ابطحی-
در هفته گذشته كتابی خواندم با عنوان اولينهای مطبوعات ايران.
در قسمت اولين مطبوعه مصور ايران، از روزنامه دولت عليه ايران
ياد میكند؛ در سال چهارم در عصر ناصرالدين شاه بخشنامه رسمی
سانسور منتشر شده است
:
« اعلان دولتي[:] نظر به اينكه امر چاپخانههای ممالك محروسه
ايران تاكنون در تحت قاعده معينه نبود و در انتظام آن اهتمامی
نمی شد، اختلالی يافته متدرجاً از محوطه نظم خارج افتاده و هر
كس در هر مقام، هر نسخه كه میخواست قطع نظر از اين كه انتشار
آن نسخه بجهة دولت و ملت مستحسن و يا مستقبح و يا متداول شدن
آن بين الناس از گوشزد اطفال يا اشاعه مضامين آن بين الرجال
نافع يا مضر بوده باشد چاپ مینمود و حكايات نامناسب كه ذكر آن
در اين مقام مناسب نيست به طبع میرساندند كه به موجب جرأت
خوانندگان و شنوندگان در ارتكاب مناهی و ملاهی [...] و متابعت
اهوآء میگرديد، خاصه اطفال كه از مبادی احوال به خواندن اين
حكايات نامربوط میشدند و اين روايات منطبعه غير مستحسنه در
جبلت ايشان كالنقش فی الحجر مركوزوكالطيبعة الثانيه ثابت
میگرديد و گاه میبود كه به علت استمرار در استماع و مذاكره
اين گونه ترهات در گرداب هوا جس نفسانی و وساوس شيطانی غوطه ور
میگشتند. از آنجا كه رحمت نامتناهی حضرت الهی مقتضی رافت و
مرحمت خاطر خورشيد مظاهر اعليحضرت شاهنشاهی ولی نعمت كل ممالك
محروسه ايران آمده است و اراده سنيه همايونی اقتضا نمی فرمايد
كه از جزيی و كلی امور ملكی و ملتی عاطل و باطل ماند و مردم از
صراط مستقيم كه موجب نعيم دينی و فيض عظيم عقبی است منحرف و
مايل باشند محض خيرخواهی و عنايت و درباره خلايق كه ودايع حضرت
خالقند امر و مقرر فرمودند كه صنيع الملك رييس و مباشر امر
روزنامه و نقاشخانه و كارخانه دولتی در كليه امر چاپخانههای
ممالك محروسه نيز مراقب و مواظب باشد و چنانچه ذكر يافت بعضی
از نسخ كه موجب انزجار طباع و موذی به خلاف اوامر جهان اتباع
شرعيه است و از حلی و حلل منافع ملكی و ملتی عاطل است سمت
انطباع نيابد و در عوض كتابهايی كه ظاهراً و باطناً قريب
المنفعه و عديم المضره است طبع نمايند تا خوانندگان و شنوندگان
را بر مدارج حسن عقايد بيفزايد و منافع و فوايد مرضيه حاصل
آيد.»
روزنامه دولت عليه ايران شماره 522پنجشنبه 12 رجب 1280 قمري
و حكايت همچنان باقی است!
نسل جوان ايران و آينده اسلام
راهی كه ج.ا میرود
به الجزاير ختم میشود
ابطحی-
الجزاير سالها تحت اشغال فرانسه بود. ميليونها كشته دادند تا
استقلال الجزاير به دست آمد. در اين مدت فرانسویها تلاش زيادی
برای حمايت اقليت مسيحی كردند. بعد از استقلال بدترين رويارويی
بين مسلمانان و مسيحيان صورت گرفت و بدترين مسئله، مسيحيت
بود.اما بعد از انتخابات شهرداریهای الجزاير و لغو و ابطال آن
توسط حكومت، بدترين نوع خشونت دينی به نام اسلام در الجزاير
صورت گرفت، صد هزار نفر بيگناه در اثر رفتار اسلام تندرو و خشن
گروهی كه اسلام را جز با كلمه كشتار و خونريزی نمی شناختند،
كشته شدند.
اخيرا تلويزيون العربيه گزارش مفصلی پخش كرد از خيل مسلمانانی
كه در حال مسيحی شدن هستند. با بسياری از آنها مصاحبه كرد. با
رهبران دينی مسلمان و مسيحی و نيز با اساتيد جامعه شناس و روان
شناس. خلاصه نظرات آنها اين بود كه دلايل مسيحی شدن جوانان
الجزايری عبارتست از:
1)
انتقام از كشتار مردم توسط گروه تندرو مسلمان كه حالا دارد اثر
خود را بروز میدهد.
2)
بيكاری و مشكلات اقتصادی كه الجزاير را فرا گرفته است.
3)
نوع ادبيات رهبران فعلی دينی اسلامی كه پاسخگوی جوانان نيست.
4)
در حاشيه قرار گرفتن الجزاير در معادلات بين المللی.
من شخصا اين گزارش را كه شنيدم بر اين باورم كه بسياری از اين
موارد در ايران نيز میتواند به نفی دين بيانجامد. بخصوص با
اين تفاوت كه جامعه جوان ايران همواره برداشتی به نام دين را
در همه جای زندگی خصوصی و عمومی خود مشاهده میكند.
باز هم نه به خاطر حكومت كه به خاطر ديندار ماندن جامعه، بايد
دست اندركاران و معتقدان به انديشه ی كشاندن مردم به زور به
بهشت در رفتار و انديشه ی خود تجديد نظر نمايند.
|