بيرق سرخ زندگی
يك چشم خنده
يك چشم گريه
چهار شعر
كوتاه ازچنگيز علی اوغلو
( شاعر معاصر جمهوری آذربايجان )
ترجمه: ياشار ياغيش
1
زندگی
درخت سيبی است
كه در بارانهای پائيزی
شاخه هايش به پر و بالم میپيچند
به هنگامه باران
ـ در هوای آفتابی ـ
توان نگريستنش را ندارم
كه سيبهای سرخش
يك رويشان میخندد و
روی ديگرشان گريه میكند
2
مصلوب چهارچوب پنجره ام
درازنای راه از چشمانم آغاز میشود
اوقات جوانی ام
چون خوشههای يخ آب میشوند
فرو میچكند...
و در افقی دور
سرنوشتم بسان بيرقی سرخ میوزد .
3
شبها توان گريستن ندارم
سنگ میشوم
سنگ میخوابم
و روزها نمی توانم بخندم
می خواهم گريه كنم
به جای اشك
از چشمانم شنهای خشك فرو میريزد
4
چشمانم را به تاريكی فرو بستم
وباز گشودم
در ميان خوابها
به نور به روشنايی
ديدم كشتی هايی مدام میآيند
با بادبانهای سپيدشان در باد
سايت
surmeh
|