اشاره : با سقوط دولت ملی دكتر مصدق، سران همه احزابی
كه جبهه ملی را تشكيل داده بودند، دستگير و روانه زندان
شدند. عدهيی از آزاديخواهان و در راس آنها آيتالله زنجانی
جريانی را شكل دادند كه در فرآيند گذشت زمان به خلق
جرياناتی منجر شد كه امروز از آنها با عنوان نيروهای ملی
مذهبی و نهضت آزادی ياد میشود. هسته تكنفره اين جريان
كه بعدها به «نهضت مقاومت ملی ايران» معروف شد به
وسيله آيتالله زنجانی درست فردای كودتای 28 مرداد 1332
عملياتی شد و بسياری از آزاديخواهان مصدقی، طی جلسات،
ميتينگها، انتشار روزنامه و... به استمرار نهضت
پرداختند.مهندس عزتالله سحابی كه در اين دوران، مهندسی
جوان بود، شاهد بسياری از جلسات نهضت مقاومت در خانه پدری
بوده است كه شرح شكلگيری اين جريان از نظر خوانندگان
میگذرد.
مهندس! همانطور كه میدانيد خاستگاه اوليه نيروهای ملی
مذهبی و نهضت آزادی در نهضت مقاومت پس از كودتای 28 مرداد
بود. برای ورود به بحث بفرماييد نهضت مقاومت چگونه شكل
گرفت و چه كسانی موسس آن بودند؟
-
بنيانگذار نهضت مقاومت، مرحوم حاجسيدرضا زنجانی از
روحانيون و علمای زنجان و ساكن تهران بود كه در زمان
دكتر مصدق جزو روحانيون طرفدار مصدق و فرد متشخصی بود و در
اختلافها بين مصدق و كاشانی مدتی با كاشانی بود و شخصيتی
مورد قبول داشت. از طرفی ديگر ايشان با «هيات علميه
تهران» ارتباط داشت. اين هيات روحانيونی بودند كه در
زمره طرفداران مصدق بودند و مركزشان در تهران و رييس آن
مرحوم «سيدعلی قمی» بود كه معروف بود و در مسجد
آذربايجانیها در پاچنار حوزه داشت و تدريس میكرد. مرحوم
«حاجآقا رضا زنجانی» با اينكه روحانی بود، اما خيلی سياسی
بود و در سياست روابط و رفت و آمد داشت. ايشان از همان
روز اول بعد از 28 مرداد در منزلش با ماشينهای چاپ الكلی
آن زمان، كاغذهايی را پلیكپی میكرد كه روی آن نوشته بود
«نهضت ادامه دارد» و آقای شاه حسينی
(كه
در قيد حيات هستند)
گاهی با ايشان همراه بود. مرحوم زنجانی شب عبايش را روی
سرش میانداخت تا شناخته نشود و پلیكپیها را جلوی در
خانهها و سر چهارراهها و غيره میگذاشت. ايشان يك هفته
به اين صورت عمل میكرد. سپس آقای شاه حسينی و مرحوم
«عباس رادنيا» كه در محله خيابان فرهنگ با مرحوم زنجانی
رفت و آمد داشتند در جريان قرار گرفتند و چند نفر از دوستانی
كه بعدها جزو نهضت مقاومت شدند و برخی مصدقیهای قديم، با
مرحوم زنجانی همراه شدند. هيات علميه تهران هم كه
ايشان در آنجا شركت میكرد از اين جريان مطلع شد، اما
نمیدانستند كار چه كسی است. به هر حال «سيدرضا زنجانی»
محوری برای تشكيل نهضت مقاومت شد. سپس ايشان از عدهيی از
سران احزاب ملی آن زمان دعوت كرد.
-
همه احزابی كه عضو جبهه ملی بودند دعوت شدند؟
-
بله، البته آنزمان اكثر سران احزاب را گرفته بودند و
برخی از آنان مثل «زيركزاده»،«فاطمی» و «مهندس حسيبی»
مخفی بودند، اما به هر حال آيتالله زنجانی از سران احزابی
كه در دسترس بودند دعوت كرد و مجمعی شد مركب از احزاب
جبهه ملی به اضافه چند شخصيت جديدی كه قبلا در جبهه ملی
نبودند، از جمله خود مرحوم زنجانی. سپس از عده ديگری كه
مثلا در جبهه ملی و عضو هيچ حزبی نبودند دعوت كردند از
جمله مرحوم مهندس «بازرگان» مرحوم پدرم و «رحيم عطايی»
كه به دعوت «سيدرضا زنجانی» وارد كميته مركزی نهضت شدند.
«رحيم عطايی» مديركل حسابداری راهآهن و از فعالان و
مصدقیهای معروف آنجا بود و روزنامه «هشتصبح» را كه
ارگان مليون بود منتشر میكرد. به هر حال بعد از اين
دعوتها نهضت مقاومت حول محور آقای «زنجانی» تشكيل شد.
البته نهضت مقاومت در اساسنامه خود جريانی غيرقانونی نبود.
اساسنامه هم داشت؟
بله، نهضت مقاومت بعدها اساسنامه تهيه كرد.
-
بهعنوان يك حزب؟
-
خير، اساسنامهيی به نام نهضت تنظيم كردند و اسمش را هم
«نهضت» گذاشتند. نهضت مقاومت قانون اساسی را قبول داشت و
آن را نفی نمیكرد بنابراين قانونی بود، حتی سلطنت
«محمدرضا» را هم قبول داشت، اما حرفش حرف مصدق بود كه
گفته بود: «شاه بايد سلطنت كند نه حكومت» آنها نيز
خواستار سلطنت شاه بودند وليكن با رژيم كودتا مخالف بودند
و آن را غيرقانونی میدانستند و خواهان براندازی آن بودند.
در واقع شعار نهضت مقاومت «براندازی رژيم كودتا» بود.
البته رژيم كودتا دامن شاه را هم میگرفت ولی اگر شاه
از آن كودتا تبری میجست، خودش میتوانست باقی بماند. در
واقع هر چند نهضت مقاومت جريانی مخفی و زيرزمينی بود، اما
غيرقانونی نبود و به همين دليل بارها كه من و افراد ديگری
را كه بخاطر همين جريان نهضت مقاومت گرفتند اما محاكمه
نكردند و به ما محكوميت ندادند.
-
يعنی شما را گرفتند و بعد از چند روز آزاد كردند؟
-
البته نه چند روز گاهی تا شش ماه هم ما را نگه
میداشتند، اذيت میكردند، كتك و شكنجه و اين
جور چيزها هم بود، اما به دادگاه نرفتيم و به ما محكوميت
هم ندادند.
-
نهضت مقاومت چه هدفی را برای خود تعريف كرد؟
-
نهضت مقاومت میخواست جنبش ملی را كه زمان مصدق راه
افتاده بود نميرد و معتقد بود هر چند حكومت كودتايی شده
است، اما با شعارهای جديدی در نفی حكومت كودتا، میتوان
جنبش را زنده نگه داشت. مثلا آن زمان گفته میشد جمله
«صنعت نفت بايد در سراسر كشور ملی شود» يك شعار ملی بود،
اما اكنون كه اين شعار محقق شده و قرارداد كنسرسيوم هم
امضا و در مجلس تصويب شده است بايد شعار جديد نهضت
مقاومت، نفی حكومت كودتا و كودتاگران باشد. شعارهايی مثل
مرگ بر كودتاگران و غيره نيز وجود داشت.
-
نهضت مقاومت ارگان و سازمان هم داشت؟
-
نهضت مقاومت از ابتدا چند ارگان پيدا كرد البته نه ارگان
رسمی، برای مثال روزنامهيی به نام مكتب مصدق توسط
«حسن ميرصادقی» چاپ میشد كه جزو بچههای جبهه ملی و
اصفهانی بود
(ايشان
اكنون در قيد حيات اما قدری كنار هستند)
ميرمحمد صادقی شخصی مبارز، خيلی معتقد و بسيار جدی و جزو
اصحاب مرحوم «سروان پولادی»
بود. سروان پولادی
قبل از شهريور 20 در سال 1318 اعدام شد. ايشان با اينكه
افسر ارتش بود، اما از نظر سياسی خيلی فعال بود
-2
-
سروان پولادی
تودهيی بود؟
-
خير، ضد تودهيی و ناسيوناليست بود. طرفدار ايران باستان
و... بود. اما قدری تحت تاثير ناسيونال سوسياليسم آلمان،
با آلمانها ارتباطاتی داشت.
-
به اين ترتيب قاعدتا میبايست با رضا شاه جور باشد؟
-
بله. میتوانست جور باشد،
اما وقتی داخل ارتش اقدامهايی كرد، رضاشاه نمیتوانست
چنين اقدامهايی را داخل ارتش تحمل كند،
لذا او را گرفتند اما چون خيلی محكم روی حرفهای خود
ايستاده بود اعدامش كردند. منظور از اين توضيحات اينكه
ميرصادقی جزو اصحاب سروان پولادی
بود. صادقی چندين بار زندانی شده و زمان رضاشاه هم زندان
بود و شخص زحمت كشيده، كاركرده و دلسوختهيی است.
-
«مكتب مصدق» ارگان رسمی نهضت مقاومت بود؟
-
خير، مكتب مصدق ارگان رسمی نهضت مقاومت نبود. بعد از مدتی
روزنامه ديگری به نام «راه مصدق» منتشر شد كه ارگان
نهضت مقاومت و روزنامهيی كامل بود.
-
روزنامه بود يا به صورت هفته نامه منتشر میشد؟
-
ترتيب خاصی نداشت. ماهی، دو هفتهيی يا هفتهيی منتشر
میشد. چون بايد مخفيانه چاپ میشد، هر كس با
چاپخانهچیها ارتباط بيشتری داشت موفقتر بود. برای مثال
ميرصادقی با استفاده از ارتباطات خود مكتب مصدق را چاپ
میكرد كه يك روزنامه يك صفحهيی پشت و رو بود. ولی راه
مصدق هشت صفحه و كار سنگينی بود. البته نهضت اعلاميه هم
میداد.
-
تشكيلات نهضت مقاومت چگونه بود؟
-
مدتی طول كشيد تا نهضت مقاومت دارای شبكهبندی و تشكيلات
شد. چند كميته اصلی مثل كميته بازار، محلات، ادارات،
سياسی و مالی تشكيل شد. هر چند در ارتش نيز آدمهايی داشتند
اما جرات نكردند كميته ارتش درست كنند. به علاوه شورای
مركزی نهضت در حدود 26 25 نفر عضو داشت. بنده چند بار اين
جلسات را ديده بودم، چون برخی جلسات در منزل پدرم
تشكيل میشد و من ضمن پذيرايی آنان را میديدم. سران
احزابی كه آزاد بودند در اين جلسات شركت میكردند و به
اين ترتيب نهضت مقاومت تشكيل شد. البته در مقام ارزيابی
آن نيستم اما واقعاص در همان سال اول خيلی درخشيد و خوب
كار كرد. مثلاص دو سه اعتصاب راهانداخت كه يكی از آنها در
زمان برقراری مجدد روابط ايران و انگليس بود. چون همانطور
كه میدانيد اين روابط در زمان مصدق قطع شده بود.
-
... و بعد از كنسرسيوم بار ديگر برقرار شد؟
-
بله. روزی كه قرار بود كاردار سفارت انگليس وارد ايران
شود نهضت مقاومت دعوت به اعتصاب كرد كه مركز آن خيابان
خيام، جلوی بازار تا خيابان سپه بود و خانهيی روبروی پارك
شهر نيز مركز و ستاد اداره اعتصاب بود.
-
آيا نهضت مقاومت مخفی بود؟
-
بله. مخفی بودند، اما با امضای «نهضت مقاومت ملی ايران»
دعوت به اعتصاب كرده بودند در اين تاريخ نهضت به
عنوان ادامهدهنده راه مصدق در بين مردم معروف شده
بود. يكی ديگر از كارهای نهضت، نشر و انتشار جريان محاكمات
مصدق در سال 1332بود كه متن مدافعات و اتفاقاتی كه در
دادگاه میافتاد با عكس و غيره منتشر میشد.
-
نهضت، اقدامهای مسلحانه كه نداشت؟
-
خير. نهضت به حركات مسلحانه اعتقاد نداشت. نهضت مقاومت
در سال اول حيات خود اقدامهايی چون اعتصاب و تظاهرات
انجام داد، روزنامه راهمصدق را منتشر میكرد كه به نسبت
با استقبال روبرو شده بود. چرا كه فراگير بود و تمام
احزاب ملی ديگر حتی جبهه ملی زير چتر نهضت مقاومت بودند.
البته ناشران اين روزنامهها چند بار گير افتادند، برای
مثال روزنامه راه مصدق چون مخفی بود مواد آن به وسيله
كميتهيی تهيه میشد و يكی از طرف نهضت مقاومت سردبير آن
بود و حتی ما اين موضوع را نمیدانستيم. مسووليت توزيع
آن نيز با من بود. زيرا من تازه
(1331)
از دانشكده فنی فارغالتحصيل شده و به عنوان مهندس
تاسيسات در اداره ساختمان بانك ملی مشغول به كار بودم.
آقايی به نام «احمد توانگر» در پاساژ سعدی مغازه كوچكی
داشت و ماشين خريد و فروش میكرد، ايشان بلند قد و
گردنكلفت و خيلی شجاع و نترس و از بچههای لرستان بود كه
از اصحاب قديمی، علاقهمندان ديرينه و عاشقان مصدق به
شمار میرفت كه در آخرين لحظه روز 28 مرداد كه خانه
مصدق داشت خراب میشد، همراه مصدق بود و چون مصدق
علیرغم خواست همه برای بيرون رفتن از منزلش لجاجت
میكرد و میگفت «من بايد اينجا باشم تا كشته شوم» احمد
توانگر مصدق را مثل بچهيی از زمين بلند كرد و پای او را
روی نردبان گذاشت و او را هل داد تا بالا برود
(ديگران
كمك كردند و از راه نردبان، مصدق را به خانه همسايه
بردند)
همين آقای توانگر مسوول چاپ نشريات بود.
-
آيا احمد توانگر در قيد حيات است؟
-
خير. خودش فوت كرده اما پسرش هست. آقای توانگر خودش
چاپخانه نداشت اما به دليل حضور و آشنايی در بازار،
چاپخانهچیها را پيدا كرده و با آنها رابطه برقرار كرده
بود. به اين ترتيب كه كسانی مطالب را به ايشان
میرساندند، توانگر آن را به چاپخانهچی میداد و بعد از
چاپ، توانگر تحويل میگرفت و با ماشين خودش به منزل ما
میآورد و میرفت و ديگر كاری نداشت. سپس روزنامه «راه
مصدق» از منزل ما توزيع میشد. اين جريان تا دی ماه يعنی
چند ماه ادامه داشت. تا آن زمان نهضت مقاومت دو اعتصاب
راه انداخته بودأ يكی اعتصاب روز ورود كاردار سفارت
انگليس بود كه خيلی نگرفت و بزرگ و درخشان نشد. اعتصاب
دوم روز 16 آذر، عليه سفر نيكسون به ايران بود چون
نيكسون جزو حزب جمهوريخواه و از پشتيبانان كودتا بود.
|