هفتهای كه با دو خبر مهم آغاز شد، میرود كه به پايان خود
نزديك شود، بیآنكه جزئيات اين دو خبر مشخص شود و يا مطبوعات و
كانونهای مرتبط با اين دو خبر در باره آنها كنجكاوی كنند و يا
اطلاعات تازهای را منتشر سازند.
اين دو خبر يكی مربوط است به مرگ ناگهانی و مشكوك سه خبرنگار
زن و يك شاعره كه براثر مسموميت جان باختند. همين كه هيچ
روزنامهای جسارت پيگيری بيشتر اين واقعه را ندارد، سوء ظنها
را نسبت به اين مرگ ناگهانی تشديد میكند. نه تنها كانون
نويسندگان، خانه هنرمندان و يا روزنامه هائی كه اين خبرنگاران
در آنها كار میكرده اند، چيزی دراين ارتباط ننوشتند، بلكه
كانون صنفی مطبوعات ايران نيز مسئله را پيگيری نكرده و
بيانيهای در اين ارتباط صادر نكرده است. تعجب آور، آنكه
گزارشگران بدون مرز و خبرنگاران بدون مرز نيز واكنشی نسبت به
اين مرگهای مشكوك تاكنون از خود نشان نداده اند.
نازنين نظام شهيدی، شاعره ايرانی، پس از جشن جايزه ادبی
كارنامه بطرز سئوال برانگيزی درگذشت.
وی پس از مراسم جايزه ادبی كارنامه كه متن هيات داوران آن توسط
وی قرائت شد، در جشن كوچكی كه به همين مناسبت ترتيب يافته بود
شركت كرد، اما پس از صرف شام، حالش دگرگون شد. او را به
درمانگاه رساندند اما در كمال ناباوری درگذشت.
نازنين نظام شهيدی متولد 1333 در خراسان بود و تاكنون از او
مجموعه شعرهايی با عنوان "ماه را دوباره روشن كرد","
برسهشنبه برف میبارد" و " اما من معاصر بادها هستم" منتشر
شدهاست.
48 ساعت پس از مرگ ناگهانی نازنين نظام شهيدی، اجساد سه دختر
خبرنگار در خانه يكی از آنها پيدا شد. دو از آنها خواهر بودند
و خانهای كه اجساد در آن پيدا شد در خيابان تهراننو واقع
است. آنها خبرنگاران و كاركنان دو روزنامه
شرق
و
افتخار
بودند. اما اين دو روزنامه نيز نمی نويسند خبرنگارانشان چرا و
چگونه كشته شده اند و تحقيقات پليس دراين ارتباط به چه
نتيجهای رسيده است.
دو خبرنگاری كه اجساد آنها در خانه دوستشان پيدا شد "شيوا" و
"شهلا شكاری” نام داشتند و نفر سوم "الناز درخشان" نام داشت و
خبرنگار روزنامه افتخار بود.
اولين اظهار نظر بازپرسی كه در محل واقعه حاضر شده اين بود كه
هر سه دختر جوان قبل از مرگ دچار تهوع و استفراغ شده و
آثار آن در دستشويی قابل مشاهده بود. دو تن از آنها جلوی
در دستشويی و ديگری داخل اتاق افتاده و مرده بودند.
سوابق قتلهای مشابه
درآغاز سلسله قتلهای زنجيرهای كه با تلاش برای مسموميت زنده
ياد داريوش فروهر با آب معدنی آغاز شد، كمتر كسی میتوانست
تصور كند سناريوئی خونين و هول انگيز در دست اجراست. ماموران
امنيتی كه بعدها به محفل سعيد امامی معروف شدند، با آگاهی از
مصرف آب معدنی با مارك مشخص و محل خريد آن از فروشنده سر كوچه
محل سكونت فروهر و سفارش تلفنی آن، توانسته بودند يك جعبه آب
معدنی مسموم را به در خانه فروهر برسانند كه با هوشياری خود
فروهر توطئه خنثی شد. چند هفته پيش از آن نيز طی دو اقدام،
تلاش شده بود يكی از چهرههای شناخته شده وابسته به مليون
ايران بنام "شمس الدين امير علائی” را بكشند. دراقدام اول
اتومبيل به او زد اما جان سالم بدر برد ولی در تكرار همين
حادثه موفق شدند او را در يك صحنه سازی تصادف اتومبيل بكشند.
"ذال زاده" خبرنگار و مترجم مطبوعات ايران نيز از جمله
قربانيان اين دوران بود كه بعد از دوم خرداد مشخص شد دستور قتل
او را علی فلاحيان مستقيما داده بود. ذال زاده را در رختخوابش
با ضربات كارد كشتند و سپس اعلام كردند كه او قربانی اختلافات
مالی با طلبكارانش شد! در همين دوران "احمد تفضلی” مترجم و
محقق ارزنده ايران در اصفهان زير ماشين گرفته شد و به قتل
رسيد.
اين گذشته و مرور آن به نحوی بسيار طبيعی مرگ سه خبرنگار زن و
يك شاعره ايرانی را نه مرگی طبيعی، بلكه قتل و از نوع مسموميت
زنجيرهای آن تداعی میكند.
2-
سفر سئوال برانگيز عسگراولادي
دومين
خبری كه سكوت در باره آن ادامه دارد، سفر سئوال برانگيز حاج
حبيب الله عسگراولادی مسلمان، دبيركل پيشين و پدرخوانده موتلفه
اسلامی به بندر "كنارك" در بلوچستان ايران است. بندری كه
پايگاه بزرگ نيروی دريائی جمهوری اسلامی در آن مستقر است و
فاصلهای با دو پايگاه واكنش سريع امريكا به نامهای "كواتر" و
"گواتر" ندارد و پل ارتباط امنيتی- اطلاعاتی پاكستان با ايران
است.
مطبوعات، تنها متن كوتاهی از سخنرانی عسگراولادی برای مردم
پابرهنه و گرسنه كنارك را پخش كردند كه با ماهيگيری و در آمد
اندكی كه از انتقال قاچاق اشياء وارداتی به زاهدان و چاه بهار
دارند زندگی بخور و نمير خود را ادامه میدهند. بیشك
عسگراولادی از تهران نرفته بود به "كنارك" تا برای اين مردم را
با سخنرانی خود ارشاد كند. عسگراولادی نه كانديدای رياست
جمهوری است، نه نماينده مجلس و نه عضو كابينه و دولت. بنابراين
بايد مشخص شود او برای چه منظور و هدف واقعی به "كنارك" رفته
بود و آيا از اين سفر بازگشته يا هنوز در محل است.
با توجه به سوابق ارتباطی عسگراولادی با مقامات اطلاعاتی
پاكستان، صريح ترين پرسش اينست كه او برای اين نوع تماسها به
"كنارك" نرفته بود؟
انگلستان و امريكا و پاكستان ليستی
تقلبی را برای تصفيههای نظامی به بهانه
پاك سازی سپاه از جاسوسهای
استخدام شده امريكا در اختيار عسگراولادی نخواهند گذاشت و
زدوبند جديدی در جريان نيست؟
در سال 1361 عسگراولادی پل اجرای چنين نقشهای درارتباط با حزب
توده ايران و يورش به آن شد! |