فرض كانديدای دقيقه نودی كه
از قابليت كسب اجماع گروههای دوم خردادی بهرهمند باشد، منتفی
است. چهرههايی كه از توانايی ايجاد اجماع در بين گروههای
اصلاحطلب
بهرهمندند، معدود و مشخصند و امتناع خود را نسبت به
كانديداتوری در انتخابات اعلام
كردهاند، لذا امكان ورود كانديدای دقيقه نودی در اين جبهه
كاملا منتفی است.
بايد قبول كرد كه عرصه سياسی كشور
تحت تاثير جنبش اصلاحی دوم خرداد دچار تحول شده، به نحوی كه به
سبب آنچه در طول
هفت سال اخير اتفاق افتاده، شاهد رشد و توسعهيافتگی سياسی و
افتراق سياسی نيروهای اجتماعی موجود هستيم كه آن را میتوان
دليلی بر حركت كشور در مسير توسعه سياسی اجتماعی برشمرد.
البته، تكثر و
تنوع محافظهكاران بيش از آنكه ناشی از توسعهيافتگی سياسی
اجتماعی آنها باشد، از
برخی علل سياسی متاثر میشود.
اختلاف نظرهای موجود
محافظهكاران در مساله كانديداها به واسطه اختلافات آنها در
قدرت و حاكميت
سياسی است؛ زيرا بخش افراطی آنها كه دارای گرايشهای توتاليتر
هستند درصدد ايجاد
نظامی اقتدارگرا
و دارای تمام ويژگیهای يك نظام توتاليترند.
بر
اين اساس آنها به انتخابات آينده به عنوان فرصتی كه تنها يك
بار نصيب آنها شده،
نگاه میكنند و همچنان كه بارها اعلام كردهام، آن را به
واسطه آنچه در 25 سال
اخير
اتفاق افتاده بینظير و شايد آخرين فرصت میدانند، لذا سعی
دارند به هر نحو
ممكن، قدرت را به دست گيرند.
در درون اين طيف( جبهه راست) جناح مقابل تندروها(بخوانيد
فرماندهان سپاه) برای آرامكردن تمايل شديد آنها به قدرت، بحث
تقسيم قدرت را مطرح كردهاند.
به پيشنهادهای يكی از
افراد جناح مورد بحث در اين جبهه توجه كنيد كه میگويد در صورت
پيروزی، شرايط به نحوی هدايت
میشود تا ساير كانديداهای موجود اين جناح نيز به قدرت برسند.
همانطور كه از
اين پيشنهاد مشخص است، اختلافات موجود آنها، اختلاف بر سر قدرت
و تقسيم آن
است.
عامل ديگری كه
مانع دستيابی اصلاحطلبان به اجماع شده، مداخله ناروای
بخشهايی از حاكميت و قدرت
در عرصه سياسی به نفع يك جريان و تفكر است. اين نوع رويكرد با
ايجاد مشكلاتی نظير آنچه پيش روی خاتمی وجود داشت، باعث شده
كانديداهايی نظير ميرحسين موسوی كه
میتوانستند زمينه اجماع را در اين جبهه فراهم كنند، از شركت
در انتخابات امتناع
كنند.
در حال حاضر در جبهه
اصلاحطلب دستيابی به اجماع بر سر
كانديدای واحد را منتفی نمیدانم. |