حميدرضا جلائيپور در جلسهاي با عنوان "نقد پيشنهاد فراخوان
رفراندوم" كه از سوي انجمن اسلامي دانشكده علوم اجتماعي
دانشگاه تهران برگزار شده بود ، گفت :
يكي از نقطه ضعفهاي صادركنندگان بيانيه عدم توجه به پيامدهاي
پيشنهاداتشان است ، چرا كه اجراي رفراندوم تغيير قانون اساسي
، دو راه دارد ، يا بايد اجراي آن توسط جمهوري اسلامي انجام
گيرد كه صادركنندگان بيانيه بعيد است چنين انتظاري را از حكومت
داشته باشند كه با دست خود همهپرسي را برگزار كند كه نتيجه
آن تغيير جمهوري اسلامي باشد يا راه دوم اين است كه اقدامي
صورت گيرد كه جمهوري اسلامي مجبور به قبول پيشنهاد همه پرسي
شود .
معناي اين حرف اين است كه بايد يك جنبش اجتماعي به راه بيفتد
تا از طريق قدرت اجتماعي ناشي از آن جمهوري اسلامي را وادار به
انجام يك همه پرسي عليه موجوديت خودش بكند و تعبير ديگر عمل
فوق همان به راه انداختي "انقلاب" است . حتماً صادركنندگان
بيانيه خواهند گفت ما به دنبال تكرار انقلابهايي از نوع
متعارف نبودهايم و ما را با خشونت كاري نيست ، بلكه اتفاقي
كه ممكن است بيافتد ، انقلابي آرام خواهد بود . يعني همان
اتفاقاتي كه در دو دهه گذشته در اروپاي شرقي شاهد آن بوديم .
متن بيانيه و سخنان صادر كنندگان بيانيه نشان ميدهد كه
اتفاقاً آنها اطلاعات دقيق و عميقي از انقلابهاي آرام اخير
ندارند . اگر آنها اين انقلابهاي آرام را شناخته بودند ،
اصلاح طلبان حكومتي را مسخره نميكردند و قبل از باريدن (يعني
كسب قدرت اجتماعي) سيل (يعني تقاضاي همه پرسي ختم نظام ) را
جاري نميكردند ، زيرا حاملان اصلي انقلابهاي آرام همين
اصلاحطلبان حكومتي بودند.
گويي از نظر بيانيه نويسان در ايران كنوني همه شرايط اجتماعي
براي يك جنبش فراگير همه پرسي فراهم است و تنها چند شخصيت شجاع
كم دارد تا با برداشتن پرچم و شعار همه پرسي ميليونها نفر به
دنبال آنها به راه افتاده و جنبشي فراگير را به منصه ظهور
برسانند . شايد بر اساس همين ارزيابي باشد كه بيانيه نويسان
نام سايت خود را به جاي "چند هزار نفر دات كام"، "شصت ميليون
نفر دات كام" گذاشتهاند !
نويسندگان بيانيه از اين در آموزه ساده جنبشهاي اجتماعي
غافلند كه شرايط ساختاري همه جوامع مدرن ، از جمله جامعه ايران
، براي ظهور جنبشهاي اجتماعي آماده است ، اما اين
جنبشها به سوت زدن كسي يا گروهي به راه نميافتد،
بلكه مهمترين عامل موثر در ظهور جنبشهاي اجتماعي عامل فرصت
سياسي است .
هم انقلاب مشروطه ، هم نهضت ملي نفت ، هم انقلاب اسلامي و هم
جنبش دوم خرداد توسط چند جوان (كه حتي در ميان هواداران خود
نفود قابل توجهي ندارند) به راه نيفتاده است. بلكه در اين
جنبشها شخصيتهايي هدايت جنبش را به عهده داشتهاند كه نه
فقط دوران ميانسالي را گذرانده بودند، بلكه مورد اعتماد بخش
قابل توجهي از نيروهاي موثر جامعه بوده اند. بعنوان نمونه
طباطبايي و بهبهاني در انقلاب مشروطه ، مصدق و يارانش در نهضت
ملي ، امام خميني ، طالقاني ، منتظري ، مهندس بازرگان در
انقلاب اسلامي ، خاتمي قبل از دوم خرداد ، حتي قبل از وقوع اين
جنبشها مورد مراجعه وثوق و اجماع اقشار تأثيرگذار بودهاند
. از اين رو معلوم نيست چرا بيانيهاي كه قصد دارد براي ادامه
بقاي حكومت در ايران تعيين تكليف كند ، بايد به امضاي چند جوان
دانشجو برسد .
البته ممكن است قصد نويسندگان بيانيه در استفاده از نام
دانشجويان دفتر تحكيم بخاطر نياز به همراهي جنبش دانشجويي براي
همه گير كردن ، جنبش همه پرسي باشد . از اين رو چهارمين خطاي
بيانيه نويسان برداشت غلط از جنبش دانشجويي كنوني ايران است .
زيرا اولاً در هيچكدام از جنبشهاي اجتماعي موفق گذشته ايران
جنبش دانشجويي ، بيشتر اول آنها نبوده است ، بلكه از حاميان
صادق آنها بوده است ، اتفاقاً در جنبشهايي كه دانشجويان
پيشتر اول آن بودهاند . آن جنبشها در ايران شكست
خوردهاند ، مانند جنبش چريكي دهه پنجاه كه عمدتاً توسط
دانشجويان انقلابي دانشگاه تهران و صنعتي شريف (آريا مهر سابق)
پايهريزي شد و توسط حكومت پهلوي سركوب و جمع و جور شد .
ثانياً در اغلب اوقات مهمترين كاركرد مثبت جنبش دانشجويي حفاظت
و نگهباني از عرصه عمومي نقد و بررسي آنهم در فضاهاي تأثيرگذار
دانشگاهي بوده است.
معلوم نيست چرا بيانيه نويسان علاقه دارند بر شانههاي جنبش
دانشجويي بارسنگين تغيير نظام سياسي را بجاي حفاظت از عرصه
عمومي تحميل كنند . در شرايطي كه اعضاي تحكيمي امضاءكننده
بيانيه
قادر نيستند براي برگزاري نشست سالان خود مكاني را فراهم كنند
، چگونه قادر خواهند بود كه پيش قراول جنبش همه پرسي در ايران
شوند.
از نقطه ضعفهاي ديگر بيانيه نويسان غفلت آنها از نيروي
تخريبگر
ناسيوناليسم قومي
است . اگر به روزنتها مراجعه كنيد ، بخشي از مخالفان بيانيه
فراخوان رفراندوم ناسيوناليستهاي قومي تركي ، كردي، عربي و
بلوچي هستند . آنها اعلام كردهاند ما با اين بيانيه مخالف
هستيم ، چون در اين بيانيه بر حفظ تماميت ارض تكيه شده است !
آنها علناً اظهار كردهاند كه حفظ تماميت ارضي اول بايد به
رفراندوم گذاشته شود تا معلوم شود آيا اقوام مذكور حاضرند در
ايران بمانند يا ميخواهند جدا شوند . پس از اينكه معلوم شد
اكثريت آنها علاقه دارند خود را با ايراني بودن و با ايراني
ماندن هويت يابي كنند ، آنگاه تازه ميتوان از همه پرسي قانون
اساسي سخن گفت.
از نقاط ديگر ضعف بيانيه نويسان ارزيابي ضعيف آنها از صحنه و
اوضاع بين المللي است. گويي آنها اين ارزيابي را قبول
كردهاند كه هم اكنون اوضاع بينالمللي براي دموكراسيخواهي
خيلي خيلي مناسب است و اروپا و آمريكا براي دموكراتيككردن
ايران هم خيلي مصر هستند ؛ اگر يك جنبش فراگير همهپرسي به
راه بيفتد ، كار به جاهاي خوبي خواهد رسيد ! در صورتيكه
بيانيه نويسان از اين نكته غافلند كه حكومت جمهوري اسلامي يك
حكومت متصلب نيست تا بنشيند تا توي سرش بزنند . اين حكومت هم
فضاي بين المللي را درك ميكند و هم متناسب با آن پاسخ
ميدهد . بعنوان نمونه واكنش دولت ايران به چالش انرژي
هستهاي يك واكنش منعطفانه، عملگرايانه ، متناسب با عرف بين
المللي و بر اساس چانهزنيهاي مرسوم و حرفهاي بين المللي
بود.
گويي چون ايدئولوژي مذهبي و حكومتي در ايران با چالش روبرو
شده پس مردم كوچه و بازار در ايران هم دين و آثار آن را در
زندگي عمومي تعطيل كرده ، آنرا به حوزه خصوصي و خانههاي خود
خواهند فرستاد ، در صورتيكه بخش قابل توجهي از جمعيت ايران
همچنان با دين زندگي مي كنند و همچنان در عرصه سياسي هم اعتماد
خود را از مراكز ديني اخذ ميكنند . حداقل براي همه روشن است
كه هفت ميليون نيروي جامعه در عرصه عمومي بيدريغ از دين خود
در عرصه عمومي مايه ميگذارند و محافظهكاران هم مستظهر به
پشتيباني اين نيرو هستند ، لذا گويي بيانيه نويسان مخاطبشان نه
مردم ايران كه شهروندان سوئيس است.
اگر بيانيه نويسان در آينده نه چندان دور در خود قدرت اجراي
راهكار فراخوان را ميبينند ، قبل از آن ميتوانند براي دست
گرمي هم كه شده از اين قدرت براي چند كار كوچكتر استفاده
كنند . بعنوان نمونه زندانيان سياسي را از زندان آزاد كنند ؛
روزنامههاي تعطيل شده را از توقيف خارج كنند ، از انتخابات
آزادي دفاع كنند كه رييسجمهوري آن بتواند قدرت عمل اجراي
اصلاحات مورد نظر مردم را داشته باشد . اگر قدرت انجام چنين
كارهايي را ندارند ، چرا شعار گُنده رفراندوم تغيير نظام را سر
مي دهند ! آخر شعار سياسي كه بدرد همين امروز و فرداي ما نخورد
، چه شعار سياسي است.
فعالان دانشجويي به اين نكته توجه داشته باشند كه مهمترين
رسالت ( و حتي دستاورد) جنبش دانشجويي در سالهاي اخير حفاظت و
نگهباني از عرصه عمومي نقد و بررسي بوده است و تغييرات بنيادي
ساختاري پروژهاي نيست كه روي دوش دانشجويان جاي بگيرد.
جامعه ايران فقط محافظه كاران را گول نميزند ، مثل دوم خرداد
76 كه فكر ميكردند پيروزي آنها رد خور ندارد ، اما عكس آن
اتفاق افتاد ، بلكه جامعه ايران ميتواند اصلاح طلبان طالب
تغيرات ساختاري را هم گول بزند ، مثلا فكر كنند ميليونها نفر
به سايت شصت ميليوني دات كام خواهند پيوست ، ولي اين تعداد به
چند ده هزار نفر هم نرسد.
درباره آنچه که مربوط به
مقاله حجاريان
می شود این را می توانم بگویم که
آقاي حجاريان آدم بسيار خلاقي است و اين هنر را دارد كه تمام
نكاتي را كه من به تفصيل گفتم در يك كلمه خلاصه كند و بحث
مفصلي را تحت عنوان مختصر " كليككليك، بنگ بنگ "بيان كنند .
پروژه شصت ميليون دات كام حداقل بايد توجه چهار نفر روشنفكر را
در اين مملكت جلب كند .
نه در انقلاب و نه در جنبش اصلاحطلبي پيش قراردادن حركت جنبش
دانشجويي نبود ، بلكه آنها صرفاً هوادار بودند يعني نه در خط
مقدم كه در درون و پشت سر پيشروان بودند.
آقايان طراح رفراندوم،
تحكيم را تبديل به يك فرقه كردهاند ، آن هم فرقهاي كه هيچ
كس را قبول ندارد . اين دوستان دانشجوي ما بويژه اينهايي كه
دارند به ميانسالي ميرسند ، توجه كنند كه دموكراسي به چه
معناست ؟ آنچه كه از سوي دانشجويان در مقابل خاتمي در روز 16
آذر رخ داد ، اگر براي رييسجمهوري آمريكا اتفاق بيافتد ،
هوكنندگان را دستگير ميكردند
، مي برند و اين اتفاقاً دموكراسي است ، چرا كه روح دموكراسي
حفظ عرصه عمومي است . دانشجويان اينكارها را كردند اما اين
دانشجويان ميانسال چرا به خاتمي حمله مي كنند ؟!
رفراندوم يك بحث كاملاً حقوقي و قابل دفاع است كه امام خميني
آن را انجام داد . در اين كشور و تجربه انقلاب اسلامي پشت آن
است ، لذا نبايد آن را با شعارهاي اينچنيني لوث كرد .
وظيفه جنبش دانشجويي انجام كارهاي نرم افزاري دموكراسي است ،
نه كارهاي سخت افزاري.
طرح مسالهاي نظير رفراندوم ، كار جنبش دانشجويي نيست . كار
يك جبهه سياسي متشكل از گروههاي مختلف است . طرح رفراندوم
ناني نيست كه به راحتي آن را داخل تنور بزنيم.
البته من قصد توهين ندارم چون كساني كه يك طرح را امضاء
كردهاند آدمهاي شجاعي هستند و من آدمهاي شجاع را دوست
دارم ، اما بايد جايگاه خود را بشناسند.
گذاشتن يك پروژه سنگين بر روي دوش چهار دانشجو نشانگر خام
انديشي است . اگر چنين طرحي را چند گروه سياسي مطرح مي كردند
من هرگز به خودم اجازه نقد آن را نمي دانم.
كساني در اين مملكت لقمه هاي بزرگ برمي دارند ، چون اين
لقمهها در گلويشان گير ميكند ، طرحهايي مثل رفراندوم را
مطرح ميكنند. |