ايران

پيك

                         

قتل‌های زنجيره‌ای
به روايت سعيد حجاريان

نيروهای خودسر، اختيارات دارد، پاسخگو نيست و مسئوليت اعمالش با ديگران استعلاوه برقتل‌های سياسی، ما يك سلسله قتل‌های محفلی ديگر هم داريم كه با سوء استفاده از خلاء قانونی در كشور رخ می‌دهد. معلوم نيست چه كسی و ‏چه زمانی قرار است اين موارد را در قانون جزا اصلاح كند. تازه آقايان به فكر تشكيل ستاد حفاظت اجتماعی ‏افتاده اند كه قضيه را ده‌ها برابر تشديد خواهد كرد. بروند نتايج طرح "شرطه الخميس" در پاكستان را بررسی كنند تا دانسته شود چه ميگويم.

 
 

تا زمانی كه روزنامه صبح امروز منتشر می‌شد، تلاش من اين بود كه در هر شماره موضوعی درباره قتل ‏های زنجيره‌ای مطرح شود و گمان نمی كنم هيچ شماره‌ای از آن روزنامه خالی از مطالبی مربوط به ‏قتل‌های زنجيره‌ای باشد. اما به هر تقدير، روزنامه بسته شد و مجرايی برای طرح ديدگاه‌ها درباره قتل ‏ها به گونه‌ای سيستماتيك باقی نماند. اكنون كه "نامه" (نشريه‌ای كه درداخل كشور منتشر می‌شود) شريف شما قصد دارد در بخشی ويژه به اين ‏موضوع بپردازد، فرصت را غنيمت می‌شمارم‎ ‎و تلاش می‌كنم نكاتی را معروض دارم. من پرسش شما را ‏كه موضوع آن، آثار قتل‌های زنجيره‌ای بر روند اصلاحات است، به سه بخش كوچك تر تقسيم می‌كنم ‏و به آثار كوتاه مدت، ميان مدت و دراز مدت قتل‌های زنجيره‌ای بر اصلاح طلبان می‌پردازم.‏

الف- آثار كوتاه مدت: طبعاً تكانه اوليه ناشی از قتل‌های زنجيره‌ای بر همگان گران آمد. بعد از يك ‏پيروزی شيرين در انتخابات، اين آزمونی سخت بود كه اصلاح طلبان با آن رو به رو می‌شدند. گويی به ‏آن‌ها نهيب زده می‌شد كه "حُقه مُهر بدان نام و نشان است كه بود" و دوم خرداد تفاوت ماهوی با ‏دوران قبل و بعد از خود ايجاد نكرده است. اگر قبل از دوم خرداد، اتوبوس ارمنستان را داشتيم؛ حالا هم ‏تكه تكه كردن داريوش و پروانه و مختاری و پوينده و ديگران را داريم و قصه همان است كه بود.‏
‏ اين نهيب، در پی آن بود كه اگر دولت بيست ميليونی كشش ندارد، همين جا استفاده بدهد و برود؛ ‏چرا كه به قول آن ها، رييس جمهور قبلاً نيز در پرونده اش
دو مورد قهر و يك مورد استعفا داشت. ‏بدين ترتيب تلاش شد تا پيش بينی آنان كه می‌گفتند دولت نوپای خاتمی شش ماهه سرنگون خواهد ‏شد، درست از آب در آيد.‏ همان‌ها كه معتقد بودند؛ "راستی خاتم فيروزه ی بو اسحاقی / خوش ‏درخشيد ولی دولت مستعجل بود." ‏

اما علی رغم اين نهيب‌ها و غريوها، دولت اصلاحات پايمردی كرد و تا پذيرفتن مسؤوليت از سوی يك ‏وزارت خانه از همين دولت پيش رفت؛ كاری كه كم تر در دنيا سابقه دارد. ‏
شما بنگريد؛ اگر بتوانند مدارك بدرفتاری يك سرباز آمريكايی را محو كنند، امكان ندارد كه دولت ‏آمريكا آن سرباز را به پای ميز محاكمه بكشاند و جرم او را علنی كند. اما در اين جا، بخشی از تشكيلات ‏امنيتی را به عنوان جريان خود سر به مردم معرفی كردند. جريانی كه از امكانات دولتی ارتزاق می‌كرد ‏و برنامه‌های خود را پيش می‌برد.‏

همين شجاعت اوليه دولت برای پی گيری موضوع، اصلاح طلبان را تشجيع كرد كه می‌توانند موانع راه ‏توسعه سياسی را از پيش پای خود بردارند و افق‌های روشنی را در مقابل خود ببينند. در همين دوران ‏بود كه روزنامه‌های اصلاح طلب، به عنوان گروه‌های حقيقت ياب به دنبال كشف زوايای تاريك پرونده ‏افتادند تا جريانی را كه می‌خواست كشور را به سمت پليسی شدن سوق دهد منزوی سازند و آنان را ‏مجبور كنند تا دست به حركاتی بزنند كه رسواتر شوند؛ مانند تهيه برنامه چراغ(به ابتكار حجت الاسلام روح الله حسينيان- خسرو) يا نوشتن مقالاتی برای ‏گريز از نگاه تيز بين مردم.‏

در اين مرحله، البته آثار مثبت بين المللی پی گيری دولت را نيز نمی توان فراموش كرد و دنيا با اعجاب ‏و تحسين به اين پديده می‌نگريست. اين امر باعث بالا رفتن پرستيژ دولت نيز شد.‏
پوشيده نيست كه در همان اوايل كار، دولت در پی گيری پرونده، ضعف هايی هم از خود نشان داد، به ‏خصوص آن كه اعلام كرد خود را موظف به دنبال كردن بيش از چهار قتل نمی داند. همچنين سطح پی ‏گيری را از
مباشران به سطح عاملان اصلی بالا نبرد. اين امر باعث شد كه بر خلاف ادعای دولت كه قرار ‏بود غده سرطانی را در آورد و چشم فتنه را كور كند؛ امكان متاستاز به ساير اندام‌ها فراهم شود كه ‏نمونه اش را در 18 تير ديديم. ‏

به ياد دارم كه در همان زمان، نمايندگان كانون نويسندگان از رييس جمهور درخواست ملاقات كردند و ‏با وجود تلاش من برای ترتيب ملاقات، رييس جمهور اين امر را به خود من كه در آن زمان مشاور ‏ايشان بودم محول كردند. من تقاضا كردم كه آقای مسجد جامعی هم همراه من باشند. بدين ترتيب، ‏نمايندگان كانون نويسندگان، قدم رنجه فرموده، به دفتر ما آمدند. به خوبی برخی از چهره‌ها را به ياد ‏دارم؛ مرحوم گلشيری، آقای دولت آبادی، خانم سيمين بهبهانی، خانم فرشته ساری، آقای علی اشرف ‏درويشيان، آقای چنگيز پهلوان و برخی چهره‌های ديگر كه در خاطرم نمانده است.‏
در جريان آن ملاقات، اولين تقاضای آنان، امنيت بود. می‌گفتند كه جانشان در خطر است و مرتب ‏تهديد می‌شوند و بعضی از شب‌ها را در منزل اقوام می‌گذرانند. به ياد صحبت‌های
بهزاد نبوی در ‏دوران پيش از وقوع قتل‌های زنجيره‌ای افتادم كه به آقای خاتمی می‌گفت: "اگر رقيب شما برنده ‏شده بود، جای ما گوشه زندان اوين بود. اما حالا كه شما انتخاب شده ايد، آن‌ها حتماً ما را ترور می‌‏كنند". من اين قصه را برايشان تعريف كردم و آن‌ها هم تلخ خندی بر لب آوردند. خواسته‌های ديگری ‏هم داشتند كه پی گيری كردم و در مورد مسأله امنيت، قرار شد وزارت كشور مأموريت حفظ امنيت ‏جانی آنان را برعهده بگيرد.‏

مجموعاً می‌توان گفت كه در كوتاه مدت و در چند ماهه پس از قتل ها، دولت اقتدار لازم را نشان داد و ‏توانست جريان خودسر را منكوب كند. خودسر كه می‌گوييم؛ منظور جريان هايی هستند كه غير ‏مسؤولند و به جايی نيز پاسخ گو نيستند. البته اختيارات دارند ولی به موازات آن مسؤول اعمال خود ‏نيستند. در بسياری از كشورهای آمريكای لاتين مثل آرژانتين و شيلی، جريان گم شدگان وجود دارد ‏كه مادران همراه با عكس فرزندانشان، ميتينگ‌های بزرگ بر پا می‌كنند. اين نشان دهنده آن است كه ‏جرياناتی خارج از مسؤوليت قانونی، دست به آدم ربايی می‌زنند و با سر به نيست كردن آدم ها، فجايعی ‏عظيم را به بار می‌آورند. ‏

مثلاً در همين قصه قتل‌های كرمان، با اين كه قصه سياسی نيست، عده‌ای خود سر دست به چند فقره ‏قتل فجيع زده اند با استناد به بندهايی از قانون جزا كه در آن تصريح شده است؛ اگر كسی ديگری را با ‏شبهه مهدورالدم بودن به قتل برساند، قصاص از او ساقط است و تنها بايد ديه بپردازد، و اين عده حالا ‏هم منتظر بخشودگی هستند. اين سوء استفاده از خلاء قانونی در كشور ماست و معلوم نيست كه كی و ‏كی قرار است اين موارد را در قانون جزا اصلاح كند. تازه آقايان به فكر تشكيل ستاد حفاظت اجتماعی ‏افتاده اند كه قضيه را ده‌ها برابر تشديد خواهد كرد. يك نفر هم پيدا نمی شود كه تجربه كشوری مثل ‏پاكستان را در دوره ضياء الحق در تشكيل" شرطه الخميس" بررسی كند و ضايعات و گرفتاری‌های اين ‏كشور را در تشكيل اين سازمان نشان دهد.‏

ب- آثار ميان مدت: بعد از گذشت حدود يك سال و با سرد شدن موضوع، كمابيش آثار ميان مدت ‏قتل‌ها معلوم شد. از جهتی با دستگيری عاملان قتل ها، ديگر شاهد تروری سياسی نبوديم؛ هر چند ‏قتل‌های زنجيره‌ای غير سياسی هميشه روی می‌دهد؛ مثل خفاش شب، قتل‌های پاكدشت و ... كه ‏ناشی از مسأله‌ها و انحراف‌های اجتماعی است و در اين جا، به بررسی آن گونه قتل‌ها كاری نداريم.‏
‏ در بررسی آثار ميان مدت، می‌توان گفت كه وزارت اطلاعات در قياس با تشكيلات موازی كه در حال ‏شكل گيری بود و بنا را بر خشونت گذاشته بود تا حدود زيادی وجهه مناسبی پيدا كرد. به هر حال و به ‏قول معروف؛ "هر رشته ی پاره می‌توان بست / ليكن گرهيش در ميان هست". می‌خواهم بگويم كه ‏اصلاح طلبان نوعی بدبينی نسبت به رقبای خود احساس كردند و اين كه مسأله آن ها، حيات و ممات ‏اصلاحات است و به چيزی كم تر از آن رضايت نخواهند داد، به خصوص كه روند پی گيری پرونده نيز ‏به دست اندازهای بيهوده و گاه مضحك افتاد.‏

از آن سو، بالا بردن مطالبات مردم درباره پی گيری قتل ها، اصلاح طلبان را وادار می‌كرد كه فشار ‏خود را بر دولت زياد كنند و دولت نيز توان آن را نداشت كه با قوه قضاييه به چالش برخيزد. كم كم ‏مردم به اين نتيجه رسيدند كه اصلاحات و اصلاح طلبان توان ادامه راه را ندارند و پرچمی را كه برداشته ‏اند، سنگين تر از آن بوده است كه بتوانند آن را حمل كنند و به مقصد برسانند.‏
‏ شعار عبور از خاتمی و به يك معنا شعار عبور از اصلاح طلبان حكومتی در همين مقطع مطرح شد. ‏مخصوصاً وقايعی مثل
كوی دانشگاه، باطل كردن 700 هزار رأی در انتخابات مجلس ششم برای وارد ‏كردن برخی چهره‌ها و حركت‌های ايذايی لباس شخصی ها، نشان از آن داشت كه دولت اقتدار كافی ‏برای پيش برد دموكراسی در كشور را ندارد. اما به هر حال نمی توان ناديده انگاشت كه شوك اوليه ‏ناشی از قتل‌های زنجيره‌ای و پی گيری‌های دولت، جامعه را به شدت سياسی كرده بود. مردم پی ‏گير اخبار بودند، هنوز روزنامه‌ها خوانده می‌شدند، جامعه مدنی رفته رفته تقويت می‌شد و احزاب ‏سياسی به خود شكل می‌دادند. اين موارد را نبايد ناديده گرفت، مخصوصاً با اعلام نتايج مجلس ششم ‏خون تازه‌ای در رگ‌های اصلاحات جريان پيدا كرد. نتيجه دور بعدی انتخابات رياست جمهوری و ‏تجربه شوراها را نيز می‌توان به اين فهرست افزود. برخی از موارد گفته شده، نتيجه بلاواسطه قتل‌های ‏زنجيره‌ای نيست ولی در مجموع و با تسامح می‌توان آن موارد را نيز محصول فرعی قتل‌ها برشمرد؛ ‏مثلاً در جريان ترور خود من مردم خيلی بسيج شدند.‏

پ- آثار دراز مدت: در دراز مدت، اين قضيه كماكان دو وجهی خواهد ماند. از يك سو بركاتی در ‏جهت دموكراسی در برخواهد داشت. به قول معروف؛ "ديدی كه خون نا حق پروانه شمع را / چندان ‏امان نداد كه شب را سحر كند؟" به نظر من، خون پروانه اسكندری، درخت نوپای دموكراسی در ايران را ‏آبياری كرد. من از ميان همه كشته شدگان، با فروهرها و اقای مجيد شريف آشنا بودم و به

مجيد شريف ‏قولی داده بودم كه با رفتن او، همچنان بدهكار ماندم. ‏

خون كشته شدگان قتل‌های زنجيره ای، برخی از موانع دموكراسی را از پيش پای اين ملت برداشت، ‏اما از سوی ديگر اين نمره منفی را در كارنامه اصلاحات باقی گذاشت كه نتوانسته است به عهد با مردم ‏وفا كند. حتی بعضی پا را فراتر گذاشته اند و معتقدند كه اساساً اصلاح طلبان از ابتدا با رقبايشان سروته ‏يك كرباس بوده اند و در اين قضايا، نوعی تقسيم نقش صورت گرفته است؛ چه برای فريب مردم، چه ‏برای فريب جهانيان. اكنون شاهد آن هستيم كه غربی ها، به ويژه آمريكايی ها، روی اين نكته پافشاری ‏می كنند كه اصلاح طلبان و غير اصلاح طلبان يك پارچه هستند و بنابراين ما تنها با مردم صحبت می‌‏كنيم. ‏

از ديد بسياری از مردم نيز اين به نوعی باز گشت به شرايط پيش از دوم خرداد است و به معنای آن ‏است كه همگی دوباره سوار اتوبوس ارمنستان شده ايم و روز از نو، روزی از نو. وقتی پس از يك ‏شكست، آدم دوباره خود را سرجای اول ببيند، احتمال اين كه بار ديگر تلاش به خرج دهد و كمر همت ‏بر ميان بندد و كار را شروع كند، كم است. به همين لحاظ، نوعی سياست گريزی يا نشستن به اميد ‏دست غيبی يا حركت‌های كور افراط گرايانه در ميان برخی ديده می‌شود كه هيچ كدام از آن‌ها پاسخ ‏حل مسأله دموكراسی در ايران نيست و اين روند ادامه دارد تا چشم انداز تازه‌ای پيدا شود.‏
پی نوشت:‏

1- مرحوم مجيد شريف، بعد از باز گشت به كشور، چند بار نزد من آمد. ايشان از خانواده‌ای كاشانی ‏و اصيل بودند؛ از ناحيه مادری به مرحوم ملا احمد نراقی نسب می‌بردند و از ناحيه پدری به مرحوم ‏ملامحمد شريف كاشانی. ضمن صحبت هايی كه با هم داشتيم، ايشان از قصد خود برای ترجمه كتاب ‏زندگانی "رزا لوكزامبورگ" سخن گفتند. من به ايشان گفتم كه كتابی قديمی دارم كه در عكسی از آن، ‏آخرين لحظات لوكزامبورگ و "كارل ليپكنخت" به تصوير كشيده شده ست و مرگ فجيع آنان را به ‏دست فاشيست‌ها نشان می‌دهد. مرحوم مجيد شريف از من خواست اگر ممكن است نسخه‌ای از آن ‏عكس را برايش تهيه كنم كه ضميمه كتابش كند. اجل مهلت نداد و او خود به سرنوشت لوكزامبورگ ‏دچار شد.‏

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی