سيدعلی صالحی شاعتر معاصر:
زنده كردن نام فردوسی و شاهنامه، بيداری خرد جمعی مردم
ماست. شايد نسل من، آخرين نسل شاهنامه باشد. شاهنامه فردوسی در
حلبی آتش شبانه خيابان خوابها، همراه جعبه ميوه گُر گرفته و
خاكسترش را زمستان بر
سر تاريخ ريخته است. شاهنامه پيش از برخورد تعصب برانگيز شاملو
با حكيم توس، به چاه
شغاد سقوط كرده و از ياد ها برده شده است.
همه
رسانه های گوناگون وطنی را جستوجو كنيد، از هزاران ساعت
برنامه سمعی و بصری، شايد
صد دقيقه و از هزاران هزار تن كاغذ سياه شده، شايد صد صفحه سهم
معرفی شاهنامه را اگر يافتيد!
كمتر كسی به ياد می آورد كه از صبح تا شام اگر
زبانی از مادر به او ارث رسيده است، زبان شاهنامه است. سرچشمه
و چراغ نخست، در وراجی های واژه كش، فراموش شده است.
”ابوالقاسم
فردوسی شاعری بود كه در توس به دنيا آمد و در توس هم مرد”
تمام دانسته نسل های اخير كشور
درباره شاهنامه فردوسی در همين جمله خلاصه شده است! چه بلايی
نازل شده كه شاهنامه
كبير از جامعه ما گريخته است؟ از مراكز مربوط سؤال كنيد طی اين
سالها آيا اساسا
شاهنامه چاپ شده است؟ چندده نسخه آن به فروش رسيده است؟ تيراژ
اين «ناموس ملي» را با تيراژ «فال هندي» و «فال
قهوه» و «رمالی چيني» مقايسه كنيد.
برای مغلوب كردن يك ملت نخست خاكريزهای فرهنگی آن را تصرف
ميكنند، اگر
صدايی برنخاست، پيشروی بعدی تصرف عملی خانه او خواهد بود. اول
به ”خليج فارس“ می گويند ارث پدری اعراب است، بعد هم می گويند
خوزستان همان عربستان است. فردوسی هم پسر عم
هارونالرشيد بوده است. اول ناموس مردم را راهی دوبی ميكنند،
بعد تحريف
شناسنامهها، فاز سوم هم خواب الوداع ايران است! يك مشت نادان
هم فكر می كنند دفاع از
مردم و هويت ملی، نوعی برخورد ايديولوژيك است و به ما مربوط
نيست. درحاليكه اين
مردم و فرهنگ و هويت، همه هستی ماست! شاهنامه دشمن كسی نيست،
چراغ خانه ماست،
لااقل
يك بار آن را ورق بزنيم!
وقتی به تخت
جمشيد ميگويند ”خرابههای حاشيه
شيراز”! همين بلاهتهای كور و تعصبهای تاريك موجب می
شود تا از آنسوی آب ها نيز به خود اجازه می دهد اروندرود را
شطالعرب بنامد و خليج فارس را مهريه
بختالنصر!
وقتی كه ما ميگفتيم فراموشی هويت ملی و ناديده
گرفتن شاهنامه بهعنوان سنگري
فرهنگی، عواقبی جبران ناپذير دارد، ما را متهم
ميكردند كه اين خط و ربط بوی ديگری به مشام ميرساند.
كتاب های درسی در رشته های مربوط
از نام و كلام فردوسی تهی شده است. بر هر آموزگاری واجب است
تا فرزندان فردوسی را تنها نگذارند. |