يادش بخير.اوائلی كه قرار بود در سال 61 صدا و سيمای بوشهر را
راه اندازی كنيم، اوج روزهای جنگ بود. ما از يك كانتينر صدا و
سيما را اداره می كرديم. تازه نيروهای متفرقه را جمع می كرديم
كه سرو سامانی به آن جا بدهيم. كار هيچكس معلوم نبود. بعضی
وقتها كار مهمی پيش می آمد ولی كسی در دسترس نبود و گاهی
برعكس.
يكی از مقرراتی كه وضع كرديم اين بود كه «برای كارهای ضروري»
حتماً يك راننده در صدا و سيما باشد. يك روز ديديم بين بچه های
خبر و آقای راننده محترم دعوايی سرگرفته است. پرسيدم چی شده؟
تا آنجا كه يادم می آيد گفتند محسن رضائی –فرمانده كل سپاه- به
بوشهر آمده و می خواهد از بوشهر اعلام نيروی دريايی سپاه را
انجام دهد.
بچه های خبر دوربين را برداشته اند كه با عجله بروند، راننده
نمی آيد. می گويد كه آقای رئيس گفته برای كارهای ضروری يك
راننده در مركز بايد بماند!
در صحنه سياسی اجتماعی، بخصوص در پاسخ گويی به خواستهای نسل
جوان، هم خيلی از اوقات برای رسيدن كارهای ضروری، فرصتها را از
دست می دهيم. چه ضرورتی بهتر از نسل جوانی كه بيش از نيمی از
جامعه است؟ |