شبهای قدر، كه همين شب هائی باشد كه میگذرد، مناجات
سيد جواد ذبيحی بسيار بيش از مناجات هائی كه اكنون در
جمهوری اسلامی خيلی غليظ تر و كش دار تر پخش میشود به
جان و دل مینشست. درست مثل اذان ظهرهای جمعه كه با
صدای موذن زاده اردبيلی پخش میشد. آمدند آش را خوشمزه
كنند، آنقدر نمك زدند كه از شوری نمی توان خورد!
سيد جواد ذبيحی هم خوش صدا بود و هم خوش چهره.
مناسباتی هم به فراخور صدا و چهره اش با اهل قدرت در
زمان شاه داشت. همان مناسباتی كه خيلی از مداحان و
روحانيون قم و مشهد و اصفهان( غير از آنها كه زندانی
بودند و يا در تبعيد و اكنون هم اكثرا در حصر و خلع
لباس و يا تحت تعقيب و...) هم میخواستند داشته باشند
اما شرايط و موقعيت ذبيحی را نداشتند. همچنان كه زبان
و كلام آرام و نصيحت گونه حكومتی "راشد" را نداشتند.
درمشهد و قم در مقابل شاه صف میبستند، اما....
كمر كش يكی از كوچههای سرچشمه مینشست و كلاه شيرشكری
سرش میگذاشت كه مخلوطی بود از قرمز تيره، با شالی سبز
در اطرافش، كه اين خود جلوه را دوچندان میكرد. تا
آستانه انقلاب هم در همان كوچه مینشست و همسايه سرهنگ
بازنشسته و مغضوب دربار "رحيمی” بود. همان كه بعد از
انقلاب دعوت به خدمت شد و با درجه سرتيپی فرمانده
دژبان تهران شد.
بعد از انقلاب سرهنگ رحيمی دعوت به خدمت شد و ذبيحی
دعوت به مرگ. میگويند او را بدستور خلخالی گرفتند اما
رسما نكشتند و يا اگر كشتند بعنوان اعدامی نامش را
اعلام نكردند. گفتند يك گروه خودسر ذبيحی را توی
خيابان گير آورده و كشته است. همان ماجرائی كه هنوز،
پس از 25 سال در جمهوری اسلامی ادامه دارد و حالا نامش
قتل زنجيره ايست. پريروز ذبيحی بود، ديروز فروهر و
فردا شايد آنها كه اكنون در زندان اند و يا در جبهه
اصلاحات.
آنچه كه گفتند ذبيحی بود و بايد به جرم آن كشته میشد
و فتوايش را هم صادر كردند، اكنون، در جمهوری اسلامی
شمار در شمار است!
بقول غلامحسين ساعدی: وای بر مغلوب!
از ذبيحی مناجات ماههای رمضان او برجای مانده واذانی
كه بعد از موذن زاده اردبيلی دلنشين ترين بود.
بمناسبت شبهای قدر، كه تا جمعه (رحلت حضرت علی) ادامه
دارد، لحظاتی از صدای ذبيحی را انتخاب كرده ايم. جمعه اينگونه
خواهد گذشت و شايد شنبه هم. اگر نيازی برای به روز
كردن "پيك نت" نباشد.
نماز و روزه و طاعت شما قبول!
|
ذبيحی |
|
|