ايران

پيك

                         
محراب رفراندوم
ای كاش رو به قبله مردم بنا شود!
سين. ابراهيمی
 
 

چه خوب بود اگر می‌توانستيم از آستانه سال  1400، يعنی 17 سال بعد به امروز نگاه كنيم. چه بسا كارهايی  را كه الان با شور وشوق دنبالش هستيم، انجام نمی داديم و چه‌ها می‌كرديم كه اكنون به ذهنمان نمی رسد و يا از كسانی امروز می‌شنويم ولی باورمان  نمی شود. چون توانايی خارق العاده آن جوان قهرمان فيلم "باز گشت به  سوی آينده" را نداريم كه قادر بود جريان حوادث را چنان تغيير دهد تا سرنوشت بدی كه او از آن باخبر بود پيش نيايد؛ ناچاريم خواستها، آرزو‌ها و برنامه هايمان را با آن چه برما در ايران و جهان گذشته است و آنچه كه امروز می‌بينيم تنظيم و بيان  كنيم.

 

از جمله رويداد هايی كه چندی پيش قبل از 60 ميليون دات كام ديده ايم، اين بود كه  ولی فقيه و طرفدارن وی دست به دعا بردند تا  جرج بوش  در انتخابات رياست جمهوری ايالات متحده آمريكا شكست بخورد، البته دعای آنان مورد اجابت قرار نگرفت. دولتمرد تيز هوشی كه مورد غضب ملايم  ايشان قرار گرفته و از مسئوليت خود استعفا داده است؛ اظهار نظر جالبی كرده و گفته بود، دولت جرج بوش پس از چهار سال به يك شناخت نسبی از خاورميانه رسيده است، اگر رقيب او پيروز شود، مدتها طول می‌كشد تا دولت او با مسايل و مشكلات پيش آمده در اين منطقه آشنا شود و به عذاب مردم منطقه به همان اندازه زمانی اضافه می‌شود(نقل به معنا). با خواندن چند نوشته وی مطمئن هستم كه ايشان برخلاف نوشته‌های روزنامه‌های ولايتی، هيچگونه علاقه‌ای به سياست‌های جمهوريخواهان آمريكا ندارد ولی روی  نكته جالبی در سياست خاورميانه‌ای آمريكا انگشت گذاشته است. آمريكای پس از 11 سپتامبر ظرف سه سال گذشته در خاورميانه و نزديك به تجربه‌ای دست يافته است كه برای مردم اين سرزمين خيلی گران تمام شده است.

 

يكی از تجربه هايی كه نصيب  آمريكا شده است، اين است كه در كشوری كه در آن جمهوريت آشيانه كرده است، برگشت سلطنت امكان پذير نيست. از 12سپتامبر كه حمله به افغانستان و سرنگونی طالبان در برنامه دولت آمريكا قرار گرفت، نماينده‌های اين دولت و كشور‌های اروپايی به ايتاليا سرازير شدند، تا با پيرمردی به مشورت بنشينند؛ وی با اين كه  خود را وارث تاج وتخت می‌دانست ولی از سالها پيش در اين  كه مردم كماكان او را می‌خواهند به ترديد تاريخی افتاده بود. ماهها پس ازتصرف كابل به وسيله همرزمان شاه مسعود جمهوريخواه و متحدان، زمانی كه شاه سابق پا به افغانستان گذاشت فهميد كه دوره او سپری شده است و يك نقش تشريفاتی و نمايشی بيشتر در انتظار او نيست. بر پايه اين تجربه در جنگ آمريكا عليه عراق و پس از سرنگونی صدام، افراد تصميم گيرنده ايالات متحده به سراغ بازماندگان شاخه عراقی خانواده هاشمی حجاز نرفتند، كه انگلستان پس از جنگ جهانی اول برای اداره سه كشور سوريه ،اردن و عراق انتخاب كرده بود. با اين كه هنوز شاخه ديگر اين خانواده براردن حاكم است و همه نوع زمينه چينی و تلاش خود را كرده بود. بر همين اساس سرنوشت خانواده فيصل هاشمی عراق نصيب نوادگان رضا خان شد. افسری قزاق در خدمت قاجار كه در همان زمان با هدايت و سر انگشت تدبير انگلستان به جمهوريخواهان آن دوره  خيانت كرد وبا به راه انداختن دسته‌های سينه زنی وبر پا كردن چادر عزاداری در ميدان مشق و پادگان‌ها و تبرك آيت الله  عبدالكريم حايری بنيانگذار حوزه علميه قم به سلطنت ايران رسيده بود. اما ديگر همای شانس در اطراف سر خانواده پهلوی پرواز نمی كند، خاطرات نويسی  آنان با تاخير 20 ساله هم فرجی  برای حضور سياسی آنان نشد. ديگر هيچ اميدی برای حضورخانواده پهلوی، شاهپرستان، سلطنت طلبان و مشروطه خواهان درافق سياسی ايران به چشم نمی خورد.

 

پس اگر دورنمايی برای حضور معنا دار اين خانواده سياسی وجود ندارد، چه عاملی باعث تب و تاب اين محافل برای همراهی با دانشجويان وروشنفكران ملی مذهبی و جمهوريخواهان ديگر برای راه اندازی 60 ميليون دات كام وجود دارد؟

 

 قبل ازپاسخگويی به اين پرسش كمی به اصل مطلب رفراندوم نگاه كنيم. رفراندوم يا نظر خواهی عمومی يكی از اصيل ترين و دموكراتيك ترين شيوه‌های تصميم گيری جمعی درباره مسايل مهمی است كه برگزاری آن در قانون اساسی برخی  از  كشور‌ها و در زندگی سياسی بسياری از كشور‌های پيشرفته صنعتی و مدرن پيش بينی شده است. همه پرسی يكی از ابزارهای اصلی دموكراسی مستقيم است كه به ابتكار دولت برای تصويب يا رد قانون و يا تصميم گيری مهم ملی يا منطقه‌ای به كار می‌رود. دربرخی از كشورها برگزاری  رفراندوم بنا به درخواست و ابتكار عمل شهروندان  نيز ميسرمی شود. در سويس درخواست رفراندوم با امضای 100 هزار نفر رسميت پيدا می‌كند و در ايتاليا برای برگزاری همه پرسی با خواسته 500 هزار نفر ميسر می‌شود. در ايران پس از انقلاب هم چندين بار يك بار برای انتخاب جمهوری به جای پادشاهی و پس از آن به تصويب رساندن قانون اساسی و تغيير موادی از آن از سوی حكومت برگزاری شده است. با اين كه در قانون اساسی برگزاری هرگونه همه پرسی مشروط به پذيرش ولی فقيه است؛ اما نيرو‌های اصلاح طلب و اپوزيسيون گاه به گاه از آن به شكل گفتمان سياسی بهره گرفته اند. در برهه‌ای بنی صدر نخستين رييس جمهورايران، زمانی ديگر مرحوم شاپور بختيارآخرين نخست وزير شاه، چند سال پيش هم سومين كنگره حزب مشاركت، شخصيت‌های ملی مذهبی و دانشجويان جداگانه هريك به شكلی  خواستار برگزاری همه پرسی شده اند. حتا در خرداد سال گذشته انجمن تحكيم وحدت دانشجويان دانشگاه بوعلی سينای همدان  يك رفراندوم نمادين بدون ارزش حقوقی در باره قانون اساسی برگزار كردند كه 625 نفر از دانشجويان در آن شركت كردند و92% ( 574 نفر) از آنان به طرح اوليه قانون اساسی جمهوری اسلامی رای دادند.  برای اين حركت ساده تمرين دموكراسی كه در يك كشور دموكراتيك حتی مبتكران آنرا تشويق می‌كنند، دستگاه قضايی  هركدام از برگزار كنندگان رابه  حدود سه سال زندان تعزيری محكوم كرد. پس، در خواست چند نفر از دانشجويان و فعالين سياسی برای اين كه قانون اساسی ايران به گفتگو و همه پرسی گذاشته شود به خودی خود هيچ اشكالی  جز نا هماهنگی  اين در خواست  همه پرسی با سطح رشد و تكامل جنبش آزاديخواهی و سازماندهی فقير آن در ايران ندارد، اين پروژه سياسی انرژی و نيروهايی را كه می‌توانند برای توسعه فعاليت‌های صنفی و سياسی موثر و مفيد به كار رود بيهوده به هدر می‌دهد و جوانان ما را در دام دستگاه قضايی گرفتار می‌كند. دكتر ناصر زرافشان، نويسنده و وكيل مبارز و  زندانی طی مقاله‌ای كه اززندان در دفاع از فراخوان منتشر كرده است، می‌نويسد:

 

"اگر جنبش دانشجويی به فراخوان ملی رفراندوم" روی می‌آورد ...  معنايش اين نيست كه در ادامه  حركت و رشد خود به ضرورت سازماندهی و اتكاء به نيروی مردم نيز نخواهد رسيد."

 

  اين جمله بطور خلاصه خوشباوری كسانی را نشان می‌دهد كه با نيت خير تغيير جامعه به بيراهه می‌روند. اين همان فلسفه، جوهر و اساس حركت جدا از توده است كه اكثر نيرو‌های سياسی راديكال كه در ابتدای تاسيس خود از آن پيروی می‌كردند، مدتهاست از آن  تبری جسته اند. اكنون به ندرت يك نيروی سياسی جدی در برنامه خود، ضرورت سازماندهی و اتكاء به نيروی مردم را به سرانجام و پايان مبارزه خود حواله می‌دهد. ما جنبش را راه می‌اندازيم وبعد به سازماندهی و اتكا به نيروی مردمی خواهيم رسيد، جملاتی كه در فرهنگ سياسی مردم ايران آشنا، ولی مطرود است. آن چه در باره دانشجويان و يا افراد مبارزی كه صادقانه در راه تغيير مسالمت آميز به رفراندوم می‌انديشند بايد گفت، اين تلاش‌ها از جمله بانگ‌های خروس بيداری جنبش آزاديخواهی مردم ايران است، كه در اين مورد خاص نابهنگام است.

زيرا تغيير قانون اساسی درسراسر جهان و تاكنون پس از تصرف قدرت دولتی  از سوی مردم  و يا بخش ديگری از هيات حاكمه  و يا دگرگونی عميق ديدگاههای هيات حاكمه يك كشور بوجود  آمده است. تصرف قدرت برتغيير قانون اساسی همواره مقدم تر بوده است.  درخواست همه پرسی، آنهم برای تغيير قانون اساسی، گل سرسبد و يا به قول ضرب المثلی در سرزمين ويكتور هوگو "گيلاس بالای شيرينی”  جنبش دموكراتيك يك كشوراست، كه به وسيله احزاب و تشكلهای مدنی پايه‌های اجرايی يافته باشد. اما متاسفانه فعلا سبد مبارزات دموكراتيك در ايران خالی است و از شيرينی هم خبری نيست كه سر گيلاس آن با هم مرافعه كنيم.

 

اما اين طرح گفتمانی از مرز بحث‌های بين استاد و دانشجوی آزاد و زندانی در ايران و از حد يك گفتمان سياسی بيرون آمده و قبل از آن كه" به سازماندهی و اتكاء به نيروی مردم" برسد، بوسيله يكی از معتمدين قبلی حكومت درخارج  از كشور متاسفانه شكل  60 ميليون دات كام يافته است؛ ايشان سال گذشته به علت نوشتن يك نامه سرگشاده به آقای خامنه‌ای به زندان جمهوری اسلامی افتاد، با اين شبهه كه قادر است در زندان با اعتصاب غذای چند مرحله‌ای خود به تنهايی انقلاب كند و ولی فقيه را به استعفا وادارد و در آخرين مرحله اعتصاب غذای خود می‌تواند دموكراسی را در سراسر ايران به باربنشاند، اعتصاب غذا كرد.  البته  همه اينها را دقيقا قبل از دستگيری با جزييات برنامه ريزی كرده و دست نزديكان خود سپرده بود تا  در صورت دستگيری وی اعلام كنند، اين خواستهای ايشان در نشريات و سايت‌ها چاپ شد. ولی متاسفانه اعتصاب غذای طولانی ايشان ره به جايی نبرد، ولی فقيه از جايش جم نخورد، مردم به خيابانها نريختند، انقلابی صورت نگرقت، دموكراسی سوغاتی به ايران نرسيد، خود رنجور تر از قبل، چنان تكيده شد كه پس از آزادی، بسياری  ازمشاهده عكس قبل و بعد از زندان ايشان در نشريات متاثرگرديدند. اكنون ايشان و ساير مبتكرين برون مرزی، يا كميته برگزاركننده رفراندوم اين شبهه رابرايمان بوجود می‌آورند كه اگر حدود يك ميليون ايرانی كه به اينترنت دسترسی دارند، به سايت 60 ميليون دات كام مراجعه كنند و آنرا حتا با اسمی ديگر امضا كنند كار روی غلطك می‌افتد. البته توضيح نمی دهند كه اگر هم چنين شود به كجا خواهيم رسيد؟ يك ميليون نفردات كامی  در مبارزه دموكراتيك در مقابل 10 ميليونی كه در انتخابات مجلس هفتم به آبادگران رای دادند و گوش به فرمان رهبر هستند در اقليت محض قراردارند. آيا اين است "اثبات آماری عدم مشروعيت حكومت" كه ناصر زرافشان هدف فراخوان می‌خواند؛ وگرنه در مبارزه  قهرآميز هم در مقابل يك ارتش كلاسيك و سپاه  و بسيج 2 ميليونی تا دندان مسلح كه تجربه 8 سال جنگ  را هم  دارند چه خواهند كرد؟

 

اين جاست كه آن دكتر جامعه شناس كه از ايشان تاكنون مطالبی با مضمون قوی تر ديده ايم و در جمهوريخواهی ايشان ترديدی نداشته ايم ما را از نگرانی دات كام در می‌آورد و می‌گويد ميليارد‌ها دلار ثروت، حاصل ابتكار "كليك كليك دنگ دنگ" است و سرنوشت‌ای بای، ياهو و گوگل را برای  دات كام كوچك اين كارزار تصوير می‌كند و در مقاله تحليلی ديگر از 6 دليلی كه برای  تبيين شرايط متحول جديد برای برپايی 60 ميليون دات كام بيان می‌كند، 5 مورد آن بر محور انتخاب مجدد بوش و كنش‌های كشور‌های خارجی با ايران است.

 

 از قضا سلطنت طلبان از زمان سرنگونی رژيم شاه تاكنون همواره تلاش كرده اند تا شرايط بين المللی موافق خود را جستجو كنند. پس از 25 سال تلاش منقطع موفق نشده اند خود را به عنوان آلترناتيو حكومت ايران، حتی در بين سياستمداران آمريكا جا بياندازند. چندی پيش در بدترين شرايط سياسی از واقعه طبس تاكنون قرارداشتند، طی اين سالها حتی نه تنها نتوانستند  رقيب عمده خود در اپوزيسيون برانداز، يعنی سازمان مجاهدين خلق ايران را از ميدان معادلات سياسی خارج كنند، بلكه ـ هرچند متاسفانه در دو تشكل ـ سازمانيابی جمهوريخواهان ايران هم به مشكلات آنان  اضافه شد. ارقام حسابهای بانكی كه پول‌های  غارت شده  از ثروت ملی مان در آن خوابيده بود كاهش يافته بود. اكيپ جرج بوش هم  با مستقر شدن در دو كشور همسايه ايران شناخت واقعی تری از نفوذ ادعايی آنان و لاف در غربت‌های سلطنت طلبان بدست آورده بود. اين طايفه سياسی در ماجرای انرژی اتمی هم از فرصت طلبی  و پراگماتيسم حكومت ايران و هم از نفوذ و سازماندهی رقيب خود در اپوزيسيون برانداز رودستی خورده و بازی را باخت  و در برابر همكاران نزديك جرج بوش ومسئولين اروپا سكه يك پول شد. از تناقضات سياست است كه اين محافل با اين كه با پيروزی جرج بوش شادمان شدند اما با توجه به شناختی كه دولت آمريكا در مورد منطقه و ايران بدست آورده است برای آن كه كماكان تماسهای خود با سياستگزاران موثرآمريكا و اروپا را حفظ كنند نيازی به يك ليفتينگ سياسی عظيم پيدا كردند.

 

جمعی از روزنامه نگاران دوزيستی كه يك پا در جمهوريت و پای ديگر در سلطنت دارند، شماری از فعالين سياسی جمهوريت را به سلطنت وصله و پينه كردند. برخی كه به "خطابه" از "سكوی سرخ" آنان عادت كرده بوديم، اين بار راه سعادت را در همراهی با شاهزادگان نشانمان دادند.

 

نگارنده اين حركت نا مبارك را در  تطهير و آوردن داريوش همايون به باشگاه آزاديخواهان از سوی همكاران و كارمندان سابق ايشان نزديك به يك سال پيش طی مقاله‌ای درهمين تارنما نشان دادم و در اين دو مقاله تاكيد كرده بودم:

 

"تجليل و تكريم از داريوش همايون  بدون بررسی نقاط منفی زندگی روزنامه نگاری حرفه‌ای و سياسی ايشان و پژواك آن در عمده ترين نشريات  الكترونيكی خارج از كشور، می‌تواند سياستمداران سلطنت طلب را از نگرش نقادانه سياست‌های خانواده پهلوی و دربار شاهنشاهی  باز دارد و آنان  را هرچه بيشتر به  خود ارضايی فكری  و تاريخی سوق دهد.

نمی توان با كمك سلطنت طلبانی كه هنوز به "حقانيت "  كودتاي28  مرداد  اصرار دارند و در صدد هستند تا بر گردن نظاميان، لمپن‌ها و فاحشه‌های  شركت كننده در اين كودتا مدال  قهرمانی آويزان كنند، دموكراسی ساخت.

اكنون كه به مرور زمينه‌های عينی و سياسی، اتحاد عمل بين دموكرات‌های اسلامی ، آزاديخواهان و  طرفداران اصلاحات اساسی و ساير  جمهوريخواهان در داخل وخارج فراهم می‌شود، هرگام نسنجيده‌ای كه به مخدوش شدن مرز‌های به وجود آمده در بهمن 57 در بين نيروهای سياسی جامعه بينجامد، به زيان اين اتحاد  عمل خواهد كرد.

 فقط با اتحاد عملی كه انقلاب 22 بهمن را آفريد می‌توان اصلاحات عميق و ساختاری  را به سرانجام رساند. افرادی  كه اين رمز پيروزی را درك نكنند و بخواهند يك دست در جيب سلطنت طلبان و دستی ديگر در جيب جمهوری خواهان و اصلاح طلبان داشته باشند به موانع اين اتحاد وسيع آزاديخواهان  تبديل می‌شوند و به نظر من بايد در جنبش آزاديخواهان منزوی شوند."

 

اين فراخوان كه به قول مبتكران درون مرزی آن قرار بود در مرحله شكل گيری گفتمانی باقی بماند و "پس از شكل گيری گفتمانی مسلط در ميان مردم و نخبگان سياسی آزاديخواه كشور گام‌های بعدی برداشته شود."  متاسفانه با پيوستن و لولا شدن "برخی متوليان گورستانهای متروك و كهنه سياسی گذشته " بدان، به ابزار و ويترين دكان  سلطنت طلبان و شاه پرستان تبديل شد.

 

ناصر زرافشان می‌نويسد؛ تبديل همه پرسی به يك شعار ملی "فی نفسه در همين حد، می‌تواند بعنوان گامی برای متحد ساختن نيرو‌های مختلف سياسی سياسی برای يك هدف مقطعی عمل كند."

متاسفانه ،در كارزاری كه در خارج از كشور مشاهده می‌شود، محراب دعا رو به قبله برپا نشده است، و اين "فيل هوا كردن"  برخی از جمهوريخواهان با سلطنت طلب‌ها فقط توانسته است  جان تازه‌ای به نيروهای سلطنت طلب بدهد و شكاف عظيمی بين جمهوريخواهان عرفی، سكولار و تشكل‌های چپ بوجود آورد. و در محيط‌های دانشجويی داخل كشور هم جز پاشيدن تخم نفاق ودلسردی باری ديگر نداشته است.

 

هر برنامه سياسی كه مطابق با نياز‌ها و آمادگی و ميزان تلاش مردم نباشد، سرنوشتی مشابه اين  را خواهد داشت. نگارنده ضمن مقاله تحقيقی درباره قانون اساسی كه در همين تارنما منتشر شده است، سرنوشت قانون اساسی را از طرح پيش نويس تاقانون اساسی جمهوری دوم بررسی كرده وبا مقايسه اصول آن نشان داده ام كه اين قانون  تشكيل حكومت نيمه خلافتی و نيمه سلطنتی را با سيادت صنف روحانيون برجامعه  رسميت بخشيده است و تاكيد كرده ام جمهوری دوم به اصطلاح حقوقی و قضايی  باطل( caduqueيا  null& void)شده است و پس از انتخابات نمايشی مجلس هفتم، جمهوری سوم، كه در بيان روشنفكران و نيرو‌های سياسی  غريبانه می‌زيست، در جامعه نطفه بسته  است. اكنون اين بذر نونهال در جامعه ايران و در دل جمهوری دوم می‌رويد، كه به مرور جا را برای جمهوری كهنه دوم و ولايت مطلق در اندرون آن تنگ و تنگ تر خواهد كرد.

 

با هر قدم  كه به سوی سازماندهی مطالبات صنفی و سياسی مردم  در محل كار، زندگی، شهر و روستا برداريم،  يك خشت برساختمان جمهوری سوم در دل اهرام قدرت جمهوری دوم گذاشته ايم. با صبر ودرايت ما در تبليغ  ايده‌های آزادی ، برابری و رفاه  جمهوری سوم ، در ميان مردم و ترويج ضرورت‌های آن در ميان فعالين سياسی، سرعت ساختن آن افزايش می‌آيد. روزی كه جمهوری سوم كليد مشكلات عديده جامعه را در درون جمهوری دوم عرضه می‌كند و با اقبال عمومی مردم سازمان يافته روبرو می‌شود جامعه، جمهوری دوم  را با جمهوری سوم عوض خواهد كرد.

ما از هم اكنون مشغول نوشتن قانون اساسی هستيم.

 

---------------------------------------------------------------------------------------------

*در تكريم از داريوش همايون جای اين چند ياد آوری خالی است

http://www.peiknet.com/1383/page/12far/p516homayon.htm

* جمهـوری سـوم  با ما يا بی‌ما در راه است! http://www.peiknet.com/1383/page/08mordad/p0324jomhori.htm

** آزادی و برابری را پرچم اتحاد كنيم!

http://www.peiknet.com/1383/page/ebrahimi.102tir.htm

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی