اين نوشته را برای هشتم مارس (روز جهانی زن ) نوشته بودم. فكر
نمی كنم زياد دير شده باشد، حرف امروز و همه روز است :
هشتم مارس سال گذشته :
داخل اتوبوس نشستهام. تيتر
روزنامه مترو را كه به دستم دادهاند نگاه میكنم، مربوط به روز جهانی زن است.
نفربغل دستیام به روزنامه نگاه میكند و با خنده میپرسد: روز
شماست، نه؟ فرانسه را با لهجه عربی حرف میزند. به
چشمهای سبزش نگاه میكنم و سوال میكنم كه اهل كجاست. میگويد:
الجزاير. بعد با خجالت اضافه میكند: در
الجزاير از اين چيزها نداريم. برای مردم ما اين چيزها مهم نيستند… برايش
میگويم كه ايرانی هستم و در كشور من هم وضع به همين منوال است . میگويد كه میداند.
میداند كه در همه كشورهای جهان سوم آدمها و روزها و مناسبتهايشان بیاهميت اند.
بعد اضافه میكند شايد ايراد از مذهب يا سنت باشد. از حرفش تعجب میكنم. آخرشنيدهام
اهالی الجزاير مسلمانهای متعصبی هستند. شب كه به خانه برمیگردم، خبر
ضرب وشتم زنان در پارك لاله را روی اينترنت میبينم.
به خودم میگويم خوب شد دوست
اتوبوسیام نمیدانست كه در كشور من اگر روز زن برای كسی مهم
باشد، چه به روزش میآيد.
هشتم مارس امسال :
روز سختی پيش رو دارم. قرار
است درمورد دلايل ترك وطنم حرف بزنم و در عين حال به بدی هم ازآن ياد نكنم. چطور
ممكن است؟ چه بگويم؟ دلايل فرهنگی بياورم؟ دلايل سياسی؟ اقتصادی؟
دوست جديد فرانسه دانم
راهنماييم میكند:
- از زنها بگو.
-
زنها؟
-
زنهای ايرانی. از
روزگارشان بگو.
بگو كه از هفت سالگی لباسهای
خلاف ميلشان را بر تن میكنند،
بگو كه دردوران مدرسه فعاليت
ورزشيشان صفر است.
بگو به سن ازدواج كه میرسند،
رويشان قيمت میگذارند.
بگووقتی ازدواج میكنند،
بیاجازه همسرشان حق خيلی از كارهای عادی را ندارند؛ مثل سفر كردن، هتل
گرفتن، افتتاح حساب بانكی برای فرزند…
بگو اگرهم بخواهند طلاق بگيرند، بايد مصيبت دنيا
را بكشند، حتی حق سرپرستی بچههايشان را ندارند. روز طلاق حق
مادريشان به طور كامل سلب میشود.
روز مرگ والدين حق فرزنديشان
نصف حق فرزندان ذكور است.
بگو، اگرروزی به قتل برسند،
معلوم میشود حق رندگيشان نصف حق زندگی مردان بوده است.
-
راستش دلم
نمیخواهد. دلم نمیخواهد از كشورم بد بگويم.
خجالت میكشم بگويم سالهاتحت اين قوانين زندگی
كردهام.
خجالت میكشم بگويم جمع كثيری
از زنان مملكتم نه تنها به اين قوانين
اعتراض نمیكنند، بلكه سالی يك بار هم به اين چيزها فكر نمیكنند.
خجالت میكشم بگويم جمع كثيری
از مردان مملكتم به واژه فمينيسم كه هيچ، به واژه حقوق زنان آلرژی دارند.آلرژی
به چيزی كه نمیشناسيم، لابد درمان ناپذيراست.
نه؟
خجالت میكشم ازلحظاتی كه برای
هر دو دسته توضيح میدهم كه دفاع از حقوق زن، دفاع از حقوق بشر است و جواب
میشنوم كه در اين مملكت مردها هم حقوقی ندارند!
-
بگذريم….
دوستم میگويد: بگو كه دلت
نمیخواهد فرزندت در مملكتی اينچنين بزرگ شود. از من وتو كه گذشت، بگو میخواهی اگر
روزی دختری داشتی، تحت قوانين بشری ببالد و رشد كند، اين آرزوی زيادی است؟
حيرت زده میپرسم: دخترمن؟ |