داستان بلند و يك جلدی” زندگی كن و بخاطر بسپار" از
جمله كتابهای تازه انتشار در ايران است، كه نسخهای
از آن برای پيك هفته ارسال شده است. نويسنده اين
داستان "والنتين راسپوتين" است و مترجم آن از زبان
روسی به فارسی "زويا جابری”.
زويا جابری از نسل جديد مترجمين زبان روسی بود كه با
كمال تاسف بيماری مهلك سرطان او را به كام مرگ كشيد و
به حق و به شهادت ترجمه روانی كه از "زندگی كن و بخاطر
بسپار" از خويش بر جای نهاده، يكی از مترجمين خوب
ادبيات روسی از دست رفت.(*)
راسپوتين نيز از داستان نويسان فاصله پايان جنگ تا
فروپاشی كشور شوراهاست. او از ميان مردم سيبری برخاست
و داستان هايش نه سرمای سيبری، كه گرمای قلب مردم ساده
و روستائی سردترين سرزمين روسيه را با خود دارد.
او را "چخوف سيبری” و "وارث گوگول" و "گوركی” لقب داده
اند. در سرزمينی كه ادبيات زير سايه بلند داستايوسكی،
شولوخف، چخوف، گوركی، گوگول، لرمانتيف و... لميده،
وارث گوگول و چخوف بودن آسان نيست و داستان بلند
"زندگی كن و بخاطر بسپار" نشانی است از راه دشواری كه
راسپوتين طی كرده است.
داستان او از دل سالها و شايد ماههای پايانی جنگ دوم
جهانی بيرون میآيد و بازگشت قهرمانان و فاتحان به
روستاها. قهرمانها و ضد قهرمانهای شولوخف قزاق اند و
بر پشت ماديانهای تيزپا؛ و قهرمانها و ضد قهرمانهای
راسپوتين روستائيان ساده سيبری.
سرباز مجروحی كه در تب ديدار همسرش میسوزد، سرانجام،
پس از التيام زخم هايش، بجای آنكه روانه جبهه شود، از
بيمارستان گريخته و روانه روستا و زادگاهش میشود. او
قهرمانی است كه ميان دو عشق – ميهن و همسر- میسوزد.
همسرش كه سالها نتوانسته بود حامله شود، اين بار از
شوهر از جبهه گريخته اش حامله میشود. شوهر فراری نه
در روستا كه در نقطهای خارج از روستا پنهان میشود.
او سربازی است فراری و درعين حال پدری در انتظار
فرزند.
هيچكس در روستا نمی داند "قهرمان" داستان از جبهه
گريخته، اما همه آنها شكم برآمده همسر او را میبينند.
روستائيان زن را متهم به خيانت به شوهرش میكنند و او
كه نمی تواند واقعيت را بگويد و راز از جبهه گريختن
شوهرش را فاش كند، اين اتهام را همانگونه با خود حمل
میكند كه نوزاد در انتظار تولدش را.
جنگ پايان میيابد و قهرمانان در حالی به روستا باز
میگردد، كه شوهر... در ميان آنها نيست. روستائيان
میدانند "آندری” در جبهه كشته نشده، بنابراين گريخته
و بايد در نقطهای نه چندان دور از روستا باشد؛ اما زن
دهان باز نمی كند، زيرا میتوانند پدر فرزندی كه سالها
در انتظارش بوده را باتهام خيانت و فرار از جبهه
بكشند.
تراژدی زمانی كامل میشود كه روستائيان "ناستيونا" را
تعقيب میكنند تا به مخفيگاه شوهرش دست يابند و زن
برای نجات شوهرش خود را در رودخانه غرق میكند.
"زندگی كن و بخاطربسپار" نه فقط رُمانی جذاب و پر كشش،
بلكه سناريوئی است كه برای تبديل شدن به يك فيلم
ديدنی، كارگردانی داوطلب را انتظار میكشد. كاری كه
اگر تاكنون هم نشده باشد، به يقين خواهد شد، چرا كه
تمام سكانسهای چنين فيلمی در طول داستان احساس
میشود.
راسپوتين خود، در باره خويش میگويد:
«منتقدان مرا در شمار نمايندگان به اصطلاح ادبيات
روستائی به حساب میآورند. من چنين تقسيمی- ادبيات
روستائی، شهری، جنگی، جوانان و جزآن- را مشروط
میدانم. من كار خود و ديگر همكارانم در پنهه ی ادبيات
روستائی را بيش تر پژوهش روحی شخصيت توصيف میكنم.
نويسنده ايكه موفق شود دست بر نقطههای "دردناك" در
پيوندهای آدميان و تا اندازهای نيز در مناسبات آنان
با خويش بگذارد، كارش همواره برای خواننده جالب است.»
او در گفتگوی ديگری، درباره روستائيان سيبری كه
قهرمانان داستانهای او هستند میگويد:
«... به راستی همين انسانهای فروتن اند كه به گونهای
لجوجانه در عرصه ادبيات ناديده انگاشته شده اند. اما
آنها هم روزگار ما و آفرينندگان ارزشهای مادی اند.
انسان هائی هستند با سرنوشتها و درد و رنجهای خاص
خويش. آيا رواست كه با خاموشی از كنار آنها
بگذريم؟...»
* زويا جابری متولد 1332 تهران و دانش آموخته رشته
زبان و ادبيات روسی دانشگاه دوستی ملل مسكو بود.
او در نخستين سالهای پرتب و تاب پيروزی انقلاب، با
هدف ادامه تحصيل در رشته ادبيات روسی راهی مسكو
شد. دو رويداد بهمنی سهمگين در زندگی او شده و
راهی را كه بسرعت در آن میرفت بستند. ابرهای تيره
آسمان سياست و ناگزيری زندگی بیچشم انداز در غربت
و ديگری 10 سال نبرد نابرابر با بيماری كشنده
سرطانی، كه سرانجام در 6 بهمن 1379 در شهر برلين
آلمان او را از پای درآورد.
كتاب را انتشارات "هيرمند" واقع در خيابان انقلاب،
خيابان لبافی نژاد بين فروردين و فخررازی پلاك 170 چاپ
كرده است و از طريق سايت اينترنتی "هيرمند" میتوان آن
را چه در داخل و چه در خارج از كشور دريافت داشت:
hirmandpub.com
|