"ای حافظ توازگل سرخ شيراز غزلی به زيبائی گلهای سرخ
ساخته ای..."
" فردريش بونگر"
ازاينجا خرمن شعرتا جاودان زبانه كشيد.
درپای اين كوهسار آتش ونوروالهام، " حافظ" چشمه
ابديت را يافت و اززلال آن نوشيد و آسمانی ترين غزلها
را سرود. ازاينجا " سعدی” طلوع كرد و با آفتاب شعرش
برجهان تابيد. اينجا دروازه
تاريخ است.
شهابی كه ازسينه كورش جست وپرتو ذوب كننده اش را
بر2500 سال تاريخ ايران افشاند، ازحوزههای اين ديار
زبانه كشيد. اينجا ميعادگاه گذشته و آينده است، اينجا
" شيراز" است . نه فقط شهرشعر، شعر شهرها...
شهر گل سرخ
" ازتنگه الله اكبر" جاده مستقيمی به دروازه شيرازمی
رسد. مصداق نام اين تنگه ازآنجاست كه وقتی چشم
مسافردرآن نقطه به جلگه شيراز میافتد، به گونهای محو
زيبائی آن ميشود كه بیاختياز ازفرط حيرت و تحسين
ميگويد: " الله اكبر".
وقتی ازتنگه گذشتم ناگهان چشم اندازی دربرابرم گشوده
شد كه هرگز آن را فراموش نمی كنم.
درزير پای ما دشتی سبزو باطراوت دامن گشوده بود كه
تپههای ارغوانی مانند كمربندی آن را دربرمی گرفت.
برتارك بعضی ازتپهها هنوز برف وجود داشت. سبزهها به
رنگهای گونه گون بودند. پارهای مانند زمرد روشن، برخی
پررنگ تر جلوه ميكردند و آنها درختان سرو وصنوبربودند
كه دروسط باغهای شيراز نگاه رانوازش ميدادند.
آنقدرگلهای رنگارنگ درآن جلگه موج ميزد و طبع بهار
چنان زمين را باگل ولاله وسبزه فرش كرده بود كه بيننده
ميل نداشت چشم برهم بگذارد. حتی بامها وفراز بازارها
نيزسبزو مزين به گل بود. منارهای باريك و بلند و
گنبدهای آبی رنگ اين منظره بهشتی و سحرآميزرا جلوه
بيشتری میبخشيد. چنين بود دورنمای شيراز كه مركزتمدن
ايران و كانون نبوغ ادبی و فلسفی اين دياراست. تمامی
اعصاب و ذرات من چون زائری كه بعد ازسالها انتظار به
كعبه مقصود نزديك شود درحال پرواز بود. به هر طرف كه
چشم ميانداختم جلوه تازهای ازطراوت و زيبائی ميديدم.
درسمت مشرق درياچه فيروز فام بهارلو و درسوی مغرب
باغهای بیانتهای مسجد بردی، درپرتو آفتاب ميدرخشيد.
گوئی حتی ازبرگ درختان نورساطع بود..." ازكتاب " يكسال
درميان ايرانيان" تاليف : پرفسور " ادوارد براون"
" شيرازی”ها
خونگرم ترين مردم ايران اند. آنگار آفتاب داغ
دشت توی رگهای آنهاست. مهمان دوستی و غريب نوازی "
شيرازی” سنتی قديمی است كه بصورت يك خصلت درآمده است.
مهمان درخانه شيرازی نه تنها حبيت خدا، حبيب خانواده
هم هست. لذيذترين غذا، رنگين ترين سفره و گرم ترين
پذيرائی نثاراو ميشود.
شيرازی معاشرت دوست و اجتماعی است. تعارفات بیغل و غش
و ابراز الفت او در برابر بيگانه و آشنا، گاه تا حد
نوعی ايثار و اغراق بيش ميرود. اما دراين شور مهمان
دوستی و ديگر خواهی و يكرنگی كمترين تظاهری نيست. اين
منش فردی درشهر " گل سرخ" بازتاب يك روحيه و ادراك
عمومی و همه گيراست. محال است مسافری ازشيراز بگذرد و
خاطرههای خوش و حق شناسانه با خود همراه نبرد.
سخاوت شيرازی مانند اصفهانی جماعت حسابگرانه نيست.
درخرج اصراف كار است. دردوست داشتن هم با اعتدال
سازگارنيست، و اين خصوصيت قومی است كه ازيك جوربی
نيازی درويشانه برخوردارند.
احساسات او تند و تيزاست. وقتی پای عواطف درميان است،
حنای منطق رنگی ندارد.
" شيرازی” انسانی رقيق القلب و عاطفی است. بيش ازآنچه
با مغزش فكركند با قلبش میانديشد. اصلا دنيای او
ازقلبش آغازميشود. شايد بهمين خاطر است كه شيرازیها
شاعرمنش ترين مردم ايرانند.
شايد كمتر شيرازی را ميتوان سراغ كرد كه درتمام زندگيش
چند بيت شعر نسروده باشد. و تازه اگر هم اهل شعرو
شاعری نباشد، احتمال ضعيفی ميرود كه مجموعهای
ازشعرهای ناب را ازبر نداشته باشد و باطبع شاعرانه و
احساسات زلال و انديشه رمانيتك سرچشمه شعرهای نسروده
دراعماق او نباشد. او ساعرمسلك نيست، شاعراست چرا كه
دنيا را شاعرانه ميخواهد و میبيند. و خوی زيباپرست و
جمال پسند او ازاين سرشت مايه ميگيرد.
" شيرازی” نيمی اززيبائیهای ايده آل را درطبيعت جستجو
ميكند. ميل و اشتياق سوزان او به گل و سبزه و چشمه و
رود و دشت و پرنده، ناشی ازاين روحيه است و اين جمال
پرستی و عشق طبيعت، همان شور وسودا و جذبهای است كه
دراشعارسرايند گان نامی شيراز كه تعدادشان هم بسياراست
موج ميزند.
سرگذشت شيراز
" شهرشيراز از قديم الايام قطعه زمينی بود ناهموارو
ملوك عجم هرسال يك نوبت برآن قطعه حاضرآمدندی....
گفتند كه ازعهد جمشيد صومعهای دراين زمين بوده و قدما
آن زمين را برخود فال نيك ميدانستند و درآن دشت
دارالسلطنه اصطخر بود، تا دروقت محمد بن يوسف تقفی شبی
درخواب ديد كه روشنان صومعه فلك ازآسمان به زمين آمدند
و درآن زمين جمع گشتند و ميگفتند كه اين قطعه زمين
دايرهای است كه قدمگاه چندين هزار صديق خواهد بود...
روز ديگرازاصطخربه آنجا متوجه گشت واستادان و مهندسان
را فرمود تا قاعده ملك هم برآن رقعه اساس نهادند و
بمدت دوسال خطه شيراز تمام گشت و طالع بناء آن سنبله
بود و دورآن دوازده هزار گزاست و عرض ديوار هشت گز
نهاده و يازده دروازه داشته است..."
" حافظ ابرو – مورخ قرن نهم"
نام " شيراز" درلوحههای گلی كه دركاوشهای تخت جمشيد
بدست آمده نقش بسته
است. بدينسان ابعاد تاريخی شيرازتا عهد هخامنشی بيش
ميرود. درآن هنگام شيرازعرصه يكی ازكارگاههای
وابسته به عمليات ساختمانی تخت جمشيد بود.
هيات باستان شناسی موزه مترو پوليتن دركاوشهای خود
دراطراف شيراز قصرابونصرآثاری ازادوار ماقبل تاريخ
هخامنشی، آشكانی، ساسانی و قرن اول هجری بدست آورده
است.
راه دريائی ايران و ممالك خاورنزديك به هندوستان و چين
درعصرساسانی ازخليج فارس بود. بندرسيراف
)
نزديك بندرطاهري(
كه بوسيله يك جاده سنگفرش قديمی به
خطه فارس مربوط ميشد ازمهمترين پايگاههای راه مزبور
بود. با توجه به ارتباط بازرگانی شرق و غرب ازراه
جزيره خارك در روزگاران قديم، نقش اقتصادی فارس و
تاثيراين رونق تجاری واقتصادی به شهرشيراز استنباط
ميشود.
توسعه ناگهانی شيرازدرزمان حجاج بن يوسف ثقفی
)
به سال 74 هجری – 693 ميلادي(
صورت گرفت. اين وسعت پذيری به گونهای سريع بود كه
پارهای ازمورخين را دچار اين پنداركرد كه شيراز بدست
حجاج كه درآن هنگام والی فارس بود بنا گشته است.
آبادانی روزافزون شيراز با دوران انحطاط شهر باستانی
استخر كه 1500 سال تاريخ پرنشيب و فراز را پشت سرداشت
قرين بود.
وسرانجام به سال 436 هجری ابوگالنجار فرزند عضدالدوله،
استخررا به كلی مهندم كرد و اهالی آن را به شيراز كوچ
داد.
با حمله اعراب به ايران دوران جديدی درحيات شهرنوخاسته
شيراز آغاز شد. خطه فارس سقوط كرد و اهالی استخر و
شهرهای فارس دربرابر فاتحان تازی شورشهای بیوقفهای
را آغازكردند. تنها درجريان سركوبی يكی ازطغيانهای
استخر40 هزارتن كشته شدند.
ناآرامی استخر مجروح و كين خواه كه
درعطش آزادی ميسوخت
ازيكسو و فشار وخشونت فاتحين كه با خون و مرگ وشكنجه
همراه بود ازسوی ديگر، انگيزه مهاجرت روزافزون مردم
استخر به شيراز شد. شيراز درآن موقع از آشايش و آرامش
نسبی برخوردار بود. خويش را ازآتش و خشم دورنگاه داشته
بود و روح نالان ايران را درغمناك ترين شعرها زمزمه
ميكرد...
وسرانجام ظلمت شكست. يعقوب
ليث صفار سردار بزرگ ايران درفش فرو افتاده را
دوباره برافراشت. سپاه استقلال نخست پارس و آنگاه
شيراز را آزاد كرد. يادگار اين دوران مسجد جامع عتيق
است كه بفرمان عمروليث بنا شد.
باطلوع خورشيد ديالمه صفاريان جای خود را به حكمرانان
تازه دادند.
علی " عمادالدوله" بزرگ خاندان آل بويه به سال 322
هجری برفارس دست يافت و شيراز را به عنوان پايتخت خود
برگزيد و تا پايان عمر درشيراز بسر برد. با مرگ "
عمادالدوله" فارس به برادرزاده اش " فناخسرو"
)
عضدالدوله(
رسيد واو كه ازنامی ترين شهرياران خاندان بويه است،
درنيم فرسنگی جنوب شيراز كاخی برای خويش ساخت و فرمان
داد تا درپيرامون آن خانه هايی ازنو برپا كردند.
درعهد ديلميان شيراز رونق و آبادانی گرفت. قنات ركنی،
" بندامير" بيمارستان عضدی، تالار بزرگ قلعه استخرو
دارالشفای عضدی و دروازه قرآن دراين دوران برپا شده و
به گرد شهرحصاری عظيم فراهم آمد. اين بارو بدست صمصام
الدوله فرزند عضدالدوله ساخته شد و تا نيمه قرن هشتم
هجری دوام آورد ودر اين سال مجددا توسط "محمد شاه
اينجو" مرمت شد. برفراز اين برج اتاقهای آجری برای
نگهبانان ساخته بودند. اين يك باروی كامل جنگی بود.
ازسال 442 فارس عرصه سلجوقيان شد. تركان سلجوقی اشتهای
زيادی برای فتح داشتند. شمشيرشان مانند اراده شان تيزو
آتشين بود. امير ابووعلی كيخسرو بن ابوكالنجار ديلمی
با آگاهی ازنيرو و توان بزرگ سلجوقيان اطاعت طغرل بيك
را پذيرفت. درعصر سلجوقی بارها فارس و شهرشيراز عرصه
جنگها و كشمكشهای كوچك و بزرگ بود و عاقبت به سال
543 " سنقرين مودود" امير " تراكمه" حكومت فارس را
ازچنگ سلجوقيان خارج كرد.
درزمان اين سلسله بود كه تپش قلب شعر سعدی درسينه فراخ
جهان طنين انداخت.
تراكمه مسجد نورا برپا داشتند، و حصار شيراز رامرمت
كردند... درفتنه مغول سياست خردمندانه شهرياران "
سنقری” شيرازو فارس را ازيورش و مرگ و بلا و مصيبت
مصون نگهداشت.
سنقر به سال 543 هجری با لقب مظفرالدين شاه درشيراز به
تخت نشست و چنانكه عبداللطيف قزوينی درلب التواريخ
مينويسد:
" درعدل و داد كوشيد و درشيراز رباط و مسجد و منار
رفيع بساخت..."
اتابكان سنقری كه حدود يكصد و بيست سال درفارس حكومت
داشتند درعمران پايتخت خود شيراز نهايت كوشش رابكار
بستند. ازبرخی ازآنان در اين عصر آقاری گرانقدر برجای
مانده است. " زركوب شيرازی” درباره آثار " اتابك سعد
بن زنگی” مينويسد: " يكی جامع جديد شيراز است كه به
مسجد نومشهور است.
" حمدالله مستوفی” كه در قرن هشتم ازشيراز ديدن كرده
است نقل ميكند كه: " شيراز هفده محله است و نه دروازه
دارد. هوايش معتدل است و آبش ازقنوات و بهترين آن
كاريز گناباد است كه ركن الدوله حسن بن بويه ديلمی آن
را اخراج كرده است..."
دريورش سه ساله تيمور، شيرازيان با پرداخت مبلغی
نقدينه و كالا به خزانه تيموری به سلامت رستند و
درهجوم پنجساله او نام آورترين پادشاه آل مظفر شاه
منصور، دليرانه ترين پايداريها را درمقابل جهانگشای
لنگ نشان داد و شيراز آسيب چندانی نديد."
دوران صفويه ازادوار رونق و آبادانی فارس و
شهرشيرازبود، توجه شاه عباس دربهره گيری شايسته
ازحاكميت ايران بر خليج فارس و توسعه بازرگانی ايران
با ديگرممالك ازراه دريا موجب عمران و اعتلای خط فارس
شد. دراين شرايط ابنيه تاريخی متعددی بوجود آمد وشيراز
درمسيريك شاهراه تجاری و فرهنگی قرار گرفت، شاهراهی كه
افكارتازه و ارزشهای فرهنگ و هنر ملل همسايه درآن فرصع
انعكاس يافت.
روابط تجاری تا دوردستها دامن كشيد. تمامی منطقه خليج
فارس و سواحل عربستان وافريقا و سرزمينهای هندوستان
حتی كشورهای خاوردور تا جراير اقيانوسيه درحوزه اين
داد وستد بود. بدينسان فارس – شيراز كانون فعاليتهای
پرثمربازرگانی و كشاورزی شد كه آثارآن هنوز دركشتزارها
و رباطهای ويران و جادههای فرعی و آبادیهای گونه
گون فارس ديده ميشود.
اززمان شاه عباس با توجه امامقلی خان سردارنامی صفوی و
پسرش الله وردی خان، بناهای باشكوهی درشيراز برپا شد.
مقرامامقلی خان و عمارت با شكوه مدرسه خان كه
كاشيكاریهای آن جلوهای روشنی ازهنر باستانی شيراز را
حكايت ميكند. ازاين جمله اند. دراين تاريخ پلی
بررودخانه كردرنزديكی شيراز بسته شد كه به پل خان
معروفيت يافت.
درعهد شاه سلطان حسين ايالت فارس را كلبعلی خان اداره
ميكرد. دراين ايام بود كه فتنه افغان برخاست، فتنهای
كه به اقتدار صوفيان صفوی پايان داد و ايران درماتم
آزادی نشاند.
به سال 1133 فارس ازدو جانب مورد هجوم قرارگرفت،
ازيكسو اعراب كه به جزاير و بنادر دست اندازی كردند
واز طرف ديگر افغانها كه كرمان را به تصرف درآوردند و
آغاز رخنه به سرزمين فارس كردند. لطفعلی داغستانی كه
بيگلر بيگی فارس را يافته بود به بنادر لشكر كشيد و
اعراب را تارو ماركرد و آنگاه به كرمان روی آورد و
ميرمحمود افغان را چنان شكست داد كه سپاه وحشت زده
افغان تا قندهار گريختند. اما لطفعلی خان شهر ستمديده
كرمان را با خشونت و غارت وظلم خود ويران تركرد. آنچه
كه ازيورش افغان مصون مانده بود بدست او تباه شد.
درهمين سال هوا تيره شد و قريب دوماه
خورشيد مانند قطعهای
خونين بنظر ميآمد
منجمين اين واقعه را نشانه خون ريزی دانستند. علما و
خطبا مردم را به نوبه ترغيب كردند و زنان بدنام را
ازشهر راندند. تبليغ گونهای درويشی و بیاعتنائی به
دنيا شدت گرفت. به سال 1135 محمود افغان سلطنت ايران
را به چنگ آورد و سپاهی گران برای فتح شيراز فرستاد.
شيراز غوطه ور در معنويتی بیخبر ورخوت انگيز بود،
ميرزا عبدالكريم درويش شيرازی كه حكومت معنوی را دردست
داشت فكر ميكرد كه محمود افغان نيز از طريقه او پيروی
ميكند و با اين انگيزه برای پادشاه افغان پيام داد كه:
" لشكر به شيراز نفرست، زيرا اينجا خاك اولياست و
هيچگاه ازولی حق خالی نگشته. مردمی فقيرودرويش منش
دارد. تنها به اعزام حاكمی عاقل اكتفا نما."
ازسوی ديگرطی نامه هائی كه به بزرگان شيراز نوشت، مردم
را به عدم مقاومت دربرابر محمود دعوت كرد.
فرستادگان محمود افغان بدست مردم شيرازبه هلاكت رسيدند
و محمود سپاهی گران برای فتح شيراز فرستاد. محاصره
شهر9 ماه بطول انجاميد وشيرازیها دليرانه ايستادگی
ميكردند سرانجام براثر فشارقحطی تسليم شدند. شيراز در
مدت محاصره قيمت گرانی پرداخت. صدهزارتن بعلت گرسنگی
يا زخم شمشير مهاجمان بقتل رسيدند " زبردست خان" والی
جديد فارس چون دراصفهان، اما بزرگ شده قندهاربود كوشيد
تاكمتربه مردم شيراز آسيب برسد اما زخمی كه به قلب
شيراز نشسته بود مدتها تازه و دردناك باقی ماند.
ظهور نادرالتيام زخمهابود. غرورهای جريحه دارو شهر
تحقيرشده درپيروزیهای پی درپی نادرارضاء شدند. به سال
1142 سپاه نادری برافغانها غالب آمد، اما پيش ازآنكه
فاتحان، شيرازرا آزاد كنند، مردم عليه افاغنه شوريدند
وشهررا باخون آنها رنگين كردند.
تفنگچينان سنی مذهب كازرونی، خنجی، پشوری و لاری كه
درقشون افغان بودند به شهريورش بردند و به قتل و غارت
پرداختند. خانهها را آتش زدند و زنان و دختران را به
اسارت گرفتند. اين مصيبت را برفهای سنگين و سرمای سخت
و بروز قحطی تكميل كرد. هجوم وبرانگرآخرين جزء اين
تراژدی بود كه 30 هزار قربانی ببازآورد.
دراين حال اشرف افغان كه ازبرابر شمشير سوزان
نادرميگريخت به شيراز آمد.
درچهارفرسنگی شيراز تبرزين مرگبار نادرضربه مهلك ديگری
به قشون افغان وارد آورد. اشرف به لارستان فرار كرد و
نادروارد شيراز شد.
سردودمان سلسله افشار به شكرانه اين پيروزی يكهزارو
پانصد تومان صرف تعمير آستان شاه چراغ كرد و هفتصد
وبيست مثقال طلا برای تهيه قنديل حرم اختصاص داد. به
سال 1239 كه دراثرزلزله بقعه شاهچراغ ويران شد، قنديل
زرين نادری را شكستند و فروختند و ازبهای آن ديگر بار
بقعه را تعمير كردند.
نادرمدتی درشيراز اقامت گزيد. آرامگاه حافظ را
تعميركرد و دستورداد تا تمامی باغ هائی را كه درحمله
افاغنه ويران شده بود مجددا درخت كاری كنند. تعداد
درختان سروكاج باغهای سرسبز نادری از30 هزارسرزد.
كريمخان زند بسال 1180 هجری شيراز را به پايتختی
برگزيد و درآبادانی آن نهايت اهتمام را بكاربست. دراين
دوره آثارارزندهای درشيراز بناشد كه ازآن جمله است:
بازار و حمام وآب انباروكيل، خيابان زند. به گرد
شهرنيز حصاری ازسنگ و گچ ساخته شد و خندقی دراطراف آن
احداث گرديد، كه با وجود ويرانی آثارزنديه، هنوز
بسياری ازاين يادگارها درشيراز باقی است و جلوههای
گذرائی ازهنر اين لحظه ازتاريخ را پيش روی ما قرار
ميدهد.
معماری عهد زنديه درحقيقت همان معماری زمان صفويه به
صورتی ساده و بیپيرايه و مختصرتراست. مسجد و بازار و
حمام وكيل انعكاس كاملی ازهنر شيوه صفوی را درخويش
دارد. عامل مشخصی كه درمعماری زنديه درابنيه سلطنتی
بچشم ميخورد، ايوان دوستونی بسيارزيبا و متناسبی است
كه نمونهای ازآن در بنای قديمی پست خانه شيراز بجا
مانده است.
دورانی كه فرمانروائی " كريمخان" اغاز شد باسطنت "
آغامحمد خان قاجار" به پايان رسيد.
عصرقاجارشروع روزگار زوال بود. كريمخان شيراز را به
پايتختی برگزيد و آغامحمد خان پايتخت را به تهران
انتقال داد. او برج وباروی شهررا با خاك يكسان كرد و
مرگ وويرانی را چونان بذری درفضای شيراز پراكند – نه
بدان انگيزه كه شهر شعرو گل سرخ دشمن اولطفعلی خان
آخرين بازمانده زنديه را پناه داده بود، بل ازآن رو كه
باآنچه به عصر" زند" وابسته بود نفرت داشت واين نفرت
را ويرانی آبادانی هائی كه دستهای كريم خان و دودمانش
برپا داشته بود سيراب میكرد.
آنچه كه ازخشم و كينه " آغامحمدخان" رست با خشم طبيعت
به نابودی گرائيد. زلزله شديد وويرانگرمصيبت شيراز را
تكميل كرد و تا شهر اززير باراين مصائب قد راست كرد
ساليان دراز بطول انجاميد.
به سال 1209 سردودمان قاجاريه فرمانروائی يزد وكرمان و
فارس را به وليعهد خود "فتحعلی خان" سپرد. فتحعلی خان
درشيراز مستقر شد و تا هنگامی كه مرگ سرسلسله
قاجارفرارسيد و او برای تصاحب سلطنت راهی تهران شد،
در اين شهرماندگار بود. درنيمه عصرقاجاردر راه تعمير
و احيای بقاع متبرك و تكميل و تزئين مساجد و آبادانی
با احداث باغها و كوشكها درشيراز كوشش هائی صورت
پذيرفت. ويژگی اين دوره غنای هنررنگ آميزی كاشیهای
خشتی معروف به هفت رنگ است. استاد كاران چيره دست
شيرازی دراين زمينه ذوق شايان داشتند. تجليات ظريف و
اصيل اين ذوق وهنررا دركاشی كاريهای پيشانی بالای
ايوان بزرگ حسينيه مشيرو مسجد نصيرالملك و بالای ايوان
باغ ارم ميتوان يافت. هنوز اين هنرعالی به گونهای
منحصر به فرد بوسيله استادان شيرازی انجام پذيرهست.
تصاوير شاهان قديم و صحنههای زيبائی كه با كاشيهای
هفت رنگ برفراز بسياری ازساختمانهای ادوار اخير
درشيراز ديده ميشود، اوج هنر كاشی كاری رامی نمايد.
نمونههای زنده و جاودانه اين كاشیها را در بدنههای
ايوان آرامگاه سعدی ميتوان يافت.
نقاشیهای خوش طرح و جالبی كه برسقفهای تيروتخته منظم
بعضی ابنيه قديمی شيراز جلوه يافته، گونه ديگری ازروح
شيراز و شيرازی هنرور و ظريف طبع را ظهور ميبخشد. اين
نقاشیها و نيز شيوه خاص كاشيكاريهای شيرازی درچنان
سطح والائی است كه ساليان متمادی هنروران و استادان
ديگر شهرها را به راه تقليد كشانده است.
نقش و نگارسقف به شيوه قاجار كه به مرجووك معروف است
مدتها درتهران و ديگر شهرها متداول بوده است.
توسعه تدريجی و آرام شيراز باافول ستاره قاجار ادامه
يافت. تجدد باهنر اين شهرآميخت و بناهای تازه و
خيابانهای جديد سيمای اين شهرهنرو تاريخ را دگرگون
ساخت. بناهای نو بنياد شيراز بسيارند ساختمان جديد
آرامگاه سعدی به سال 1331 تجديد بنای آرامگاه حافظ به
سال 1314 بيمارستان نمازی، باغ ملی، موزه شيرازو
دانشگاه جزئی ازمجموعه شيراز نوين اند. و شهرشعرو گل
سرخ كه بقول حافظ خال رخ هفت كشورو كان حسن و معدن لب
لعل بود، با اين پشتوانه بیگمان شهر آينده است.
فرهنگ عاميانه شيراز
" فولكلور" هرشهر آئينه روح بیپيرايه، ساده، حقيقی و
بیبزك آن شهر ومردم آنست. ريشه فرهنگ ملتها را بايد
در فولكلور آنها جستجوكرد.
امروز فولكلور توسعه شگفتی آوری يافته است. ابتدا
محققين فلكلر فقط ادبيات توده مانند: قصه ها، آوازها،
ترانه ها، مثل ها، معماها، و غيره راكاوش ميكردند. كم
كم تمامی سنت هايی كه افواها آموخته ميشود و آنچه مردم
درخارج از دبستان فرا ميگيرند " فولكلور" ناميده شد و
سپس اعتقادات و اوهام، آداب و رسوم، پيشگوئی راجع به
وقت، نجوم و آنچه دانش توده ناميده ميشود به قلمرو
وسيع فولكلور پيوست.
ترانههای عاميانه، آوازها، افسانهها و قصهها
نماينده روح هنری ملت است و فقط ازمردم گمنام و بيسواد
بدست ميآيد. اينها صدای درونی هرقومی است و درضمن
سرچشمه الهامات بشرو مادر ادبيات و هنرهای زيبا محسوب
ميشود.
شيراز مانند تمامی شهرهای ايران فولكلور ويژه خود را
دارد و روح و حقيقت شيرازی را دراين فولكولر ميتوان
سراغ كرد. اينك مروری گذرا درفرهنگ توده شيراز:
شيرازیها به دروازه قرآن اعتقاد خاصی دارند و
عبوراززيراين دروازه را اول هرماه يمن ميدانند.
معروف است كه بالای اين دروازه قرآنی است كه 17 من وزن
دارد و هر ورق آن نيزوزنش 17 من است.
درشيراز قبری است كه در گودال واقع شده و به "چاه
مرتضی علی” معروفست.
شيرازیها در گذشتهای نه چندان دور برای گرفتن مراد
خويش و حفظ سلامتی شب چهارشنبه دراين نقطه ديگ جوش
ميخوردند. برای اينكه مطمئن شوند كه مرادشان حاصل
ميشود يا نه، مهرنمازی را روی سنگ مخصوصی كه در كنار
ديوار قرار دارد ميچرخاندند، اگر مهر روی سنگ ميچسبيد
و فرو نمی افتاد، يقين ميدانستند كه به مراد ميرسند.
" آب ماهی” شيراز خواص معجزه آسائی دارد. آب ماهی
درقناتی است كه در باغ سعديه واقع است و سحرو جادو را
باطل ميكند و آب تنی درآن متبرك است.
باباكوهی در كنار شيراز است، معروف است هركسی دراين
نقطه سازبزند صدمه میبيند.
درشيراز دخترها برای اينكه بختشان باز شود به " خاتون
قيامت" ميروند و دور هاون سنگی " جوغن" كه درميان آن
بناست ميگردند. اين صواف دختر را سفيد بخت ميكند.
مراسم چهارشنبه سوری، عيد نوروز و سيزده بدر درهرگوشه
كشور ويژگيهای خاص خود را دارد و اين مراسم بخش بزرگی
ازفرهنگ توده را بخود اختصاص داده است. جستجو
درفولكلور هرشهر ومردمش، بررسی در آداب نوروز و
چهارشنبه سوری و سيزده بدر را ايجاب ميكند.
دراين بررسی ازتحقيقات ارزنده آقای صادق همايونی عينا
بهره گرفته ئيم:
مراسم چهارشنبه سوري
چهارشنبه آخرسال را چهار شنبه سوری میگويند ومراسم
مربوط به آن در شب جهارشنبه انجام ميگيرد برای اين
كارمقداری بوته خاردرحياط خانهها فراهم ميشود و كوچك
و بزرگ خانه ازروی آن میپرند و میگويند:
سرخی تو ازمن زردی من ازتو
بعضی معتقدند كه اگرشب چهارشنبه سوری فال بگيرند
فالشان درست در میآيد ازاين جهت بويژه درسابق كسی كه
ميخواست فال بگيرد درسرچهارراه به نحوی كه كسی آنها را
نبيند مثلا در تاريكی يا دالان يك خانه میايستادند
وبه گفتگوی عابرين گوش ميدادند اگر آنها كه
عبورميكردند سخنان اميد بخشی مثلا درمورد عقد، عروسی،
معاملهای كه ازآن سود برده اند، خبرخوشی كه شنيده
اند، مژدهای كه داده اند، بيان ميكردند به فال خوش
گرفته ميشد ونويد آن بود كه سالی نيكو درپيش است و
پرازشادی و سرور و اكر برعكس ازاختلاف، ضرر، مرگ،
ناخوشی، خبربد گفتگو میشد نشان اين بود كه سال نو،
سال نيكوئی برای آنها نخواهد بود.
درقديم بعضی اوقات زنان كاسهای را برمی داشتند و به
خانه اين و آن ميرفتند و با پول يا فلز يا شيئی كه
كاسه را به صدا درآورد به آن ميزدند تا صاحبخانه خبر
شود و بيايد دم در، وقتی صاحبخانه ميآمد و آنها را
میديد هيچ حرفی نمی زدند، اگر صاحبخانه برای آنان
شيرينی و اجيل ميآورد نشان خيرو بركت بود و اگر چيزی
نميداد برعكس.
زنان شيراز درسابق عقيده داشتند كه در شب چهارشنبه
سوری بايد حتما به سعديه رفت و درآب سعديه آب تنی كرد
و بويژه بايد با جام دعا كه جامهای مخصوصی است كه دعا
روی آن نوشته شده آب روی سرو بدن ريخت و اين امر بويژه
برای بخت گشائی دختران دم بخت خوبست.
زنان شوهردار نيز عقيده داشتند كه با اين كارهر
سحروجادوئی كه ازناحيه كسانی برای آنها شده ازميان
رفته، محبت آنها دردل شوهرشان زياد ميشده است. و
بعضیها معتقد بوده اند كه بايد چند ماهی كوچك آب
سعديه را بلعيد.
پيرزنان قديمی شيرازدرشب چهارشنبه سوری بزك ميكردند و
مجلس عيش و سروری كه درآن ترانه محلی خوانده ميشد و
دايره میزده اند روبراه میكرده اند.
مراسم شب جمعه آخر سال
درشيراز علاوه برشب چهارشنبه سوری در شب جمعه آخر سال
مراسمی برپا ميشده است كه ديگر آثار مفصلی از آنها
نيست و تنها كم وبيش درخانههای قديمی و عام جسته و
گريخته آثاری ازآن بچشم ميخورد ازجمله گستردن سفره
حضرت خضراست.
دراين سفره: فرنی كه ازشيروگلاب و شكر درست ميشود،
كلوچه، مسقطی، سوهان، شكرپلو كه همان
شيرين پلو تهرانی هاست، چلو شويد باقلا، قوتك
)كه
شامل نخودچی كوبيده نرم و شكراست(
حلوای شكری، لولين
)
لولهنگ (
پرازآب، شمع، سبزی، گندم سبز كرده نمك و پول درآن قرار
ميدهند، موقع درست كردن خوراكيها نبايد كسی مطلقا
ازآنها بخورد و حتی مزه آنها را بچشد.
بعداز گستردن سفره و نهادن خوراكهای بالا درآن، همه
خانواده بايد غسل كنند و طاهر باشند. سرسفره اول دو
ركعت نماز حاجت میخوانند
)
مانند نماز صبح(
با
اين تفاوت كه موقع نيت ميگويند: " دوركعت نمازمراد و
حاجت" و بعد دعا ميكنند و كمی قرآن میخوانند البته
ازهمسايگان و بستگان نزديك نيز دعوت ميشود كه آنها نيز
بايد طاهر و غسل كرده سرسفره حاضر شوند.
دراطاقی كه سفره حضرت خضر انداخته ميشود نبايد اسباب
لهو و لعب وجود داشته باشد و تصاوير ناشايست نبايد به
ديوار آويخته باشد.
درساعت 10 يا 11 شب سفره را بهمان حال رها كرده و همه
خارج ميشوند و در اطاق را میبندند و عقيده دارند كه
حضرت خضر برسرسفره حضور خواهد يافت و دست آن حضرت در
سفره خواهد رفت و جای آن روی يكی از ظرفها خواهد ماند.
صبح پيش ازطلوع آفتاب وضو ساخته و به اتاق ميروند و
اول جای دست خضر را روی خوراكيها جستجو ميكنند، بعد
خوراكيها را بعنوان تيمن و تبرك بين بستگان و خويشان
تقسيم ميكنند و پول خردی هم كه در سرسفره بود برای
آنها میفرستندكه مايه كيسه شان باشد. البته خود صاحب
سفره نيز بقدر احتياج خود ازسفره برميدارد.
مراسم نوروز درشيراز
ازيكی دوماه به نوروز ماند شيرازيها به بازار ميروند
ولباس عيدشان را ميخرند. پارچه هائی معمولا خريداری
ميشود كه دارای رنگ روشن و سرخ يا زری باشد. در سابق
عقيده داشتند كه خريد پارچه بايد درروزهای دوشنبه يا
چهارشنبه انجام گيرد زيرا دوشنبه هميشه مبارك است و
اگر آدم روز چهارشنبه خريد كند تا آخر سال چهارتا
چهارتا لباس گيرش ميآيد و برای عيد بايد ازسرانداز تا
كفش خريده شود كه همه چيز آدم نو شود و مردها نيز بايد
هم لباس زير و هم لباس رو تهيه كنند.
آگر لباس را به خياط میدادند كه هيچ ولی اگر خودشان
میخواستند بدوزند معتقد بودند كه بايد دوشنبه يا جمعه
قيچی درآن گذاشت. چه روز پنج شنبه ساعت سنگين است و
لباس مدتی روی دست آدم میماند تا دوخته شود. روز سه
شنبه اگر بريده شود نصيب دزد خواهد شد و يا مرده شور،
روزچهارشنبه میسوزد. خريد و دوخت لباس بچهها مقدم بر
بزرگ هاست و بايد گشاد ترو بلند تر دوخته شود كه تنگ
نگردد.
رنگ كردن تخم مرغ
دربعضی ازخانهها خود به آب پزو رنگ كردن تخم مرغ
ميپردازند، بدين طريق كه اول آن را میپزند بعد پوست
آن را با رنگهای قرمز، آبی، سبز رنگ ميكنند. اگركسی هم
وقتش را نداشته باشد ازمغازه هائی كه اقدام باين كار
كرده اند میخرند.
رنگ كردن بوخوش
ازيكی دوهفته پيش ازعيد دردكانهای عطاری و بقالی
اقدام به رنگ كردن بو خوش ميكنند بدين طريق كه مقداری
بوخوش را آماده كرده و آنها را با رنگهای مختلف قرمز،
آبی و سرمهای رنگ ميكنند و هر قسمتی را كه شامل يك
رنگ است جداگانه قرار میدهند شمع نيز دروسط آنها
ميگذارند، مقداری هم دود ميكنند. بعضی اوقات بوخوشهای
رنگی را در بستههای جداگانه بسته بندی كرده به خريدار
میفروشند و فروشندگاه اسپند و نونه معمولا اين ترانه
میخوانند:
بدو بيو بو خوشت بدم
براق و آتيشت بدم
از همه بيشترت بدم
ازهمه بهترت بدم
صل علی محمد، صلوات برمحمد
حاجی حاجی يك قرونه
حنا بستن و آرايش زنان
درسابق حمام رفتن و حنابستن آدابی خاص داشت، به ويژه
درمورد تازه عروسها كه بدين طريق بود: تازه عروس شانه
طلا، نعلبكی طلا و لای پنجهای طلای خود را به حمام
میبرد، ممكن بود شانه و نعلبكی و لای پنجه نقره و
بعضی اوقات هم لای پنجهای شيشهای بود.
دلاك اول پای عروس را روی سنگ مرمری كه چهار گوش و
كوچك بود ميگذاشت و با شيئی كوچك كه شبيه كفگير بسيار
كوچك و ساده و بدون سواراخی بود بنام " اسمگ" پای اورا
حنا میبست و لای انگشت پا و سرانگشتان را نيز حنا
میبست و لای پنجهای شيشهای را لای پنجههای آنها
قرار ميداد. بعد از حنا بستن پا حنا به سربسته میشد.
بدين طريق كه پارچه قرمزی بنام شيله گلی را جلوی
پيشانی میبستند بعد سررا كم كم حنا میبستند وساعتی
آن را رها ميكردند تا رنگ بگيرد.
ابرو رانيزاول با رناس رنگ ميكردند تا قرمز شود بعد
رنگ بكار ميبردند تا قهوهای شود معمولا بعد ازبيرون
آمدن ازحمام زلف را ازيك تا هفت گيس میبستند و پارچه
دوختهای كه روی آن پولك دوزی شده بود به جلو سرمی
بستند و دو طرف آن دو قيطان قرار داشت و قسمت بالای
سررا روسری میبستند و موها را به پشت آن آويزان
ميكردند.
برای عيد وسمه نيز در ابرو میكشيدند، بدين طريق كه
وسمه را در پاتيل وسمه پزی دم میكردند و بعد مقداری
از آن را درنعلبكی كه با خاكستر پاك شده، تميز شده بود
میكردند و با چوبی كه سرآن پنبه بود از آن برداشته و
روی ابرو ميكشيدند
سفره و ساعت تحويل سال
همه موقع تحويل سال دريكی ازاطاقهای خانه شان سفره
میاندازند. پيش ازهرچيز آينه و قرآن درآن مینهند و
بعد هفت سين كه عبارتند از: سماق، سير، سنجد، سكه
صاحب الزمان، سمنو، سركه، سبزی و همچنين هفت ميم كه
عبارتند از: مدنی كه همان ليمو شيرين است، مرغ، ماهی و
ميگو، مسقطی، موز و مويز بعلاوه: كنگر، ماست، عسل،
خرما، كره، پنير، كاهو، گندم سبزكه دور شمع بتعداد
افراد خانواده، لولين)
لولهنگ(
پر ازآب و بعلاوه تخم مرغی را روی آينه میگذارند كه
موقع تحويل سال حركت كند.
همه افراد خانواده موقع تحويل سال بايد سرسفره
بنشينند. اقلا يك چيز نو را پوشيده باشند. چند دقيقه
پيش ازتحويل سال شمعها راروشن ميكنند كه موقع تحويل
روشن باشند و البته شمعی نيز كه برای سلامتی امام زمان
گذاشته شده بايد پيش ازهمه روشن شود.
البته خيلیها سعی ميكنند كه ظرف كوچكی ازآب كه ماهی
قرمز درآن باشد در سفره قرار دهند. اسپند نيز دود
ميشود و برای چيزهائی كه سرسفره هست هر كدام فلسفهای
دارند.
شمع: برای روشنائی خانه است و زندگی.
قرآن: بخاطر توجهی است كه بايد بخداوند داشت و بعلاوه
يارو مدد كارو حافظ اهل خانه درسال نو خواهد بود.
پول: برای خيرو بركت
اسپند: برای دور شدن چشم حسود.
برنج: نشان خيرو بركت و فراوانی درخانه
آب: نشان صافی و پاكی و روشنائی و گشايش كارهاست.
ماهی قرمز: شگون دارد
آئينه: برای رفع كدورتهاست
طلا: نشانه اميد بوضع مالی خوب در سال نو
بعد ازتحويل سال نبايد شمعها را با فوت خاموش كرد بلكه
يا بايد گذاشت كه بسوزند و يا با
نقل يا مسقطی خاموششان كرد.
رفتن به شاهچراغ
خيلیها عقيده دارند كه موقع تحويل سال بايد درحرم
حضرت شاهچراغ بود، البته اينان سفرهای را میاندازند
و به كسانی كه درخانه هستند میسپارند و میروند.
كسانی كه به شاه چراغ ميروند دوست دارند كه موقع تحويل
هر چه بيشتر به مرقد نزديك باشند و بالاخره هركس
درجائی مینشيند و باندازهای شلوغ ميشود كه جای سوزن
انداختن نيست. عدهای قطعه نانی را دردست ميگيرند به
نيت اينكه رزقشان در سال نو زياد باشد و مبلغی پول كه
پولشان بركت داشته باشد. وعدهای هم شمع روشنی رادردست
ميگيرند كه هميشه زير نور شاه چراغ باشند. يك نفر
ازوعاظ به منبری ميرود و دعا ميخواند و مردم صلوات
ميفرستند و آهسته ميگويند: " يا مقلب القلوب
والابصار، يا مدبرالليل و النهارحول حالنا الی احسن
الحال" همينكه سال تحويل شد همه صلوات ميفرستند و
زنها كل ميزنند و ازطرف شاه چراغ روی مردم گلاب پاشی
ميشود و همه بهم تبريك ميكويند و كلوچه و مسقطی تعارف
ميكنند و آنها كه بستگان نزديكند يكديگر را میبوسند.
عيدی تازه عروسان
اگردختری عقد كرده و هنوز عروسی نكرده درشب عيد نوروز
همه وسائل سفرهای كه ازآن گفتگو كرديم باضافه يك هديه
گران قيمت نظير پارچه يا ساعت يا انگشتری برای عروس
ميفرستند. اگر اولين عيدی باشد كه دختر به خانه شوهر
رفته وسائل سفره بايد ازخانه پدر و مادر عروس برای
آنها فرستاده شود.
عيد عزاداران
كسانيكه يك ازبستگان و عزيزان خود را ازدست داده اند
عيد نمی گيرند يعنی لباس نو نمی پوشند. درسابق زنان
حنا نمی بستند و مردان هم سروصورت خود را اصلاح نمی
كردند. سفره انداخته نمی شود، فقط شمع روشن ميكنند و
ظرف و كوزهای را هم سبز نمی نمايند شيرينی هم بكلی
نمی خورند و البته بستگان و دوستان به ديدار آنها
ميروند وازديدار كنندگان با شربت و ميوه و احيانا
پالوده پذيرائی ميشود.
عيد نوروز درماه رمضان
اگرعيد نوروز درماه رمضان بيفتد سفره انداخته ميشود و
سفره كامل هم انداخته ميشود ولی ديد و بازديدها عموما
درساعات بعد از افطار صورت ميگيرد. مراسم سيزده بدر را
هم بعد از ماه رمضان درروز عيد يا اولين جمعه انجام
ميدهند.
عيد نوروز درماه محرم
اگر نوروز درمحرم بيفتد دراعياد قربان و غدير كه پيش
از دهه محرم قرار دارد به عيد مباركی ميروند و گندم
سبز ميكنند. كسانی هم كه عقد يا عروسی كرده اند هدايا
درروز عيد غدير فرستاده ميشود و ممكن است سفره محقری
كه حاوی قرآن مجيد، سبزی آينه و ميوه است انداخته شود
ولی ديد و بازديد و تبريك بكلی مفهومی ندارد.
مراسم سيزده بدر
روز12 فروردين همه وسائل خريداری ميشود با بقايای ميوه
و شيرينیهای عيد و بويژه كاهو و سركه كه فوق العاده
مورد علاقه شيرازيان است و نيزآجيل .
صبح روز سيزده همه مردم دسته دسته عازم كوه و دشت و
باغها ميشوند. معمولا هرچند خانواده ازيك فاميل با هم
به سيزده بدر ميروند و هر جا كه روز سيزده قدم بگذاريد
از حافظيه - سعدی – پشت باغ صفا- پشت دلگشا- زيركران،
اكبر آباد- باغهای قصرالدشت – تخت جمشيد – كوههاو
دامنههای اطراف – بند اميرغرق آدم است كه سرگرم نشاط
و سرورو خواندن و آجيل شكستن و غذا خوردن و بازيهای
مختلف ازنوع تاب يا " آبرك" هستند.
(اين گزارش، ابتدا در مجله
"هنرو مردم" كه به ابتكار "خدابنده لو" منتشر میشد
انتشار يافت و سپس در آغاز دهه 50 در كيهان سال كه
هاتفی سردبيرآن بود تجديد چاپ شد)
|