در روزهای برف سنگين هفته ی قبل، نكته هايی را ديدم كه بايد در
باره شان فكر كنم:
مسئولين شهر و استان در گيجی مطلق به سر میبردند. دو روز اول
مثل اين بود كه هنوز هيچكس متوجه بحران نيست. روزهای سوم و
چهارم انگار كه متوجه بحران شدند. روز پنجم تكانی! به خودشان
دادند و از روز ششم كم كم شروع به رفع مشكل كردند.
قويترين نهاد اجتماعی در اين روزهای وانفسا « نهاد خانواده»
بود. حدود فداكاری و ارزشمندی به خانواده و نهايتاً وابستگان
درجه ی يك مثل مادر، پدر، برادر و خواهر محدود بود. هر كسی سعی
میكرد خانواده و محل مسكونی خودش را نجات داده و در امان نگه
دارد.
مردم خيلی عصبی بودند. آنها مرتب با يكديگر حرف میزدند و گاهی
حتّی خودم ديدم با خودشان با صدای بلند حرف میزدند. فحش دادن
به مسئولين شهری و كشوری مثل نقل و نبات پخش میشد. البته عمده
ی فحش ها به ترتيب اولويت متعلق به استاندار، شهردار، اداره ی
برق، اداره ی آب و شورای شهر و كل مسئولين كشوری بود. من شنيدم
بعضی ها به خدا هم ناسزا میگفتند كه چرا بعد از سالها به
يكباره و بیخبر اينهمه برف را از آن بالا نازل كرده است.
مردم نشان دادند كه در صورت لزوم آمادگی حمله به مغازه ها و
فروشگاههای شخصی و عمومی را دارند. در چند مورد شنيدم كه تمامی
وسايل مغازه يا فروشگاهی غارت شد. در يك مورد شاهد بودم صف
طويلی از مردم _ از زن و مرد_ هر كدام بسته های مختلف پفك،
بيسكويت، چيپس و... را با خود حمل میكردند. از نوجوان كم سن و
سالی سوال كردم كه اين وسايل را از كجا میآوريد؟ او بعد از
اينكه آب ِ دماغش را با آستين كاموايی پيراهنش پاك كرد و نفسی
كشيد گفت: سقف فروشگاهِ مينو بر اثر برف فرو ريخته است و صاحبش
به مردم اجازه داده كالاهای انبارش را ببرند چون فروشگاهش بيمه
است و از آنجا خسارت خواهد گرفت! در ميان غارت كنندگان دو تا
خانم را ديدم كه انصافاً خيلی زيبا بودند و آرايش كاملی هم
كرده بودند و در عين حال ساكی پر از اقلام شركت مينو را حمل
میكردند. تعجب كردم. البته اين وضع شهری است كه از نظر فرهنگی
نسبت به ساير نقاط كشور _خير باشد_ در سطح خوبی است.
در روز های سوم و چهارم گرانی بيداد میكرد. مثلاً تخم مرغ به
200 تومان و سيب زمينی به 700 تومان رسيد . عمده ی گرانفروشی
ها توسط دستفروش های جوان و دوره گرد انجام میشد. آنها اجناس
را با قيمت پائين از بازار شهر تهيه میكردند و بعد در نقاطی
از شهر كه از بازار دور بود به قيمتهای گزاف میفروختند. مردم
چون راهها بسته بود و عبور و مرور خودرو ها كاملاً مسدود شده
بود و همچنين قدرت پياده روی و خريد از بازار را نداشتند ناچار
به خريد از اين افراد بودند.
در ميان رسانه های جمعی راديو و صدای استان زودتر از همه به
بيدارباش اجتماعی مردم و مسئولان پرداخت. راديو با انعكاس
مشكلات و پخش مستقيم صدای مردم و پيامهای مختلف خيلی به آرام
شدن اوضاع و ايجاد اميد در جامعه كمك كرد. بگذريم از اينكه
برخی از كاركنان صدا و سيما با توجه به متشنج بودن اوضاع، به
تسويه حساب های جناحی و گروهی خودشان رسيدند و دلی از عزا در
آوردند. مسئولين اصلاح طلب در اين ميانه هدف تمامی انتقادات
واقع شدند.
در آن سه روزی كه برف به شدت میباريد اخلاقيات و ارزش های
اجتماعی به سرعت سقوط كرد. تعارفاتِ معمول جايش را به نه های
قرص و محكم داد. مثلاً بيل از طلا هم كمياب تر بود. همسايه ها
به همديگر بيل قرض نمی دادند يا اگر بندرت كسی بيل را به
ديگری میداد آن ديگری بهيچوجه قائل به پس دادن امانت نبود.
برادر بزرگم سه تا بيل به همسايه ها قرض داده بود و من وقتی به
او زنگ زدم خودش داشت با خاك انداز پلاستيكی برف خانه اش را
پارو میكرد.
دعواها و نزاع های مختلفی را در سطح شهر شاهد بوديم. مردم بر
سر چيزهای كوچك با هم درگير میشدند. از جمله دعوا هايی كه
يادم مانده است مثلاً ريختن برف در حياط همسايه، پاشيده شدن آب
توسط وسائط نقليه بر روی لباس عابران، تصادفات غير عمد، پس
ندادن بيل قرض داده شده، تنه زدن غير عمدی، آماده نبودن غذا در
منزل، گرانفروشی و مسائل ديگر.
حضور جوانان در خيابان و محلاتِ اطراف جايی كه در آن زندگی
میكنم كاملاً محسوس بود. آنها سعی میكردند به هر ترتيبی كمك
كنند ولی امكاناتشان بسيار محدود بود.
بعد از دو روز اندك اندك گروه های مختلفی از جوانان(Gang)تشكيل
شد كه به انحاء مختلف به آزار و اذيت مردم میپرداختند. اين
گروهها غالباً از طبقات پائين بودند و آمادگی كامل برای درگيری
با هر كسی را داشتند. افراد اين گروهها كارشان قدم زدن در طول
خيابانها و با يكديگر شوخی كردن و مسخره كردن بود. در صورت
كوچكترين تنش، زدوخورد شديدی رخ میداد. در خيابان شاهد بودم
كه اينها حتّی به آمبولانس جنازه و جمع تشيع كنندگان رحم
نكردند و موضوع را به تمسخر گرفتند ولی داغديده گان ترجيح
دادند اغماض كنند تا گرهی بر كارشان نيفتد. بعد از باز شدن
خيابانها و عادی شدن عبور و مرور خودروها اين گروهها از هم
پاشيده شدند. |