«شروع ترجمه: اوين – شهريور 1379؛
پايان ترجمه: ساوه – مرداد 1381.»
اين عبارتی است كه بر صفحهی پايانی "اوا لونا" نقش
بسته است.
خليل رستمخانی ترجمه را به روشنك داريوش "همسر، دوست
و رفيق" درگذشتهی خود تقديم كرده است.
كتاب را انتشارات بازتاب نگار در سال 1383 منتشر كرده
است.
گفتگوی
زير را
روزنامه شرق با خليل رستم خانى
انجام داده است:
•چطور
شد كه رمان اوا لونا را براى ترجمه انتخاب كرديد؟
-
اين كتاب را در تابستان ۱۳۷۷ زير آفتاب درخشان در كنار
درياى آبى يكى از سواحل زيباى پرتغال خوانده بودم.
داستان و طرح آن را كه محيطى آشنا و مبارزه اى ملموس
را در برمى گرفت و نيز روش قصه گويى آلنده كه زندگى
آدم هاى مختلف را در وجه هاى متفاوت به آن زيبايى
تصوير كرده بود دوست داشتم. سالها پيش از آن كتاب هاى
خانه اشباح و از عشق و سايهها و بعد قصه هاى
"اوا
لونا"
را از او خوانده بودم . اوا لونا با نقلى از «هزار و
يك شب» شروع مى شود كه بلافاصله با من ايرانى ارتباط
برقرار مى كند. در سال ۱۳۷۹ كه ناگزير از سكونى اجبارى
شدم آن را به ياد آوردم. در حقيقت، انتخاب آن به حال و
وضع من ربط پيدا مى كرد. با ترجمه آن روزگار خوش گذشته
را باز مى زيستم.
•آن
چنان كه در پايان كتاب نوشته ايد، ترجمه اين رمان
نزديك دو سال طول كشيده است. آيا كار دشوارى بود؟
-
خود ترجمه دو سال طول نكشيد. شهريور ۱۳۷۹ آن را شروع
كردم، اما روند وقايع در زندگى من و گرفتارى هاى مختلف
ناشى از آن ناگزير چندى بعد به متوقف شدن آن انجاميد.
پس از چند ماه كه باز در شرايط مشابه پيش قرار گرفتم
به تكميل ترجمه كتاب ديگرى مشغول شدم. نهايتاً در
اواخر تابستان ۱۳۸۱ بود كه توانستم در مكانى تازه
دوباره به اوا لونا بپردازم. راه هايى براى مقابله با
شلوغى كه به خصوص در آنجا آزار دهنده بود به كار
گرفتم. نداشتن منابع و فرهنگ نيز مشكلى بود. اشكالات و
به ويژه واژه هاى اسپانيايى را يادداشت و با كمك
دوستان مشكلات را حل كردم. حتى يكى از دوستان معنى
تعدادى از واژه هاى اسپانيايى متن را از يك نفر
اسپانيايى پرسيد.
•به
قصه هاى اوا لونا اشاره كرديد كه آقاى على رضا جبارى
(آذرنگ) ترجمه كرده است. آيا ارتباطى بين اين دو كتاب
وجود دارد؟
-
قصه هاى اوا لونا پس از اوا لونا منتشر شده است. اوا
لونا يك رمان بلند است، در حالى كه قصه هاى اوا لونا
مجموعه اى از داستان هاى كوتاه است كه در بخشى از همان
منطقه جغرافيايى اوا لونا رخ مى دهد. برخى از شخصيتها
هم در هر دو كتاب حضور دارند. در حقيقت قصه هاى اوا
لونا قصه هايى هستند كه اوا به درخواست معشوق خود،
قهرمان ديگر اوا لونا يعنى رولف كارله، براى او مى
گويد. اما اين دو كتاب كاملاً از يك ديگر مستقل هستند.
•اوا
لونا چگونه رمانى است؟
-
آلنده اين كتاب را پس از دو كتاب اول و موفقش يعنى
خانه اشباح و از عشق و سايهها نوشته است. هر دو اين
كتابها در ايران نيز ترجمه و منتشر شده اند. يكى از
منتقدان زمانى در روزنامه واشينگتن پست در نقدى بر
آثار آلنده نوشت: «آدمها به قدرى حقيقى هستند و
موفقيتها و ناكامى هايشان به حدى به حقيقت وجود
انسانى نزديك است كه در اين آثار مينياتور جهان را
مشاهده مى كنيم. اين دقيقاً همان كارى است كه داستان
بايد انجام دهد.»
در اوا لونا صداى زن قصه گو - همزاد شهرزاد هزار و يك
شب را در سراسر داستان مى شنويم كه زندگى خودش را از
فقر كودكى و بى مادرى تا حركت به موقعيتى تاثيرگذار
شرح مى دهد كه طى آن آدم هايى از تمام سطوح جامعه در
گذرند. در اين كتاب با لايه هاى مختلف جامعه پيچيده اى
در آمريكاى لاتين كشورى كه نام برده نمى شود اما شيلى
است به دقت و ظرافت آشنا مى شويم. اوا لونا يك داستان
سياسى است كه مسائل كودتا و ديكتاتورى و مبارزان سياسى
را به تصوير مى كشد و در آن زنان نقش مهمى ايفا مى
كنند. پس از آن و نيز پس از قصه هاى اوا لونا، چندين
رمان از آلنده منتشر شده كه جنبه تاريخى آنها برجسته
تر است تا وجه سياسى و در آنها مبارزه سياسى و رژيم
ديكتاتورى كمتر به چشم مى خورند،
يا اصلاً وجود ندارند. اوا لونا يك رمان پيكارسك است؛
يعنى به بيان خيلى خلاصه ژانرى كه در آن قهرمان
داستانى با طيف گسترده اى از انواع شخصيتها در دنيايى
پرآشوب گرفتار مى آيد. سه عنصر اساسى در اين رمان وجود
دارد: رئاليسم جادويى، تخيل درهم تنيده با رويدادهاى
تاريخى و فمينيسم. در عين حال تا حدودى زندگينامه
خودنوشت نيز هست.
•آثار
ديگرى هم از اين نويسنده ترجمه كرده ايد يا در دست
ترجمه داريد؟
پس از اين كه ترجمه اوا لونا به پايان رسيد، در
تابستان ۱۳۸۱ و در همان محل(1)
ترجمه كتاب ديگرى از ايزابل آلنده را كه تازه به دستم
رسيده بود شروع كردم و در پاييز به پايان رساندم. اما
بازبينى نهايى آن به علت بيمارى طولانى و درگذشت
همسرم، روشنك داريوش، برايم ممكن نبود و به تعويق
افتاد. در اين ميان ترجمه هاى ديگرى از آن كتاب منتشر
شد. حداقل يكى از اين ترجمهها را ديده ام كه از
ايرادات فراوانى برخوردار است و متاسفانه منتقد محترمى
نيز از ترجمه آن تمجيد كرده است. با وجود اين بازار
نشر براساس كيفيت ترجمه عمل نمى كند و سرمايه گذارى
براى انتشار كتابى كه ترجمه يا ترجمه هاى ديگرى از آن
منتشر شده، براى بسيارى از ناشران مقدور نيست.
•كدام
كتاب؟
نام كتاب
Portrait in Sepia
است كه در حقيقت بخش آخر سه گانه اى است كه با خانه
اشباح شروع شد و با دختر بخت ادامه پيدا كرد. اگر بنا
باشد عنوان آن را واژه به واژه برگردانيم مى شود
«تصويرى به رنگ سپيا». در جايى خواندم كه مترجم محترم
ديگرى توصيه كرده بود كه سپيا نام يك رنگ است و كتاب
را بايد به همين نام برگرداند. البته صرفاً براساس
فرهنگ واژگان اين نظر درست است. ولى دو نكته در اين
ميان ناديده گرفته مى شود. اول اينكه به جز عكاسان
حرفه اى كمتر كسى مى داند سپيا چه رنگى است. در گذشته
عكس هاى سياه و سفيد به مرور زمان رنگ مى باختند و رنگ
سياه در آنها به نوعى «قهوه اى» تبديل مى شد و نام آن
قهوه اى خاص «سپيا» است. اما خود اين موضوع از اهميت
چندانى برخوردار نيست. نكته دوم و مهم تر اين است كه
اين عنوان براى مقايسه خاطرات قهرمان داستان با عكسها
و رنگ باختن آنها به كار گرفته شده و اين موضوع در
پاراگراف پايانى كتاب هم به صراحت بيان شده است. من
عنوان «نقش رنگ باخته» را براى ترجمه به كار برده بودم.
-------------------------------
1- زندان در اين مصاحبه، همه جا
"آنجا" و "آن محل" نام گرفته است!
|