نخست برای جلوگيری ازخلط مبحث، میخواهم آشكارا ابراز بدارم كه
دراين نوشته فشرده نه درپی دفاع از ورود و حضور نيروهای شوروی
سابق درافغانستان هستم و نه اينكه به نرخ روز به بدگوئی
دراينباره میپردازم.
من درحاليكه در رابطه به ورود آنها نقشی نداشتم و درآن هنگام
هنوز در زندان بسر میبردم؛ ولی درشرايط حضورآنها درافغانستان،
صرف با رهبری حزب خويش كار میكردم و اتفاقاً آغاز دومين دوران
كار من بعنوان صدراعظم با خروج نيروهای شوروی از افغانستان
همراه بود.
درهرحال، لازم میپندارم كه دراينجا برخی دلايل را برای
حضورنيروهای شوروی سابق درافغانستان ارائه و به برخی استنتاجها
و يافتهها درآن زمان، اشاره نمايم.
مسأله اساسی را در رابطه به ورود نيروهای شوروی به افغانستان
درشرايط جنگ سرد، همانگونه كه از سوی آن كشور اعلام گرديده
بود، هدف جلوگيری ازنفوذ سياسی و ايدئولوژيك كشورهای غربی به
رهبری ايالات متحده امريكا از طريق مرزهای جنوبی آن زمان شوروی
تشكيل میكرد.
بهمين جهت بر پايان مداخله از سوی پاكستان به امور افغانستان
پافشاری میگرديد. درمقابل از سوی كشورهای غرب و وابستگان
آنها، اين اقدام شوروی بعنوان تلاش برای رسيدن به آبهای گرم و
منابع نفتی حوزه خليج فارس خوانده میشد.
كشمكش ميان دوسو، تداوم يافت و افغانستان به محل جنگ سرد مبدل
گرديد. اين وضع تازمانی دوام كرد كه تغييرات معينی در درون
اتحاد شوروی سابق رخ داد و درپی آن امتيازاتی بسود غرب از سوی
شوروی سابق عرضه شد كه منجر به قطع جنگ سرد در پهنه جهانی
گرديد.
در اين بين بايد گفت مقامات اتحاد شوروی سابق با امضای
موافقتنامههای ژنو از لحاظ صوری آنچه را درنظرداشت گويا
برآورده شده تلقی نمود، به عبارت ديگر توافقی برای قطع همه
جانبه مداخله از خارج به امور
افغانستان؛ ولی درواقع به شكست دراين زمينه تن درداد.
اما مداخله صرف از سوی اتحاد شوروی سابق قطع گرديد، ولی
جانب مقابل كماكان درموضع
مداخله گرانه خود استوار باقی ماند و در نتيجه آن، نخست
مجاهدين به قدرت رسيدند و سپس
همان نيروهای مداخله گر، طالبان
را درافغانستان براريكه قدرت نشاندند و مرزهای جنوبی شوروی
پيشين نيز از نفوذ بنيادگرائی اسلامی و مداخله سياسی مصون باقی
نماند.
ورود شوروی و سقوط امين
گفتنی است كه نيروهای شوروی بخاطر برانداختن رژيم حفيظ الله
امين با نيروهای داخلی فعالانه همكاری كردند و در نتيجه
درآستانه سال ۱۹۸۰ شمار بزرگی از زندانيان سياسی و عقيدتی، بيش
از شانزده هزار تن كه جان
سالم بدر برده بودند و من هم دراين ميان بودم، رهائی يافتند و
به آغوش خانوادههای داغديده خويش بازگشتند.
اين نيروها درحاليكه هدف خويش را بازگرداندن ثبات و امنيت
درافغانستان قرار داده بودند، ولی با
حضور طولانی آنها، به مخالفين كه بويژه از برون تحريك
میشدند، بهانه داده میشد و آتش جنگ تيزتر میگرديد. بهمين
مناسبت ما مخالف اقامت طولانی
نيروهای متذكره دركشور بوديم تا اينكه زمينه خروج كامل
آنها فراهم گرديد، اما جنگ به هيچ وجه پايان نيافت.
آنچه پس از آن حائز اهميت بود اينكه، افغانستان نخست بايد به
لانه بنيادگرائی از نوع طالبانی آن مبدل نمی گرديد و دوم اينكه
دست كم به فرصت سوزيها و خرابكاريها مجال داده نمی شد و روند
رشد و انكشاف افغانستان تداوم میيافت. روندی كه ازسالهای ۱۹۵۰
آغاز گرديده بود و تا سال ۱۹۹۲ با فرود و فرازهای معين، گاهی
با تندی نسبی و زمانی با كندی، به پيش میخزيد.
ولی درسالهای ۱۹۹۰، كشورهای غربی كه در تصميم گيريها و سياست
گذاريها به مقياس جهانی دست بالا يافته بودند، همانگونه كه
رهبران آنها خود اذعان كرده اند، بايستی به نيروهای عقب گرا كه
خود موجبات نيرومندی آنها را فراهم آورده اند، اجازه نمی دادند
تا كار رشد و توسعه اقتصاد و فرهنگ متوقف گردد و حتی سير
قهقرائی بخود بگيرد.
بويژه دوران طالبان قابل يادآوری است كه آنان با اتخاذ مواضع
سرسختانه، چرخش واپسگرايانه را در جامعه مسلط ساختند و
بدينگونه با منافع ملی كشور بازی صورت گرفت.
اما درسالهای ۱۹۸۰ كه مورد بحث كنونی است، برغم حضور نيروهای
شوروی سابق درافغانستان، برغم مداخله گسترده ازبرون و بويژه
ازسوی پاكستان و ويرانگريهای
گروههای مسلح مخالف و برغم اينكه بخش قابل ملاحظه درآمدهای
دولتی صرف مصارف نظامی نيروهای داخلی درجنگ تحميلی میگرديد؛
ولی انجام كارهای اقتصادی و اجتماعی در صدر وظايف حزب و حكومت
قرار داشت.
درآن سالها، دوهدف عمده پيگيری میشد: نخست، بهبود بنيادهای
فعاليت اقتصادی و زيرساختهای آن و بهبود مديريت اقتصادی و
اداره دولتی، و دوم، فراهم آوردن امكانات كاربرای مردم و نيروی
كار اضافی كه بگونه روزافزون از روستاها به شهرها سرازير
میشد، بويژه برای قشر فزاينده جمعيت جوان كشور كه از مؤسسات
رو به رشد آموزشی و پرورشی فارغ میگرديدند.
درآن سالها، درحاليكه كليه كشورهای غربی و متحدين آنها بشمول
سازمانهای مالی و پولی وابسته به آنها و حتی سازمانهای اختصاصی
ملل متحد هرگونه همكاری اقتصادی با افغانستان را قطع نموده
بودند؛ اتحاد شوروی و برخی از كشورهای سوسياليستی و هند كمكهای
با ارزش اقتصادی دردسترس قرار میدادند و ما را برای رسيدن به
هدفهايمان در زمينه رشد اقتصاد و فرهنگ درشرايط دشوارتا حدودی
ياری میرساندند.
با آنهم، بايد درنظر گرفت كه در راه انجام تلاشهای ما بندشهای
پرشماری وجود داشت. دراين ميان، از نبود ثبات و امنيت لازم
دركشور، كمبود انباشت سرمايه و نبود سرچشمههای كافی برای
سرمايه گذاريها از سوی بخشهای دولتی و خصوصی، عدم دستيابی به
امدادهای مالی و كمكهای لازم از كشورها و سازمانهای پولی
خارجی، ميتوان نام برد.
ما تلاش كرديم تا سطح مناسبات سياسی و حسن همجواری با كشورهای
گوناگون و همسايهها را ارتقا بخشيم وهمكاريهای اقتصادی آنهارا
جلب نمائيم، ولی در جو جنگ سرد اين امر امكان پذير نگرديد.
درهرحال، افغانستان كماكان بعنوان يك عضو برابر ازلحاظ حقوقی
درسازمان ملل شناخته میشد و جايگاه معين خويش را درميان
كشورهای جهان سوم، سوسياليستی و غير متعهد حفظ كرده بود.
جنبش عدم انسلاك (غير متعهدها) كه از نفوذ و اعتبار بزرگی درآن
سالها برخوردار بود، افغانستان را ازهمان آغاز يكی از
بنيادگذاران اين جنبش و درسالهای ۱۹۸۰ بعنوان عضو وفادار خويش
میشناخت.
چنانكه من دوبار در كنفرانسهای سران كشورهای غير متعهد
درسالهای ۱۹۸۲ و ۱۹۸۶ منعقده در هند و زيمبابوه شركت كردم و
درگردهمآئيهای آن جنبش هيأتهای افغانستان پيوسته درسطح مناسب
پذيرفته میشدند.
با تمام آنچه در بالا گفته شد، اهرمهای تبليغاتی كه در برابر
حاكميت طی سالهای ۱۹۸۰ ايجاد گرديده بود، در سرتاسر دهه نود نه
تنها دست نخورده باقی ماند، بلكه گستره بيشتر و خصلت
خرابكارانه تر بخود گرفت.
اين درحالی بود كه ديگر جنگ سرد درعرصه جهانی و برسر مسأله
افغانستان واقعاً به سردی و حتی به خاموشی گرائيده بود و
كاركردهای متفاوت دو دهه هشتاد و نود برهمگان آشكار شده بود.
صرف نظر از آن، با تأسف در طی سالهای اخير نيز نتايج كارهای
انجام شده برغم تفاوتهای مشهود مثبت و منفی، سازندگی و
ويرانگری مجزا ازهم، درنتيجه گيريها از سوی برخی از نظريه
پردازان، يكسان شمرده میشوند. چنانكه دركنار نكوهش از بديهای
دهه نود، خوبيهای نسبی دهه هشتاد نيزآگاهانه يا غير آگاهانه
مورد سرزنش قرار میگيرد و اين منصفانه نيست.
درپايان میخواهم به اين نكته اشاره نمايم كه برپايه تجارب
خويش، از سوی حكومت درسالهای ۱۹۸۰ دربرابر كاركردهای مثبت
حكومتهای پيشين؛ در زمينه پيشرفتها و نتايج بدست آمده
درعرصههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی؛ دررابطه به كادرهای
فنی، اداری و مسلكی و درمجموع دربرابركارمندان و كارشناسانی كه
خود مايل به كار و همكاری بودند، ازابراز بدبينی و بدگمانی
احترازبعمل ميآمد.
اكنون نيز اين آرزومندی وجود دارد كه حكومت كنونی افغانستان،
پس ازسپری كردن سه سال تجربه دردوران حكومتهای مؤقت و انتقالی
و آزمايش دشواريها، اجازه ندهد كه حساسيت بيمورد مشخصه دوران
جنگ سرد، دربرابر كاركردها و كارمندان دوران دهه هشتاد
ازسرگرفته شود.
برغم اينكه اخيراً كابينه جديد باعضويت شماری ازكارشناسان و
تحصيل كردهها تشكيل گرديده است و برغم اينكه ميلياردها دلار
امدادهای خارجی قابل دسترسی است، ولی به كار و همكاری كادرهای
با تجربه، با دانش مسلكی و صادق به ميهن درسطوح مختلف نياز
وجود دارد؛ كادرهائيكه آرزوی ايشان صرف بهروزی و پيروزری مردم
خويش و كاهش بیثباتی و تأمين امنيت عادلانه دركشور است.
همكاری اين گروه بزرگ دهها هزار تنی از كارشناسان و
تحصيلكردههای سالهای ۱۹۸۰ در اداره يا شركت درارگانهای
انتخابی مردم و يا تشكل درسازمانها و احزاب دموكراتيك درصورتی
امكانپذير است كه بدبينيها و بدگمانيهای ايدئولوژيك پيشين و
ديدگاههای دوران جنگ سرد ديگر درفضای بازسياسی كه مدعی آنند،
جائی نداشته باشد و ايشان درشرايط دموكراتيك برای كاربرد دانش
و تجربه، انديشه و نقش خويش ازامكانات واقعاً دموكراتيك
برخوردارگردند. |