس وجودش و قلمی
كه بر كاغذ ميبرد، يا تكمهای كه فشار ميدهد به معنای مبارزه
با سانسور است؟
برای روشن شدن اين بعد از وبلاگ و نقش انسان در آن نگارنده
مايل است نمونهای را مثال زند كه در ذهن همگان هست و از
ماجرای وبلاگ هم دور نيست. چند هفته پيش سينا مطلبی كه از
نخستين وبلاگنويسان كشور ماست "هشدارنامه"ای خطاب به روزنامه
نگاران و فعالان سياسی داخل كشور منتشر كرد. هشدارنامهای كه
خود او آن را مبارزه آگاهانه با سانسور و حكومت میداند. بنظر
او عمل به آن هشدار كار حكومت را سخت میكند و بنظر عدهای
ساده میكند. بنظر او حكومت دنبال سند و مدرك است كه آن را
بهانه كند و نبايد اين مدرك را به دست او داد، بنظر برخی ديگر
حكومت نياز به سند و مدرك ندارد كه بهانه كند.
پدر سينا بازداشت شد. عدهای برای نظر بودند كه بايد در اين
مورد سروصدا كرد و اين مسئله را درصدر اخبار قرار دارد، نظر
برخی ديگر اين بود كه حكومت دنبال سروصداست و اين كار را برای
سودی كه از اين سروصداها میبرد انجام داده، برای عدهای
مافيای حكومتی برای مقابله با "هشدارنامه" و اين كه سينا مطلبی
ديگر از اينگونه هشدارنامهها ننويسد دست به بازداشت پدر او
زده است و از نظر عدهای ديگر اين بازداشت ترفند
جنايتكارانهای است برای حقانيت بخشيدن و عملی شدن هرچه بيشتر
محتوای آن هشدارنامه. همه خود را سانسور و خاموش كنند تا
هزينهای برای سانسور و خاموشی به حكومت تحميل نشود. ترفند
مرعوب كردن كه اكنون حسين شريعتمداری ادامه آن را با وسايلی
ديگر برعهده گرفته است.... اين دو ديدگاه است. بحث هم اكنون بر
سر اين نيست كه حق با كدام است. چه كسی درست میگويد و كی
اشتباه میكند. سخن برسر اين است كه يكی از اين دو ديدگاه در
مبارزه با حكومت و سانسور آن است و ديگری در خدمت آن. به عبارت
ديگر در هر لحظه، دربرابر هر پيشآمد، حداقل دو برداشت و دو
تحليل متضاد و در نتيجه دو واكنش با پيامدهای متضاد ممكن است و
غفلت در اين عرصه يعنی تبديل شدن از عامل مبارزه با سانسور و
انحصار به عامل سانسور و تداوم انحصار.
می خواهم بگويم كه تكنولوژی وبلاگ بخودی خود هيچ امكان
مبارزهای را با سانسور و انحصار به ما نمیدهد؛ اگر در هر
لحظه تحليل و درك درستی از اوضاع نداشته باشيم. اينجاست كه بحث
فرد و جمع و تجربه تاريخی و اجتماعی چه بخواهيم و چه نخواهيم
پيش كشيده میشود. اگر كسی خيال كند در خانه مینشيند و هر چه
بر ذهن داشت در وبلاگش يا سايتش يا هرجای ديگر مینويسد، پس
حرفش را زده و با سانسور و انحصار مبارزه كرده بسيار در اشتباه
است.
نه فقط اربابان قدرت اين امكان را دارند كه تكنولوژی را بسود
خود منحرف كنند، بلكه خود ما نيز اگر آگاهی و درك درستی نداشته
باشيم، به شناخت جمعی، كار جمعی و تجربه اجتماعی بیاعتنا
باشيم میتوانيم از همين وسيله برضد هدف و خواست خود استفاده
كنيم.
خوانندهای كه نظرش را در بالا نقل كرديم مینويسد كه وبلاگ
ضد "قالبهای از پيش تعيين شده مديران جرايد" است كه به گفته
او میخواهند همه چيز را از" صافی” خود بگذرانند و به همين
دليل به آن روی خوش نشان نمیدهند. نويسنده در اينجا نيز
پيچيدگیهای واقعيت را بسيار ساده میكند و راه حل را در تلاش
وبلاگنويس منفرد جستجو میكند.
در زمينه نقش نشريات و مديران جرايد و "قالب و صافی” هم
میتوانيم به همين سياق بالا مثالی بزنيم. بياد بيآوريم كدام
نشريات و روزنامهها از ميان نشريات اصلاح طب نظريه "خروج از
حاكميت" را تئوريزه كردند و پخش كردند و حتی آن را بعنوان
تهديد مطرح میكردند و وعده ميدانند كه با تحقق آن همه
تكليفها روشن خواهد شد؟ چه تعداد سايت و وبلاگنويس و شخصيت
سياسی دنبال اين نظريه دويدند؟ چه تعداد با آن مخالفت كردند؟
چند ميليون تن اين نظريه را عملی كردند و تصور كردند مثلا با
عدم شركت در انتخابات شوراها تكليف حكومت را يكسره میكنند؟
نتيجه كار بسود چه كسانی تمام شد؟ اين نظريات در جامعه پخش و
منتشر شد و ضربه سهمگين خود را زد، نه بدليل آنكه از قالب و
صافی نشريات اصلاح طلب رد شده بود، برعكس درست بدليل اينكه
جنبش اصلاحات رهبری نداشت، نشريات و روزنامههای آن "قالب"
درست و روشن نداشتند تا هر نوشته و كلامی را از صافی آن
بگذرانند و اجازه ندهند آن نظرات انحرافی و فلج كننده جنبش به
نام اصلاحات پخش شود و جامعه را مبهوت و سردرگم سازد. به
نداشتن قالب، به نبودن معيار، به فقدان خط مشی در يك روزنامه و
نشريه مدعی اصلاح و مبارزه با سانسور و انحصار است كه بايد
معترض بود، نه به داشتن آن.
قالبی را بايد شكست كه اقليتی حاكم برای حفظ منافع و اميتازات
خود برپا داشته اند و اجازه رخنه خواست اكثريت را بدرون آن
نميدهند. از اين زاويه حق با اين نظردهنده است. در كشورهای
سرمايه داری، آنجا كه سانسور رسمی وجود دارد كه هيچ، آنجا هم
كه وجود ندارد جای اداره سانسور را سردبيران و مديران جرايد
میگيرند. بدليل هزينه گزاف انتشار، عمده نشريات سراسری به
كنسرنهای بزرگ تعلق دارند كه سرمايه داران بزرگ در راس آنها
هستند و كسانی را به عنوان مدير و سردبير انتخاب میكنند و
آنان بنوبه خود به نويسندگانی ميدان میدهند كه تابع بیچون و
چرای اين نظام و خدمتگزار آن باشند. به ايتاليای امروز و نقش
نخست وزير آن"برلوس كونی” نگاهی بياندازيد. مبارزه با يكه تازی
اين نشريات نيز به هيچ وجه كار وبلاگنويس منفرد نيست بلكه راه
آن ايجاد نهادها و سازمانها و احزاب است كه هم توان مالی لازم
را پيدا كنند و هم آن "روشنفكر جمعی” را بوجود آورند كه قادر
به تحليل هرچه دقيق تر اوضاع و پرهيز از دامهای حاكمان باشد.
اعتراض همين خواننده كه وبلاگ را "ضد حلقه بسته نويسندگان
سوگلی” میداند هرچند در دنيای كنونی درمجموع درست است اما مربوط به هر كجا و هر
شرايط و هر كشوری نيست. مثلا در ايران اين دوست ما میتواند
چند تن از اين نويسندگان سوگلی را نام ببرد؟ آيا اين "سوگلی
ها" همان كسانی نيستند كه يا ناگزير از ايران گريخته اند يا
خانه نشين شده اند يا هر روز در خطر زندان يا تهديد اخراج و
بيكاری هستند و از فردای خود و كار خود خبر ندارند؟ چند تن از
مديران جرايد و نويسندگان "سوگلی” هم اكنون در خارج از ايران
بصورت تبعيدی و نيمه تبعيدی زندگی میكنند؟ گذشته از اينها به
صرف اينكه مطلبی در جايی منتشر شود ولو اينكه بيننده و خواننده
نداشته باشد، اين حلقه شكسته میشود؟ آيا همين امروز هم بدون
عبور از مجراي سايت های پربيننده تر عملا برای وبلاگ نويس
امكان برقراری ارتباط با خوانندگان هست؟ چه دليلی وجود دارد كه
همان "حلقه نويسندگان سوگلی" در گرد سايتها پديد نيايد؟ به شرايط و واقعيتهای
كشور خود توجه كنيم و مسائل جدی و پيچيده را با چند شعار
هيجانی و به ميان كشيدن پای مديران جرايد و نويسندگان سوگلی
ساده نكنيم.
در اين زمينه سخن بسيار است كه بايد آن را به فرصتی ديگر
واگذاشت. نگارنده به نوشته اين دوست اشاره كرد زيرا آن را بينش
تنها يك تن نمیداند، نگرشی میداند كه وسيعا تبليغ و دنبال
میشود. در دهه پنچاه چريك منفرد با سلاحش میخواست جهان را
دگرگون كند، اكنون بتدريج ايدئولوژی وبلاگنويس منفرد كه با
قلمش همين وظيفه را بر دوش گرفته به موج و مد جديد تبديل شود.
آن تجربه دستاوردهای اندك، تلفات زياد و شكستی سخت را بدنبال
آورد. تجربه وبلاگ نويس منفرد هم چيزی بيش از آن نخواهد داد.
طبقه حاكم در كشورهای سرمايه داری از هم اكنون در حال سرمايه
گذاری روی وبلاگ در سمت تجزيه كردن نيروی اعتراض اجتماعی،
مقابله با احزاب و كار جمعی، ايجاد تشتت و سردرگمی و تقويت
بيشتر فردگرايی است. اين كارهنوز در غرب در مراحلی جنينی است،
زيرا هم كاری دشوار است و هم نياز فوری به آن احساس نمیشود.
در ايران هم انجام اين كار ساده تر است و حكومت هم به آن نياز
دارد. وبلاگنويس سياسی و جدی كه میخواهد با سانسور و حكومت مبارزه
كند از هم اكنون بايد خود را به ابزارهای انديشهای و تحليلی
مجهز كند، گرايش و راه عمومی خود را بيابد و تعيين كند و
ترفندهای سياسی و دام هايی را كه برسر راه اوست بشناسد تا
بتواند با آنها مقابله كند، و از آن مهم تر، كار جمعی و قرار
گرفتن در قلب افكار گوناگون اما هدف واحد را تمرين كند. در
غيراينصورت بسادگی بازيچه خواهد شد.
|