برای نوشتن مطلبی در باره خليج فارس نياز به هيچ مقدمهای
نيست. هر ايرانی، در هر گوشه از جهان، پس از اقدام موسسه نشنال
جئوگرافيك امريكايی، چنان گوش هايش را تيز و شمشير زبانش را
تيزتركرد كه گويا براستی جنگی خيالی درحين وقوع است و تنها راه
پيروزی در اين جنگ نيز همانا سلاحهای برنده است. در باره نام
تاريخی خليج فارس هم نيازی به ذكرمجدد منابع تاريخي, حداقل
برای ما ايرانيها، كه همه بر اين باور راسخ تاريخی هستيم كه
نام خليج فارس همان است كه بوده و تغيير آن در كتب و مجلات و
بخشنامه يا تصويبنامههای خارجی هيچ خللی بر اين باور ما
نخواهد كرد و نام آن در اعماق وجود همه ما خليج فارس خواهد
بود.
ولی، بررسی اين جنجال از زوايای ديگر خالی از لطف نيست. اين
لطف چنان است كه سايت فارسی بیبی سی هم برنامهای تحت عنوان "
چرا عربها با نام خليج فارس حساسيت دارند" به راه انداخته تا
ايرانيان نظر خود را آنجا بنويسند. آن قسمت هنوز افتتاح نشده،
پر شده از شعارهای تند هموطنان در باره خليج فارس و اعراب و
الی آخر.
ولی، آيا واقعا عربها با نام فارس حساسيت دارند. يا مشكل جای
ديگری است و يا دام ديگری در حال گسترش است؟
فروشگاههای فرش در امارات زير سلطه بیرقيب فرشهای ايرانی
است. از فرو شندگان معتبر عربی گرفته تا سرمايه گذاران ايرانی.
فرش ايرانی در نمايشگاه ساليانه دبی بزرگترين غرفه را بخود
اختصاص میدهد. آيا میدانيد كه جمله
Persian Carpet
( پرشين كارپت ) مزين كننده همه اين مراكز فرش است و بالاتر
از آن، افتخار عرضه كنندگان آنست؟
آيا میدانيد كه بخش وسيعی از تبليغات تلويزيون دبی در طول
فستيوال سالانه به همين بخشPersian
Carpets
اختصاص دارد؟ چرا عربها اينجا با كلمه
Persian
حساسيت ندارند؟
آنچه كه باعث میشود فرش ايرانی را بنام واقعی خود بنامند فقط
نام آن نيست. غنای آن است، هنر آن است، قدرت آن است و بدون هيچ
جارو جنجالی اين نام به افتخار برده میشود حتی در بين خود عرب
ها. اين اعتبار تا بدانجاست كه حتی فروشندگان فرشهای افغانی
نيز سعی میكنند برای فروش افغان هم از همين نام پرشين كارپت
استفاده كنند!
پس حال چه عاملی باعث شده است تا تصميم گرفته شود نام اين
شاهراه حياتی را عوض كنند يا بديلی برای آن بتراشند؟ چه عاملی
جز نبود قدرت واقعی در سرزمين شمالی خليج فارس؟ نه قدرت نظامی
يا هسته ای، بلكه قدرت فرهنگی!
آيا میدانيد كه خط هواپيمايی امارات كه هر روز دو پرواز بزرگ
به تهران دارد، در تهران پايتخت ما به سرنشينان خود كارت سوار
شدن هواپيما به زبان عربی ميدهد؟ كدام مديريتی لايق فرهنگ ما
مانع چنين كاری شده است. فقط شعار ميدهند كه پارسی را پاس نگاه
داريم، درحاليكه خود دنبال زبان عربی راه افتاده اند. اين را
مقايسه كنيد با دستورالعمل كتبی به تمام كارمندان دولت امارات
كه حق ندارند در محل كار به زبان فارسی با مراجعه كنندگان صحبت
كنند.
بحث اختلاف ايران و امارات با هر بهانهای كه ايجاد شده است يك
واقعيت است. دولت امارات با توسل به انواع و اقسام راهها و
كنفرانس ها، مرتبا اين موضوع را به جريان میاندازد تا اين بحث
در مجامع بين المللی باقی بماند. و روحانيون حاكم بر ايران در
مقابل به چه عكس العملی دست زده است، جز رجز خوانیهای آقای
آصفی سخنگوی وزارت خارجه پشت ميكروفون و تكرار جمله " ادعاهای
واهی امارات " و اينكه " اين جزاير جزو لاينفك ايران است ". آن
ادعاهای واهی میرود كه راهی بزرگترين مجامع بين المللی شود و
هنوز امام جمعههای ما و وزارت خارجه ما همان يك جمله را تكرار
میكند. با اين مديريت اينكه كيش و قشم نيز با آن جزاير سه
گانه افزوده شده و در مرحله اول با اسامی عربی خوانده شده اند
جای تعجب نيست.
سفارتخانه يك دولت، در هر كشوری فقط دفتر صدور ويزا و ساختن
پرونده برای شهروندان آن كشور نيست. سفارتخانه نماد يك حاكميت
و فرهنگ ملی آن كشور است. بزرگترين تغييرات بين المللی را از
طريق سفارتخانهها رقم میزنند. معتبر ترين اخبار را
سفارتخانهها مخابره میكنند. بيشترين تاثيرات يك فرهنگ در
كشورهای ديگر بعهده سفارتخانه است. اين بديهيات را مقايسه كنيد
با سفارتخانه ايران در ابوظبی. سفير ايران در ابوظبی بيش از شش
ماه است كه غيابی عهده دار مسئوليت است. افتخار جانشين ايشان
برگزاری هفتگی دعای توسل و همچنين دعای كميل برای تمامی
كاركنان سفارت و ديگر مامورين دولتی از جمله كارمندان آموزش و
پرورش در محل سفارتخانه است. اين مديريت غير متخصص و كم سواد
است كه باعث ميشود حضرات رويا در سر بپرورانند نه اينكه اعراب
با ما مشكلی داشته باشند.
ايران دومين وارد كننده كالا از كشور امارات است. بيشترين
پرواز به خاك امارات از شهرهای ايران انجام ميشود. بزرگترين
سرمايههای ايرانیها در دبی در جريان است. ريشه بزرگترين
قبيلههای عربی در دبی و شارجه در ايران است. آنگاه فرهنگ
فارسی و ايرانی در اين مناطق حرفی برای گفتن ندارد، جز تكرار
آب نكشيده آيات و احاديثی كه متكديان خيابانهای شيخ نشينها
آنها را فصيح تر بلدند و بر زبان میآورند. فارسی و فرهنگ
ايرانی را زمين گذاشته و افتاده اند دنبال شجره نامههای عربی.
منفورترين جنايت آمريكا در همين خليج فارس رخ داده است. امريكا
هواپيمايی را كه عازم دبی بود با موشك ساقط كرد و خليج فارس را
با خون ايرانیها رنگين كرد. كجاست
پيگيریهای دولتی در مجامع بين المللی تا حداقل در هر اقدامی
نام خليج فارس را با زبان بلند فرياد بزنيم. كجاست اقداماتی
شايسته ملت ما و در خور فرهنگ ما. جز چند شعار از اعتبار ساقط
شده، در نماز جمعهها چه میكنند؟
نبرد ناوچه پيكان در جنگ با عراق در خليج فارس تا پای جان، يك
حماسه تاريخی است. كجاست يادی از آن حماسه تا لااقل فرزندان ما
بدانند ما برای خليج فارس چه كرده ايم، مگر ترساندن مردم از
لولوی بسيج در خيابانها و از اعتبار ساقط كردن آن جانبازی ها!
و يا تكرار و تكرار فيلمهای بیارزش جنگی و داستانهای بیرمق
و تكرای- تبليغی جنگی. بزرگترين رمان نويسان ما اجازه ندارند
در باره جنگ حتی يك داستان بنويسند. داستان بنويسند نه
رجزنامه. فيلم سازان برجسته ما فيلم بسازند نه آگهی تبليغات
جنگی. به اين ترتيب است كه خليج فارس و جانی كه برای آن داده
شده از كف میرود.
تمام سايتهای ايرانی را زيرو رو كنيد، اگر كلمهای بنام "ناو
پيكان" پيدا كرديد. بدين ترتيب حماسه ناو پيكان در خليج فارس
فراموش شده است.
مگر خليج فارس را اعراب خليج عربی ناميده اند كه حال بخواهند
آنرا تغيير دهند. خليج فارس را سيه چردگان بلوچستان كاويده
اند، غواصان مرواريد در لنگه درنورديده اند، جاشوهای بوشهری
برايش آواز خوانده اند و ماهيگيران خوزستان طلايش را ربوده
اند. خليج فارس در قلب همه آنها و نسلهای بعد از آنها زنده
خواهد بود و هيچ كتاب و قانونی آنرا تغيير نخواهد داد.
فريب بازيهای خارجیها را نخوريم. بجای سرودن شعارهای تند
مقطعی، فرهنگ خود را غنی تر سازيم و آنرا بجای ترور و آدم كشی
و چهره زشت ارتجاع دينی به خليج فارس ببريم. فرهنگ غنی
ايرانی را كه قرنها با همزيستی با همسايگان خود زندگی كرده است
به منطقه ببريم. فرهنگی را كه 700 سال پذيرای اعراب شد ولی فارسی
را زنده نگاه داشت، قربانی 25 ساله فرهنگ و زبان عربی نكنيد تا
خليج فارس هم خليج عربی نشود!
فرهنگی كه ازاولين تمدنهای بشری نشات گرفته است و جنگها را پشت
سرگذاشته و آرامش و ثبات را سرلوحه خود دارد. اعراب در همسايگی
ما بوده و خواهند بود، آنچه به تقويت ما منجر خواهد شد نه
ستيزو دشمنی كه صلح و مودت با آنهاست. آنچه باعث حفظ و شكوفايی
اين شاهراه حياتی خواهد بود همزيستی با همه همسايگان آن است.
آنچه باعث حفظ نام ايرانی و درياها و سرزمينهايش است همانا پاس
داشتن همان فرهنگ ايرانی است. و اين ميسر نخواهد بود بجزاصلاح
نگرش و عملكرد حاكمان و مديرانی كه فرهنگ، سياست و قدرت حكومتی
را نمايندگی میكنند. بجای پرخاش به اعراب از اداره كنندگان
كشور بخواهيم خود را اصلاح كنند و آنچه كه لايق فرهنگ ماست را
بنمايش گذارند و يا صحنه را به نمايندگان واقعی فرهنگ ما
واگذارند. |