خدابخشيان:
ما میخواهيم دريابيم، كه چرا آقای الهی دو سال پيش، يعنی در
جولای 2002 مضمون همان اظهاراتی را پيش بينی كرد، كه خانم
كوندوليزا رايس وزير خارجه امريكا در سفر سريع خود به اروپا،
آن را مطرح كرد. يعنی انتخابات ايران را غير مشروع خواند و
درباره يك انتخابات آزاد در ايران سخن گفت. واقعا همانطور كه
شما در آن مصاحبه گفته بوديد، شكست جنبش اصلاحات در ايران،
زمينه پيروزی سياست های امريكا در ايران خواهد شد؟ ما به سمت
يك انتخاباتی آزاد و تحت نظارت امريكا درايران پيش میرويم؟
چرا درجولای 2002 شما به چنين تحليلی رسيده بوديد؟
الهی:
بله، همانطور كه شما هم اشاره كرديد، من در گفتگوهای گذشته ای
كه با هم داشتيم، خدمت شما و شنوندگان شما گفتم، كه ما با
شرايط نوينی در جهان روبرو هستيم كه تحولات در كشور ما نيز
خواه ناخواه تحت تاثير اين شرايط قرار گرفته و بازهم بيشتر
قرار خواهد گرفت.
درتمام سالهای گذشته، كه منظورم دو دوره رياست جمهوری آقای
خاتمی و در واقع از شركت غافلگير كننده مردم درانتخابات رياست
جمهوری 1376 تا كنون، دو گزينه در برابر جمهوری اسلامی قرار
داشته است.
يك گزينه اين بوده كه به خواست مردم گردن گذاشته و اصلاحات را
بپذيرد و در نتيجه، مشروعيت مردمی برای خود به دست آورد.
گزينه دوم اين بود كه متكی شود به نيروی نظامی و امنيتی و برود
دنبال همان اقتداری كه آقای خامنه ای بارها از آن ياد كرده
است. يعنی چنگ و دندان به مردم و نيروهای طرفدار اصلاحات و
رفرم نشان دادن. حتی لبخند هم دراين اقتدار لازم نيست به صورت
خود ايشان و طرفداران اين نوع اقتدار ظاهر شود. اين توصيه خود
ايشان در يكی از سخنرانی هايش است.
دركشاكش پرحادثه و تاريخی ميان اين دو گزينه، مردم ايران مقدار
بسيار زيادی دچار ياس و نااميدی شدند، نسبت به اين كه تحول
بتواند به اين آسانی، بدون خشونت و حتی خونريزی و از طريق
انتخابات در ايران پيش برود.
نيروئی كه مقابل خواست مردم برای اصلاحات ايستادگی كرده بود،
با ديدن اين نااميدی و ياس در مردم، تصور كرد كه ديگر مانعی بر
سر راه نيست و با رانده شدن مردم به حاشيه تحولات و رويدادها
زمينه تشكيل يك دولت مقتدر، يعنی همان اقتداربه معنای امنيتی و
نظامی فراهم شده است. همان اقتداری كه قتل های زنجيره ای محصول
داخلی آن بود و ماجراجويی هايی نظامی و تروريستی در خارج از
كشور محصول خارجی آن. از جمله در بوزنين، عراق، افغانستان،
فلسطين و ديگر مناطق.
آقايان پس از 7 سال مقاومت در برابر اصلاحات و بقول سردار رحيم
صفوی بريدن زبان ها و شكستن قلم ها فكر كردند رسيدند به آن
نقطه قوت و قدرتی كه برای تشكيل دولت نظامی- امنيتی (مقتدر) به
آن نياز داشتند. طبعا در اين انديشه بودند و هنوز هم البته
هستند، كه در دوران چنين دولتی و در فضای سياسی بسته مطلوب
بقيه كار سركوب مردم را دنبال خواهند كرد.
طرفداران چنين دولتی نه تنها در طول سالهای اول اصلاحات
نتوانستند اوضاع جديد جهانی را درك كنند، بلكه در همين دورانی
كه پرونده اتمی ايران روی ميز جهانی گشوده شد نيز نتوانستند
درك كنند در چه شرايط داخلی و خارجی قرار گرفته اند و حتی
انديشه تشكيل آن دولت مقتدر مطلوب، در واقع تيری است به شقيقه
خودشان. انتخابات مجلس هفتم و عدم شركت مردم و شركت كمتر از
نيمی از واجدين حق رای زير انواع فشارهای تبليغاتی و امنيتی در
اين انتخابات فاجعه بود، اما بازهم تصور كردند موج را از سر
خواهند گذراند و به كمك سيمای جمهوری اسلامی و حرف های تكراری
و بیشنونده امام جمعه ها سروته ماجرا را يك طوری به هم خواهند
دوخت و درعوض از شر يك مجلس منتقد و مدعی خلاص خواهند شد.
درحاليكه درست عكس آن به نفع آنها بود. يعنی همان مجلس منتقد و
پرخبر نشانه وجود دمكراسی و تحول در ايران بود و جهان نمی
توانست چشم خود را بر آن ببندد و گوش خود را برای سخنان خانم
رايس و يا جورج بوش بگشايد. سخنانی كه در افغانستان و عراق به
بهانه دمكراسی و انتخابات آزاد زمينه ساز حضور گسترده نظامی
امريكا شد و سازمان ملل را عملا در برابر گزينه "انتخابات
آزاد" خلع سلاح كرد. اين همان نكته ای بود كه حاكميت جمهوری
اسلامی از آن غافل ماند و بنظر ما هنوز هم غافل است. هنوز هم
با كوبيدن بر طبل جنگ و ماجراجوئی كه نمونه هايش را در عراق
ديديم، میكوشد خطر اشغال ايران توسط امريكا را بزرگ كند و
مردم را از آن بترساند. درحاليكه همه زمزمه ها و نشانه ها و
اشارات دوران اخير نشان ميداد و حالا ديگر خيلی آشكارتر نشان
ميدهد كه آنچه درعراق و افغانستان اتفاق افتاد، حتما در ايران
قرار نيست اتفاق بيفتد. درايران میتوانند با توجه به آمادگی
مردم برای شركت در يك انتخابات اعتراضی، گزينه انتخابات آزاد
را از طريق سازمان ملل و با توافق كشورهای اروپائی پيش بكشند و
به همان نتيجه ای برسند كه در عراق و يا افغانستان رسيده اند.
در اين ميان، همانطور كه بارها در برنامه شما گفته ام، آنچه كه
برای امريكا مطلوب نيست و بنظر ما توسط عوامل خودش و يا تحرياك
مختلف سعی میكند آن را به مطلوب خويش تبديل كند، سركوب و از
صحنه خارج كردن آلترناتيوهای داخل و پيرامون حكومت است كه
همچنان از استقلال ملی، واقع بينی، برخی آرمان های آزاديخواهی
و استبداد ستيزی انقلاب 57 دفاع میكنند و اگر خود نيز متهم به
آلوده بودن بدان در دهه اول جمهوری اسلامی اند، امروز اشتباه
بودن آن را پذيرفته و با سخن و طرح و شناختی نو در صحنه حضور
دارند. امريكا اين سد را میكوشد با كمك همان ها كه بعدا در يك
انتخابات آزاد امريكائی از مسند قدرت به زيرشان خواهد كشيد از
پيش پای خود بردارد. دراينصورت عوامل مستقيم امريكا، مثل
افغانستان وعراق مصدر امور خواهند شد و ابتكار عمل در دست
امريكا متمركز خواهد شد. حالا ممكن است كارگزاران اين سياست و
توطئه در درون شورای فرماندهان نظامی باشند، ممكن است در بيت
رهبر و قوه قضائيه و يا در دستگاه دولتی و يا مجلس و يا هركجای
ديگر باشند. برای ما اين مهم نيست كه آنها در كجا لانه دارند،
برای ما مهم است كه سياست و خواست امريكا چگونه گام به گام در
جمهوری اسلامی پيش برده میشود و بر نااميدی مردم از امكان
تحول در داخل كشور تا حد گردن گذاری بر طرح های خارج از كشور
افزوده میشود. افتادن رمز و راز اتمی ايران بدست امريكا
باندازه كافی گويای نفوذ عميق اطلاعاتی – ارتباطی امريكا در
درون حساس ترين ارگان های نظامی و رهبری جمهوری اسلامی است.
چرا نبايد تصور كرد كه وقتی در مسائل اتمی ايران اينگونه نفوذ
كرده اند، در ارگان ها و مراكز حساس و تصميم گيرنده سياسی نفوذ
ندارند؟ قطعا دارند و عمل میكنند. نشانه اش همين زمينه ايست
كه اكنون در جامعه ايران برای پذيرش نجات دهنده ای از خارج
كشور فراهم كرده اند و آقايان هنوز تصور شرایط مطلوبی را بدست
آورده اند میكنند. اين زمينه را
خودشان هم حدس زده اند، اگر غير از اين بود، اينهمه پوسترهای
عظيم در پررفت و آمدترين خيابان ها و چهارراه های تهران درباره
شكنجه زندانيان عراقی در زندان ابوغريب نصب نمی كردند و سيمای
جمهوری اسلامی اينقدر برنامه در اين ارتباط پخش نمی كرد. اگر
زمينه داخلی پذيرش نجات دهنده ای از خارج وجود نداشت، اين همه
پوستر و برنامه هم لازم نبود. همين سياست را اكنون هم به شكل
ديگری، درارتباط با نتيجه انتخابات عراق دنبال میكنند. با
انواع دروغ سعی میكنند مردم را فريب بدهند. از جمله اينكه
امريكا غافلگير شد و در انتخابات عراق باخت و شيعيان طرفدار
جمهوری اسلامی در عراق برنده شدند و از اين دست تبليغات.
درحاليكه همه شاهدند نه آيت الله سيستانی طرفدار جمهوری اسلامی
ولائی است و نه شيعيان عراق مقلدان آقايان در تهران. حكومتی
شبيه حكومت تركيه از نظر اسلامی، حداكثر خواست شيعيان عراق و
در واقع معقول ترين خواست مردم عراق است و جدائی بين جمهوری
اسلامی و جمهوری عراق، حتی اگر پيش وند يا پسوند اسلامی هم به
آن اضافه شود باقی میماند، همانطور كه در افغانستان باقی
ماند. ضمن آنكه مردم عراق هم 8 سال درگير جنگ با ايران بوده
اند و همان تبليغاتی كه درجمهوری اسلامی عليه عراق شده، در
دولت صدام حسين هم عليه ايران شده است.
بهر تقدير، بحث ما در جولای 2002 كه در فوريه 2005 كليات آن
تبديل به رويداد شده همين بود. اين كه جمهوری اسلامی نخواست و
نتوانست تغييرات داخلی و جهانی را ببيند و خود را سريعا با آن
همآهنگ كند. آنها رفتند دنبال همان تزهايی كه 25 سال پيش و در
جهانی كاملا متفاوت با امروز و ايرانی بسيار متفاوت تر از
اكنون طرح شده بود. در اين 15 ـ 16 سال اخير برخی از ارتجاعی
ترين و ماجراجويانه ترين آن تزها را بصورت كج و معوجی، توسط
باصطلاح نيروهای تازه رويش يافته(بقول آقای خامنه ای) دنبال
كردند.
خدابخشيان: اين درك شرايط و ضرورت تغييرات به چه مفهوم است؟
بعضی از شنوندگان برنامه میگويند، اين نوع توصيه ها مثل خط
دادن به جمهوری اسلامی برای ماندن است و نه سقوط كردن!
راه توده: ما نه درباره بقای جمهوری اسلامی دراينجا بحث
میكنيم و نه خط به كسی میدهيم. مبارزه سياسی – اجتماعی با
شعار "من جمهوری اسلامی را نمی خواهم و بايد سقوط كند" تفاوت
دارد. كسی كه اين نوع حرف میزند میتواند شب های تعطيل و يا
در يك فرصتی كه برای ديدار اين و آن و خاطره گوئی پيدا میكند
هرچه دل تنگش میخواهد بگويد و صبح هم برود دنبال كار و زندگی
شخصی اش. اما آن كس كه میخواهد دركنار مردم حركت كند و همراه
آن ها به نتيجه واحد و قطعی و عملی برسد موظف است از قوانين
عام مبارزه اجتماعی پيروی كند. حتی اگر به تئوری آن هم مسلط
نباشد، با جمع و در دل جمع همان مسيری را میرود كه ما
میگوئيم.
اين پاسخی است برای آنها كه خيلی سهل الوصول میخواهند به
نتيجه برسند و درواقع هم 25 سال میشود كه نشسته و منتظر اين
نتيجه اند.
اما، در ارتباط با بخش اول صحبت شما، يعنی امكان مانور حاكميت
بايد بگويم:
هرحاكميتی توان مانور ندارد. يعنی درك شرايط و تطبيق آن با
منافع – حتی خود- هنری است كه نزد هر حاكميتی نيست. متاسفانه
حاكميت ايران نشان داد كه دارای اين توانايی برای تطبيق خود با
شرايط جديد به اين آسانی نيست، مگر آن كه پوست بياندازد.
منظور ما از مانور و درك شرايط هرگز تسليم شدن و نفی استقلال
كشور نيست، بلكه درك آن شرايطی است كه بوجود آمده و اتخاذ
سياست های نوينی را اگر طرفدار استقلال كشور باشند و به منافع
مردم فكر كنند ناگزير میسازد.
مركز و كانون قدرت در جمهوری اسلامی اگر درك كرده بود كه
امريكا با شعار دمكراسی و انتخابات آزاد درحال تهاجم به ايران
است، آنوقت سياست سركوب آزادی و اصلاحات را دنبال نمی كرد و
ادامه همان مشی و سياستی كه آقای خاتمی در مصاحبه با كريستين
امانپور در تلويزيون سی ان ان مطرح كرد را میگرفت و جلو
میرفت. در داخل كشور هم فرماندهان سپاه را برای بريدن زبان و
شكستن قلم ها به ميدان نمی فرستاد. همين نشانه ها كافی است تا
به اين نتيجه قطعی برسيم كه اين كانون قدرت از قافله درك شرايط
و مانور عقب ماند و در عوض، بقايای مشروعيت مردمی حكومت را هم
بر باد داد. اينها نكاتی نيست كه امريكا و طراحان استراتژيك در
مركز تعيين سياست در امريكا از آن غافل مانده باشند.
خانم رايس بلافاصله پس از ورود به لندن انتخابات در افغانستان
و عراق را بعنوان نمونه های دمكراسی مطرح كرد و بنظر ما، از اين
دو مثال نتيجه گيری كرد كه بايد آن را خيلی جدی گرفت. او گفت:
"عراقی ها و افغان های داخل ايران استقبالی از انتخابات كردند،
كه حالا مردم ايران از آن درس گرفته و تشويق میشوند."
درواقع او به آن چيزی اشاره كرد كه آمريكا در آينده
میتواند درباره تحميل آن به جمهوری اسلامی تصميم قطعی بگيرد.
از نظر ما، سايه روشن های اين طرح در آينده و پس از همآهنگی
های بيشتر با اروپائی ها و جلب موافقت قطعی سازمان ملل در باره
ايران بازهم بيشتر مشخص خواهد شد. جمهوری اسلامی نتوانست
ماجرای "طرح خاورميانه بزرگ امريكا" را درك كند، نتوانست مرگ
ناگهانی عرفات را در قلب تحولات آينده خاورميانه درك كند،
نتوانست ترور رفيق حريری را، كه در واقع 11 سپتامبری بود برای
اسرائيل و به سود آن درست درك كند. اگر درك كرده بودند خيلی
سريع بايد دست به مانور داخلی میزدند و سياست جديدی را در
ارتباط با منطقه پيش میگرفتند. يعنی سنگر بندی داخلی را محكم
میكردند. نه سنگر بندی برای جنگيدن، نظير همين بازی كه
میخواهند با انتخابات رياست جمهوری و تشكيل دولت مقتدر در
آورند، بلكه سنگر حمايت مردمی منظورم است. شما شاهديد كه چنين
نكرده اند و ظاهرا آلوده تر و چند پارچه تر از آن هستند كه
بتوانند به چنين درك و قدرت مانوری برسند.
خدابخشيان: با مردم پاسيو شده و به حاشيه رانده شده چگونه
میتوان سنگر ساخت؟
راه توده: ببينيد! همان طور كه خدمت شما بارها گفته ام آن چيزی
كه اهميت داشته و دارد اين است كه رفرم و اصلاحات در داخل كشور
ايران به پيش رود، بدون دخالت نيروی خارجی. متاسفانه حاكميت
روشی داشته كه اين امكان را از خودش گرفته و مردم را به نوعی
به قول خودش پاسيو(منفعل) كرده و به حاشيه رانده است. اين
نتيجه را شما هم در سئوال خودتان مطرح كرديد. اما اين مسئله
روی ديگری هم دارد كه آن روی ديگر مورد نظر ماست، و آن اينكه
به نظر ما مردم حاشيه تحولات را نپذيرفته اند. مردم همچنان
سياسی اند. اوضاع را میشناسند و در هر حادثه ای كه درايران
روی میدهد اين را نشان ميدهند، با سيل، با برف، در زلزله، در
يك حادثه رانندگی و خلاصه هر حادثه و پديده ای مردم اين درك و
شناخت خود از حاكميت و خواست تحول را نشان میدهند. اين كه
حاكميت نمی تواند اين واقعيت را ببيند و يا خود را به ناديدن
میزند، دليل نمی شود كه ما هم نبينيم. اتفاقا، به نظر ما
امريكا هم اين نكته را خيلی دقيق میداند و روی آن سرمايه
گذاری كرده است. فقط منتظر شرايط مطلوب تر داخلی و جهانی است
كه در همين مصاحبه هم به آن اشاره كردم.
شما به همين راهپيمائی 22 بهمن امسال توجه كنيد. چرا نبايد اين
حادثه را بررسی كنيم كه مردم به چه علت و انگيزه ای در آن سرما
و برف آمدند به خيابان و در ميدان آزادی جمع شدند؟
حاكميت كوشيد اين راهپيمائی را دفاع از وضع موجود كشور جلوه
دهد، اما ما كه میدانيم واقعيت اين نيست. مردم برای مخالفت با
تهاجم نظامی و اشغال كشور به ميدان آمدند. اين يك روی سكه است.
اما روی ديگر سكه اينست كه دست حاكميت هم برای مانور روی خطر
اشغال ايران و رفتن به سوی سياست های جنگی بسته شد. مردم با
همين راهپيمائی دست حاكميت جنگ طلب و ماجراجو را هم بستند. با
حكومت نظامی و جمهوری سپاهی مخالفت كردند. درست است كه اين را
در شعارهايشان اعلام نكردند، اما ما نبايد منتظر شعار باشيم.
بايد عمق يك شناخت و پديده را بشكافيم و تحليل كنيم. اينست آن
تفاوتی كه نگاه ما بعنوان توده ای ها با نگاه های ديگر نسبت به
رويدادها وجود دارد.
بنظر ما، امريكا هم دقيق اين را میداند و به همين دليل هم در
تمام دوران گذشته روی حمله به تاسيسات نظامی ايران تكيه میكند
و نه اشغال ايران و عراقی كردن ايران. يعنی تهديد به تهاجم به
آن نيروئی كه نظامی است و با كمال تاسف سياست های حاكميت در
حداقل اين 8 سال گذشته، آن را بكلی از حمايت مردمی محروم كرده
و مردم چندان نسبت به ضربه خوردن آن حساسيت نشان نمی دهند،
بلكه حتی شايد فكر میكنند بد هم نيست كه يك قدرت برتر بتواند
يكی توی سر آن قدرتی كه در داخل توی سر مردم میزند بزند. درست
فاجعه همينجاست و اين نشد و نشده مگر با سياست های سركوبگرانه
و ضد مردمی حاكميت و ما از اين نظر بسيار متاسفيم و اميدواريم
آن بخش های مخالف سياست های سالهای اخير در سپاه پاسداران سرانجام
ابتكار عمل را در اين نيرو بدست گرفته و دركنار مردم قرار
بگيرند. اگر شنوندگان شما اين را خط دهی به جمهوری اسلامی تصور
كرده اند و يا مخالفت با سرنگونی جمهوری اسلامی، ما اعتراضی
نداريم. آينده نشان خواهد داد كه اين فكر و انديشه و پيش بينی
ما بيشتر كاربرد عملی و واقعی داشته و يا سرنگونی های شعاری
و محفلی!
خدابخشيان: بنابراين شما معتقد هستيد امريكا به ايران حمله
نخواهد كرد؟
راه توده: همانطور كه گفتم و تا اين لحظه مشخص است، آمريكا
نيازمند حمله نظامی برای اشغال نظامی ايران نيست. اولا شدنی
نيست و دوم اينكه برای آن تحولاتی كه امريكا بدنبال آنست چنين
حمله ای ضرورت ندارد. واقعا هم ضرورت ندارد. آن ها اگر ضربه
ای بزنند، به نظر ما ضربه ای نظامی به تاسيسات نظامی و اتمی
ايران خواهد بود، تا هم خيالشان از فعاليت های اتمی ايران
آسوده شود وهم تضعيف روحيه سپاه و روحيه نظامی جمهوری اسلامی
را باعث شوند، تا از اين طريق شرايطی را هم فراهم سازند برای
اعتراضات خيابانی مردم عليه حاكميت. سپس میروند به سمت يك
انتخابات زير نظارت بين المللی درايران. فكر میكنم به آخرين
پديده، يعنی حوادث اوكرائين بايد بيشتر توجه كرد.
همه اين احتمالات بسيار بستگی دارد به اينكه انتخابات آينده
رياست جمهوری در ايران به چه شكل برگزار شود، چقدر مردم، با
اراده و عزم تحولات، مثل انتخابات 76 در آن شركت كنند. چه كسی
انتخاب شود و آن كس چه برنامه ای داشته باشد.
خدابخشیان:
بازگرديم به كنفرانس امنيتی مونيخ، كنفرانس ناتو در فرانسه و
سفر بوش به اروپا، پس از سفر خانم رايس به اروپا و خاورميانه.
واقعا چه خبر است؟ آنطور كه گفته میشود، آينده ايران در تمام
اين كنفرانس ها مطرح است؟
راه توده: بله! ما هم اعتقاد داريم آينده ايران در كانون همه
اين كنفرانس ها و سفرها قراردارد. كنفرانس مونيخ، سفر آقای
رامسفلد و سفر خانم رايس به اروپا كه يك تور سياسی بود و
دستور كار سفر بوش به اروپا و ديدار با رهبران اروپا را فراهم
ساخت، عمدتا بر محور مسايل مربوط به خاورميانه و ايران دور زده
است.
احساس میشود كه يك برنامه از قبل تدوين شده ای مرحله به مرحله
پيش برده میشود چه در ارتباط با عراق چه در ارتباط با ايران.
مرگ ناگهانی ياسرعرفات و بعد جايگزينش و مذاكرات صلحی كه شروع
شد و قبول يك كشور فلسطينی در كنار اسراييل، كه بايد حتما
مناسبات جدی سياسی و اقتصادی با اسراييل داشته باشد. تمام
اينها نشان دهنده يك جهش بزرگی برای اجرای يك طرح كلی است. اين
طرح با نام «خاورميانه بزرگ» امروز مطرح میباشد. در كنفرانس
مونيخ هم عمدتا حول همين محور ديدارها صورت گرفته است. يعنی
هماهنگی بين كشورهای اروپايی برای همسوئی همه آنها با امريكا.
اين همسوئی نه در ارتباط با عراقی است كه بهرحال سمت و سوی جا
افتاده ای نسبت به گذشته گرفته است، بلكه همسوئی در ارتباط با
ايران است. يعنی همان خلائی كه در مورد عراق وجود داشت و تا
حدودی باعث شكاف بين آلمان و فرانسه از يكسو و امريكا و
انگلستان از سوی ديگر شد. دارند چيزهائی را كه ما نمی دانيم
چيست بين خودشان دوباره تقسيم میكنند تا جلب رضايت از هم كرده
و يكپارچه شوند. اين مسايل معمولا پشت صحنه حل و فصل میشود و
تقسيم غنائم صورت میگيرد. اطلاعات بسيار محرمانه ای را با هم
مبادله میكنند كه ما از آن خبری نداريم و جهان هم اطلاع پيدا
نمی كند، تا سال ها بعد، كه بتدريج اسناد از تاريخ مصرف گذشته
آنها منتشر میشود. مثل كنفرانس گوادلوپ كه در آن امريكا و
متحدانش، يعنی 7 كشور بزرگ سرمايه داری وقت برای رفتن شاه از
ايران، سقوط سلطنت او، جلوگيری از انقلاب و نجات منافع خودشان
در آن تصميم قطعی گرفتند.
اكنون هم همان وضع است. كارهايی میشود كه سال ها بعد اسنادش
رو میشود. ولی به هر حال اين موضوع روشن است كه آمريكا برای
جلب اعتماد و جلب همكاری جدی و همسويی كامل اروپا بر محور يك
طرح واحد در تلاش است. اين طرح به نظر ما امروز خاورميانه و
ايران است. به تحولات و سياست های جديد اسرائيل بدقت نگاه
كنيد. مسئله كره هيچ مسئله جدی و پيچيداه ای نيست، حتی با
نمايش اتمی كه به راه انداخت. مسئله اساسی خاورميانه و ايران
است. ما فكر میكنيم ايران در محور مذاكرات فشرده ای قرار دارد
كه بیوقفه گسترش میيابد.
شما ببينيد! من با وجو اينكه اخبار را سالهاست پيگيری
بیامان میكنم هرگز به خاطر نمی آورم وزير خارجه ای با چنين
سرعتی با سران كشورهای اروپايی و اروپای شرقی و خاورميانه و
تركيه و اسرائيل ملاقات كرده باشد. منظورم سفر اخير خانم رايس
است.
اين طور نيست كه خانم رايس خيلی انسان پر انرژی است، كه هست. و
يا اين نيست كه حرف كمی برای گفتن دارد، كه به نظر ما حرف هم
زياد دارد. بلكه دليل آنست كه سوژه مورد مذاكرات در اين
ديدارها كاملا محدود و مشخص است. تمركز بر روی يك موضوع و يا
دو موضوع است و بر محور آنها بحث میشود. مسئله و موضوع مورد
مذاكره خلاصه و جمعبندی شده است. چنان كه در لندن بلافاصله و
در آلمان خيلی سريع و در تركيه در اسراييل و در فرانسه و در
لهستان بلافاصله اين يك و يا دو موضوع مطرح میشود و نيازی به
بحث خيلی طولانی هم نيست. شايد يكی دو ساعت كافی است. اطلاعاتی
داده میشود و اطلاعاتی گرفته میشود. تفاهم میكنند و حركت
میكنند. اتفاقا اين پديد بسيار هم خطرناك است. زيرا نشان
میدهد كه روی يك يا دو موضوع تمركز و اطلاعات كافی وجود دارد.
به نظر ما امروز موضوع اساسی خاورميانه و مسئله اسراييل و
فلسطين و لبنان است و خيلی طبيعی است كه همانطور كه همه ما
میدانيم يك طرفه قضيه هم ايران است. حاكميتی كه نتوانست زمان
مانور و عقب نشينی را در چارچوب منافع ملی كشور رادرك كند، نه
تنها درك نكرد، بلكه كانون و مركز قدرت آن در مقابل آن بخش از
حاكميت كه مسئله را فهميده بود هم ايستادگی كرد، اكنون زمينه
آن دخالت هائی را در ايران فراهم ساخته كه اين روزها همه در
باره آن صحبت میكنند.
خدابخشيان:
شما نظری را مطرح كرديد، كه برای ما جالبه، زيرا اين روزها
شايعاتی در باره به ميدان آمدن هاشمی رفسنجانی و سازش و
مذاكرات او با امريكا هم مطرح است. اين هم همان مانوری است كه
شما مطرح میكنيد؟
راه توده: فقط همين اشاراتی كه اتفاقا خود آقای رفسنجانی هم از
هم اكنون میكند نيست. كانديداهای رسمی و غير رسمی رياست
جمهوری و حتی همين آقای لاریجانی هم اكنون به مسائلی مثل ولايت
فقيه، آزادی های اجتماعی و انواع مسائل ديگر مورد نظر و خواست
مردم اشاره میكنند.
موضوع را از نظر ما اينطور بايد ديد كه تمام اين مسايلی كه
مطرح میشود نشان دهنده آنست كه خواست هائی در جامعه مطرح است
و كسانی كه شما از آنان نام برديد سعی میكنند بر روی اين
خواست ها مانور كنند. در درجه اول هدف آنها از طرح اين خواست
ها كسب رای مردم است. دوم اينكه، آن چيزی كه برای ما اهميت
دارد آنست كه حتی كانديداهای جناح راست حاكميت هم آگاه شده اند
كه چه مسايلی در داخل كشور مطرح میباشد و خواست مردم است. فرق
نمی كند كه اين آقای هاشمی و يا برادر آقای هاشمی و يا خانم
فائزه هاشمی و يا مهدی هاشمی باشند كه روی اين خواست ها و فضای
عمومی جامعه مانور میكنند، كسان ديگری هم مشغول همين مانورها
هستند، حتی آقای علی لاريجانی هم همين مانورها را میكند و از
آزادی زنان صحبت میكند.
موضوعاتی كه اين ها مطرح میكنند نشان دهنده اين است كه در
جامعه اين موضوعات مطرح میباشند.
اما آنچه مورد نظر ما بعنوان عقب نشينی و درك شرايط است، چيز
ديگری است. عقب نشينی خود يك ابتكار است، يك هنر است، كه
نيازمند توان بالايی است. دانستن لحظه عقب نشينی خودش به يك
تيزهوشی نيازمند است. حتی برای حفظحداقلی از منافع اقتصادی
خويش در حاكميت بعدی.
در كانون قدرت در جمهوری اسلامی ما شاهد چنين درك و تيزهوشی
نيستيم. اينطور كه پيش میروند، ما فكر میكنيم حتی به شيعه و
به اسلام هم در ايران لطمات جدی و بيشتری خواهند زد، چه رسد به
منافع اقتصادی خودشان درحاكميت.
آن عقب نشينی كه ما میگوئيم، امروز اين نيست كه آقای هاشمی
بيايد يك حرفی بزند و يا اين كه آقای معين يك وعده ای بدهد و
يا اگر آقای كروبی بشود رييس جمهور همه چيز درست میشود. ما
تجربه 8 سال گذشته را پشت سر داريم. بنظر ما، آن عقب نشينی كه
ضرورت تاخير ناپذير دارد و با سرنوشت استقلال و حتی تماميت
ارضی كشور در ارتباط است، نيازمند يك درك عمومی در مجموعه
حاكميت است. در آنجا بايد به اين درك برسند كه اقتدار از طريق
مسايل امنيتی و زندان و قوه قضاييه كه اصلا قوه قضاييه نيست،
بلكه قوه قهريه است ديگر ممكن نيست. زمان اين اقتدا به سر آمده
است و مردم ديگر آن را نمی پذيرند. زمان عقب نشينی رسيده است.
عقب نشينی هم اين نيست كه همان دادستانی را كه تا حالا بوده،
روی صندلی اش نگهدارم و بعد بگويم من میخواهم عقب نشينی كنم و
سياست های ديگری را اجرا كنم. مثلا ديگر نمی خواهيم جامعه را
تقسيم به انواع غير خودی ها كنيم، تلويزيون مرگ و گريه و شيون
داشته باشيم، درنماز جمعه دروغ بگوئيم و بازهم به سياست نصيحت
و موعظه، كه حاصلش در فقر و فحشا و اعتياد گسترده درايران جلوی
چشم همه است ادامه دهيم. اين ناممكن است.
عقب نشينی آنست كه تعريف جديدی از اقتدار ملی ارائه شود و
بروند به سمت اقتدار متكی به وحدت ملی، كه از هر بمب اتمی
كارسازتراست. برويم به سمت يك آشتی ملی در داخل كشور.
اين كار وقتی عملی است كه كسانی كه اين سياست را در تمام اين
سالها داشتند و اعمال كردند كنار گذاشته شوند. بدون خونريزی.
عقب نشينی و رفتن به سوی اتحاد ملی، بصورت سازمان يافته از اين
مرحله به بعد آغاز میشود. كنار رفتن اين بخش از حاكميت
میتواند توام با خشونت نشود، اگر بموقع عقب نشينی كنند و
سازمان يافته دست به اين عقب نشينی از برابر مردم بزنند. والا
میشود مثل دوران شاه كه وقتی گفت "پيام انقلاب شما را شنيدم"
كه ديگر فرياد مرگ برشاه گوش فلك را كر كرده بود. و تازه همان
موقع هم نتوانست عقب نشينی كند و به همان بازی ها و مانورهايی
دست زد كه هيچ اعتبار و اعتقادی نسبت به آن در ميان مردم وجود
نداشت. مثل بركناری هويدا و بردن او به دربار شاهنشاهی. تازه
در گام دوم هم كه او را همراه ارتشبد نصيری زندانی كرد هم مردم
ديگر اين مانورها و عقب نشينی ها را باور نداشتند و ديديم كه
سرانجام تاخير در عقب نشينی و پذيرش واقعيات و خواست و اراده
مردم به چه حوادثی منجر شد.
اكنون هم نمی شود بگويند حسن میرود و حسين میآيد و تحول
میشود و مشكل با امريكا حل میشود. ما ديديم كه چنين چيزی در
اين 8 سال نشد و مقاومت بسيار جدی صورت گرفت؛ زيرا حاكميت و
مركز قدرت در مجموع خود نخواست واقعيت را بپذيرد و هنوز هم
نپذيرفته است. به نظر ما اصلاح طلب ها به اين درك رسيدند و
هنوز هم اين درك را دارند، اما آنها كه خيره سری كردند و مجلس
هفتم را درست كردند و به تكرار آن برای انتخابات رياست جمهوری
میانديشند به چنين دركی نرسيده اند. آنها كه بیشك بخشی از
فرماندهان موثرسپاه پاسداران هم جزو آنها محسوب میشوند هنوز
تصور میكنند بر محور مسايل نظامی، سركوب، زندان، امنيت میشود
به حكومت ادامه داد. درحاليكه همه نشانه ها حاكی از آنست كه در
شرايط كنونی منطقه و اوضاع كنونی داخل كشور و روحيه مردم چنين
اقتداری حتما قابل دوام نيست. آمريكا و اروپايی ها با چشم باز
ناظر همين اوضاع و روند هستند.
اتحاد نظر و عمل امريكا و اروپايی از درون همين درك از شرايط
ايران و گرايش های غالب در حاكميت جمهوری اسلامی بيرون خواهد
آمد. آنها اتحاد خود را محكم خواهند كرد و از فرصت به سود خويش
بهره خواهند گرفت. اين فرصت میتوان حاكميت را ببرد، بسيار
خوب، اما رفتن اين حاكميت وقتی صحيح است، وقتی ملی است، وقتی
به سود مملكت است كه از داخل كشور اين كار انجام شود. حتی اگر
بخشی از آن برود و تصفيه مردمی در حاكميت صورت گيرد. دراين
صورت است كه جانشينان، جانشينانی اند خواهان استقلال ملی كشور.
نه كسانی كه معلوم نيست، چه انديشه هايی در سر دارند و يا چه
وابستگی هايی و يا با چه ماموريتی درحمايت قدرت های خارجی وارد
صحنه میشوند. متاسفانه حاكميت اين را هنوز درك نمی كند.
آنها كه هنوز در فضای جنگ با عراق و فتح كربلا بسر میبرند،
بايد از حاكميت كنار گذاشته شوند، آنها كه قتل و جنايت و اعدام
كرده اند بايد بروند، آنها كه ديكتاتور ساز شدند و پادشاهی
روحانی را جا انداختند بايد به حاشيه رانده شوند، تلويزيون
مملكت بايد بجای خدمت به ارتجاع مذهبی در خدمت وحدت ملی در آيد
و درهای آن به روی همه ملت باز شود و از انحصار خودی ها خارج
شود. فرماندهان سپاه كه زير علم استبداد سينه میزنند و
ذوالفقار ولايت برای زدن گردن مردم شده اند بايد سر جايشان
نشانده شوند و برگماری ها و انتصاب ها و فرماندهی ها تحت ضابطه
ای جديد قرار گيرد نه آنكه در بيت رهبری و در پشت صحنه يكی را
بركنار و ديگری را فرمانده كنند. تمام اين مسائل، همان مسائلی
است كه در دهه 40 و 50 و بويژه در سالهای آخر حكومت شاه هم
مردم درگير آن بودند و اكنون تداعی دقيقی را به ذهن میرسانند.
آنها كه اكنون و با هدف هيجان سازی و برگزاری يك انتخابات
فرمايشی بر طبل جنگ میكوبند، خودشان هم میدانند كه اين يك
بازی است و البته بازی خطرناكی است. زيرا میتواند زمينه ساز
افكار عمومی جهان شود.
آنها میدانند كه ايران، ديگر ايران زمان جنگ با عراق و بسيج
خود جوش نيروی مردمی نيست. نه توان حاكميت چنين است و نه روحيه
و توان مردم.
اتفاقا بحث بر سر گذار مسالمت آميز از اين مرحله و رفتن به سوی
اتحاد ملی و عقب نشينی حاكميت و تصفيه بخش هائی از آن به همين
دليل، يعنی بدليل خواست مردم برای دوری از خشونت و جنگ است.
راهپيمائی مردم در 22 بهمن نشان داد كه مردم از جنگ و خشونت
متنفرند و خواه ناخواه از عاملين و مروجان اين سياست نيز تنفر
دارند. بحث ما هم همين است و میگوئيم اين بخش بايد برود.
اصلاحات و عقب نشينی اين بار از اينجا آغاز میشود.
شما ببينيد يك برف در گيلان چه شرايطی را به همراه آورد، يك
زلزله در بم چه عوارض اجتماعی را از خود برجای گذاشت، چنين
مملكت و چنين شرايطی، امكان جنگ و بسيج نيرو و رفتن به جبهه را
دارد؟ هركس بگويد بله، يا نادان است و يا روی نادانی مردم حساب
باز كرده است.
تكليف جنگ كلاسيك هم كه از روز روشن تر است. يعنی جنگ نيروی
نظامی جمهوری اسلامی با مثلا نيروی نظامی امريكا. يا سلاح مدرن
با سلاح مدرن. ما فكر نمی كنيم جمهوری اسلامی توان و امكاناتی
فراتر از يوگسلاوی و يا حتی عراق صدام حسين داشته باشد. زمان
اين حرف های بیمزه گذشته است. همين را بايد درك كرد، كه ظاهرا
بخش قدرتمند و نيمه نظامی- روحانی حاكميت قادر به درك آن نيست.
خدابخشيان: آينده را چگونه پيش بينی میكنيد؟
راه توده:
ما هم به عنوان بخشی از مردم ايران قطعا نظرات خودمان را
داريم، اما پيشگو و كف بين كه نيستيم تا دراينجا بگوئيم يك ماه
ديگر چه خواهد شد. ما تحولات اجتماعی را براساس بينش خود تحليل
میكنيم و خواه ناخواه چاره انديشی هائی نيز میكنيم كه دراين
برنامه شما هم به آن اشاره كردم.
در شرايط و لحظه كنونی اگر حاكميت نتواند عقب نشينی سازمان
يافته بكند و در داخل تن به تحول بدهد و به سياست دفع تمام
نيروهای ملی ادامه بدهد، شرايطی را فراهم میكند كه قدرت های
خارجی آنچه منافع خودشان در آنست را به ايران تحميل كنند.
(نقل از سايت "راه توده")
|