ژان ژاك گلدمن شاعر، آهنگساز و خواننده فرانسوی سازنده
بسياری از زيباترين و ماندگارترين ترانههای فرانسوی
زبان است. مشهورترين ترانههای سلين ديون، پاتريسيا
كاس و حتی خالد خواننده الجزايری تبار فرانسوی از
ساختههای اوست.
ژان ژاك گلدمن فرزند آلتر گلدمن و روث امبرون دو
لهستانی است كه در دهه سی به فرانسه مهاجرت كردند. پدر
و مادر گلدمن به حزب كمونيست فرانسه پيوستند و در
جريان جنگ جهانی دوم در جبهه مقاومت ملی برضد فاشيسم
نقشی مهم برعهده داشتند. به پاس اين نقش پس از پايان
جنگ به آنان افتخارا مليت فرانسوی اعطا شد.
ژان ژاك گلدمن در 11 اكتبر 1951 در چنين خانواده و
محيطی متولد شد و پرورش يافت، محيطی كه بعدا بر زندگی
و كارهای وی تاثيری عميق برجای گذاشت.
در هفده سالگی و در بحبوحه حوادث 1968 گلدمن پس از يك
دوره اموزش موزيك كلاسيك، كار با گيتار را آغاز كرد و
در گروه "فالانستر" به نوازندگی پرداخت. نام گروه
"فالانستر" اشاره به اصطلاحی بود كه شارل فوريه
سوسيالست قرن نوزدهم فرانسوی بر واحدهای جامعه
سوسياليستی آينده مورد نظر خود گذاشته بود.
ژان ژاك گلدمن در دهه هفتاد آموزش گيتار را بويژه
براساس كارهای جيمی هندريكس پيگيری كرد و مسافرتی
طولانی به ايالات متحده ، كانادا و مكزيك انجام داد.
در همين دهه با دو گتيارسيت ويتنامی تبار آشنا شد كه
در زندگی حرفهای وی تاثير زيادی گذاشت. اين سه تن
گروه "تای فونگ" را پايه گذاشتند كه به ويتنامی به
معنای "باد بزرگ" است. در سال 1975 گروه تای فونگ
نخستين البوم خود را بيرون داد. فعاليت اين گروه پس از
بيرون دادن سومين البوم آن بهنام "نبرد آخرين" بتدريج
متوقف شد.
از اين زمان گلدمن استوديوی كوچكی در خانه خود ترتيب
داد و شعر و اهنگ میساخت. در سال 1981 بود كه آلبومی
از گلدمن 500 هزار نسخه به فروش رفت و موجب مشهور شدن
او گرديد. در 1982 زير فشار تهيه كننده، آلبوم تازهای
بيرون داد كه بدليل اختلاف نظر برسر نام آن بدون عنوان
بيرون آمد. در 1983 برای البوم جديدش "مانند تو" جايزه
الماس طلايی آواز فرانسه را بدست آورد.
در 1985 در تهيه صفحهای بسود قحطی زدگان اتيوپی شركت
كرد و همزمان كنسرتی بسود سازمان مبارزه با راسيسم و
نژاد پرستی ترتيب داد. در همين زمان بود كه مطبوعات
حكومتی و سرمايه داری فرانسه حملات تندی را برضد گلدمن
آغاز كردند كه مضمون آن تخريب شخصيت وی و تمسخر شعرها
و اهنگهای وی بود. اين حملات ضمنا از آن جهت بود كه
ژان ژاك گلدمن تمايل چندانی به بازیهای تجاری از خود
نشان نمی داد.
انتقادها آنچنان شدت گرفت كه گلدمن سرانجام در 1985 دو
صفحه اگهی در مجله ليبراسيون فرانسه خريد و تندترين
انتقادهايی كه برضد او انجام شده بود را در آنجا منتشر
و بدين وسيله منتقدين خود را به تمسخر گرفت. اين ضد
تبليغات شايد بسود وی تمام شد و كنسرتها و البومهای
وی فروشی چندباره پيدا كرد. در سال 1986 مجددا در
كنسرتی بسود مبارزه با نژادپرستی شركت كرد و همزمان
البوم كاملی برای جانی هاليدی خواننده سرشناس فرانسوی
ساخت. در 1987 گلدمن البوم جديدی با مضمون آزادی زنان
بيرون داد. در 1989 همراه با جانی هاليدی، ادی ميچل،
ورونيك سانسون و ميشل ساردو در يك سری كنسرت كه بسود
"سازمان رستوران مهر" كه توسط كلوچ كمدين سرشناس
فرانسوی برای محرومين پايه گذاری شده بود شركت كرد.
در 1994 همراه با كنسرت ارتش سرخ البوم "سرخ " را
بيرون داد و كنسرت ديگری بسود "سازمان عفو بين الملل"
ترتيب داد.
سال 1994 تحول تازهای در كار گلدمن و شايد ترانه سازی
فرانسه زبان بود. در اين سال بود كه گلدمن و سلين ديون
خواننده كانادايی با هم آشنا شده و كار مشترك خود را
آغاز كردند. نتيجه اين كار ساخت يكی سلسله از زيباترين
آوازهای سلين ديون توسط گلدمن بود كه به شهرت بيشتر هر
دو انجاميد. (از جمله ترانه "نمی شناسم" با شعر و آهنگ
گلدمن كه در همين صفحه ميتوانيد آن را بشنويد) اين
همكاری تا زمانی كه سلين ديون آواز خوانی را (فعلا)
كنار گذاشت همچنان ادامه يافت و بهترين كارهای سلين
ديون به زبان فرانسه ساختههای گلدمن است. البته نقش
اجرای فوق العاده سلين ديون را در موفقيت اين ترانهها
نبايد فراموش كرد.
در 1997 ترانه "عايشه" ساخته گلدمن كه "خالد" خواننده
الجزايری تبار فرانسه آن را اجرا كرده "آهنگ سال"
شناخته شد. (اين ترانه نيز قبلا در پيك هفته پخش
شده است)
ژان ژاك گلدمن بيش از آنكه مدعی نوگرايی باشد خود را
يك ترانه سرا و خواننده عادی و مردمی میداند. پيك
هفته در اينده برخی ديگر از كارهای گلدمن را به
خوانندگان خود ارائه خواهد كرد.
نمی
شناسم
شعر و آهنگ از زان زاك گلدمن
رودخانهها را
منحرف كردن
كوه ها را به پشت كشيدن
درياها را زيرپا گذاشتن
آری می توانم
به جنگ ماشينها رفتن
قانون را به هيچ گرفتن
خشم الهی ...
از اين چيزها نمی ترسم
ياد گرفته ام چگونه مشتی بخورم و مشتی
بزنم
و برسرجا بنشانم
نه مظلومم و نه پرنده بیآزار
و بايد بر زمين افتاده باشم تا ويرانم
كنند
زمستان را ميشناسم و سرما را
اما زندگی بدون تو را نه!
ديرزمانی است كه سكوت را میشناسم
خشونت را و طعم خونين ان را
سرخ از خشم، كبود از درد
اين جنگ ها را می دانم و باكی ندارم
يادگرفته ام كه از خودم دفاع كنم
اينجا جايی برای نازكی نيست
زمستان را ميشناسم و سرما را
اما زندگی بدون تو را نه!
نبرد از پی نبرد، دشوار و دشوارتر
هر لحظه با خود فكر می كردم بايد ايستاد
و روز از پی روز میخواهم بدانم
چه كسی بر عشقهای ما فرمان میراند؟
زمستان را ميشناسم و سرما را
اما زندگی بدون تو را نه
نميشناسم
نميشناسم
|
|