" وقتی ارتش قوام – شاه وارد آذربايجان شد با خود ترس و وحشت
به همراه آورد . آنهايی كه آمده بودند آذربايجان را نجات دهند
خود به جان مردم آذربايجان افتادن و از هيچ قتل و غارتی كوتاهی
نشان ندادند و هرچه به دستشان رسيد غارت كردند. به دنبال ورود
ارتش , مالكين فراری بازگشتند و حتا بهره مالكانه سال قبل را
از دهقانان گرفتند و چيزی برای خوردن برای دهقانان باقی
نگذاشتند. "
دوگلاس ویلیام
قاضی ديوانعالی آمريكا 1
در شماره 365 روزنامه شرق مقاله ای به قلم آقای محمد
حسين زاده
تحت
نگاهى به اسناد تازه منتشره درباره شكل گيرى فرقه دموكرات
آذربايجان
به دستور استالين
به چاپ رسيده است كه از چند نظر قابل تعمق می باشد .
آقای حسين زاده ضمن استناد به
اسنادی
كه اخيراً"
از آرشيو حزب كمونيست شوروى در اختيار محققان جمهورى آذربايجان
قرار گرفته
" است به نتايجی رسيده اند كه خواننده را به ياد فرمايشات
شاهنشاهی در مراسم و جشن های” با شكوه 21آذر روز نجات
آذربايجان "می اندازد. ايشان در بند 4 نوشته خود چنين نتيجه می
گيرند كه : "
قبل از ورود نيروهاى دولتى به تبريز، مردم سلحشور اين شهر با
قيام خود وطن فروشان را از شهر و ديارشان به عقب مى رانند و
شرمسارى را بر چهره آنان مى نشانند. از ۲۱ آذر ۱۳۲۴ تا ۲۱ آذر
۱۳۲۵ يعنى گذر يكسال كافى بود تا پوشالى بودن حركت و غيرمردمى
بودن آن هويدا شود."
"سلحشورها" آن اراذل و اوباش , عوامل خان ها و ارباب ها و
هواداران رژيم شاهنشاهی بودند كه با كمك , پول و اسلحه و
پشتيبانی شاه و انگليس حمام خون در تبريز به پا كردند و با
چند شقه كردن و سر زدن و اعدام های خيابانی , تجاوز به زنان و
ايجاد رعب و وحشت هزاران نفر از مردم بی گناه تبريز و ساير
نقاط آذربايجان را اعم از پير و جوان به خاك و خون نشاندن و
اين به نسبت هايی می ماند كه در دوران پهلوی به حركت اوباشان و
اراذل و قمه كشان برهبری شعبان بی مخ دركودتای 28 مرداد به
مردم تهران داده می شد , كه بی شك هر دو حالت نشان بی احترامی
به مردمی است كه برای رسيدن به آزادی و عدالت اجتماعی هزاران
شهيد داده و ساليان سال برای رسيدن به چنين اهدافی مبارزه كرده
اند.
طبق سخنان آقای حسين زاده شرمساری نه از آن كسانی ميگردد كه
به كمك شاه و انگليس هزاران نفر ازمردم بيگناه آذری و كرد را
قتل عام كردند و موجب كوچ اجباری هزاران دهقان و روشنفكر و
آزاديخواه آذری و كرد به آن سوی مرز ارس شدند بلكه از آن كسانی
می گردد كه در طول يك سال حكومت ملی آذربايجان و كردستان
خدماتی به مردم اين مناطق ارائه دادند كه بيش از تمام فعاليت
های حكومت های قاجار و رضا خان در اين مناطق بود.
آقای حسين زاده در بند 1نوشته خود اشاره می كنند كه "...
روزى ديگر در آذربايجان و كردستان اشغال شده توسط ارتش سرخ،
بنا به امر استالين فرقه اى تشكيل مى شود اما باز اين ايران و
ايرانى است كه در قالب مردم پاك نهاد آذربايجان و خوزستان و
كردستان، قد راست مى كند و آنچه مى ماند ايران است و ايرانى
" . و در بند 5 به ارزش بی نظيرانتشار
سه سند بسيار باارزش و مهم در زمينه نقش استالين در شكل گيرى
فرقه دموكرات آذربايجان و مهاباد
درفصلنامه
فرهنگى و اجتماعى گفتگو شماره ۴۰
"می پردازند.
آقای حسين زاده اگرتنها نگاهی سطحی به تاريخ تشكيل احزاب در
ايران می انداختند متوجه می شدند كه برای نمونه حزب دمكرات
كردستان ايران كه ايشان سهوا يا عمدا با نام " فرقه دمكرات
مهاباد "از آن ياد می كنند
در
25 مرداد 1324
بر بستر
"جمعيت احيای كرد" تشكيل شد. در واقع حزب دمكرات كردستان ايران
جانشين "جمعيت احيای كرد " شد كه با توجه به شرايط جديد بين
المللی ووضعيت داخلی ايران و كردستان نام و يك سری از اهداف و
برنامه آن تغيير كرده بود. در آذربايجان نيز اكثر افرادی كه
دست به تشكيل فرقه دمكرات آذربايجان زدند از شخصيت های صاحب
نام و مبارزی بودند كه سابقه مبارزاتی برخی از آنان ريشه در
جنبش ملی و آزاديخواهانه بعد از مشروطه داشت . افرادی چون جعفر
پيشه وری , اميرخيزی , شاعر شهيد بی ريا, شهيد فريدون ابراهيمی
و ده ها آزاديخواه ديگر آذری برآمده از قلب مردم آذربايجان
بودند. حتا اگر ايده تشكيل چنين فرقه ای نيز از آنسوی مرزها
آمده باشد, فراگير شدن انديشه های آن و پشتيبانی توده های
زحمتكش, روشنفكران و آزاديخواهان آذری از ايده ها و برنامه های
آن نشاندهنده وجود زمينه های اجتماعی و فرهنگی برای رشد چنين
حزبی بود. بی شك وضعيت خاص بين المللی و داخلی ايران در اعتلا
و شكست اين جنبش ها نقش اساسی داشت, ولی مقارن بودن خواست و
برنامه استالين و باقروف با اعتلای جنبش های ملی – مردمی
آذربايجان و كردستان و يا قصد استفاده و يا سوء استفاده شوروی
از موقعيت ايجاد شده در دو استان ياد شده نمی تواند از اهميت
تاريخی اين دو جنبش و پشتيبانی توده ای زحمتكشان و روشنفكران
از آن بكاهد. انقلابات و جنگ ها و تضادهای بين المللي, تغيير
تناسب قوای بلوك های متخاصم در جهان، همواره در اعتلا و يا
شكست جنبش های مردمی در جهان سوم و ديگرنقاط دنيا نقش تقويتی
و يا ترمز كننده بازی كرده, تاثيرات منفی و مثبت خود را بر
روند بسياری از جنبش های اجتماعی به جا گذاشته و می گذارند .
تاثير انقلاب شكست خورده 1905 روسيه و پيروزی انقلاب اكتبر در
سال 1917 كه موجب رهايی ايران از عهد نامه ننگين 1907 روسيه و
انگليس و حفظ استقلال كشور و بيداری سياسی و اجتماعی مردم
ايران و رشد جنبش های آزاديخواهانه و ضد استعماری در ايران شد,
نمونه ای از آن است كه می توان بازتاب آن را در اشعار و سخنان
انقلابيون و شاعران و نويسنده های وقت ايران كه هيچگونه
سمپاتی به كمونيسم هم نداشتند ديد. جنبش های آذربايجان و
كردستان در سال 1324 و شكل گيری احزاب سياسی اين ملل ادامه
حركات آزاديخواهانه ای بودند كه ريشه در مبارزات تاريخی مردمی
داشتند كه ساليان سال برای رسيدن به اهداف ملی و آزاديخواهانه
خود در ايران مبارزه كرده بودند.لازم به توجه است كه شكست يك
جنبش نمی تواند دليلی بر" غير مردمی بودن و پوشالی بودن " آن و
وطن پرست بودن سركوبگران آن باشد، چرا كه در نهايت اين تناسب و
آرايش قوای متخاصم داخلی و تاثير سياست نيروهای خارجی هستند كه
نقش بسيار مهمی در اين امر بازی می كنند . شكست جنبش های
خيابانی , پسيان و كوچك خان و ده ها جنبش كوچك و بزرگ ديگر
ديگر نمونه گويای اين امر هستند .
1.سرزمين عجيب با مردمی مهربان . نيويورك 1951 , به نقل از
كتاب تاريخ صد ساله احزاب و سازمانهای سياسی ايران , جلد اول .
يونس پارسا بناب ص 294 |