ايران

پيك

                         

مصاحبه عموئی در ايران
اتحاد گريزی
درد بزرگ جنبش‌های  
اجتماعی ايران بوده و هست

1- برخلاف آنچه می‌گويند، حزب توده ايران به هيچ وجه در برابر مهندس بازرگان نبود. همكاری بسيار نزديك ما با داريوش فروهر در كابينه مهندس بازرگان بهترين دليل و نشانه است. 2- وقتی قرار شد برای من دادگاه تشكيل بدهند، داريوش فروهر اعلام كرد وكالت من را از موضع شخص من می‌پذيرد. اما اين دادگاه هرگز تشكيل نشد. 3- من از سال 73 كه از زندان بيرون آمدم، بمدت چهار سال و تا آستانه قتل فروهر با و همسرش ديدارهای منظم نوبتی پيرامون اوضاع ايران داشتم. 4- پروانه فروهر، به شخصيت سياسی ممتازی تبديل شده بود كه در سالهای آخر، عملا رهبری حزب ملت ايران را دراختيار داشت و من به او هشدار داده بودم كه كمی آهسته تر عمل كند تا طولانی تر بتواند كار كند!

 
 
 

نشريه "نامه"  كه در تهران منتشر می‌شود، بمناسبت سالگرد قتل داريوش و پروانه فروهر مصاحبه‌ای با چند تن از فعالان پرسابقه سياسی ايران انجام داده است. از جمله اين شخصيت ها، محمد علی عموئی از افسران سازمان نظامی حزب توده ايران است كه 25 سال در زندان شاهنشاهی ماند و با انقلاب 57 از زندان بيرون آمد و عضو هيات سياسی و دبيركميته مركزی اين حزب شد. در بهمن ماه 1361 و درجريان دستگيری رهبران حزب توده ايران، عموئی يكبار ديگر زندانی شد و زير مرگبارترين شكنجه‌ها قرار گرفت كه در گزارش نماينده وقت حقوق بشر سازمان ملل ثبت است. همين گزارش و مكاتبات نلسن ماندلا رهبر افريقای جنوبی با مقامات جمهوری اسلامی كه عموئی را از نزديك می‌شناخت موجب شد تا در جريان قتل عام زندانيان سياسی در سال 67 عموئی اعدام نشود. پس از اين قتل عام  و تنها در سال 1373 عموئی را از زندان آزاد كردند. در ليستی كه برای قتل‌های زنجيره‌ای سعيد امامی و حسين شريعتمداری تدوين كرده بودند، نام عموئی در صدر قرار داشت و اكبرگنجی فاش ساخت كه اين نوبت از قتل‌های سياسی را می‌خواستند با عموئی شروع كنند اما محافل فتوا دهنده قتل‌ها از واكنش‌های جهانی اين قتل بيم داشتند و آن را به پس از قتل فروهر موكول كردند!

آنچه را كه در زير می‌خوانيد، مصاحبه عمونی با نشريه نامه است كه از اين نشريه برگرفته شده است:

 

«مبارزه در راه آزادی در اين سرزمين قدمتی به قامت تاريخ زندگی دارد، مبارزان همواره در ‏اين سير بافراز و نشيب‌های گوناگونی در كنار يكديگر ايستاده اند. شايد آن چه در مقاطع ‏مختلف تاريخ اين سرزمين، آنان را بايكديگر پيوند داده است تنها صداقت در راه دست يابی ‏به آرمان‌های آزادی خواهانه و عدالت طلبانه است. چيزی كه اكنون پس از گذشت ساليان ‏دراز، علی عمويی در مرور خاطراتش از داريوش فروهر و پروانه اسكندری از آن ياد می‌كند.

‏او روزی با فروهر مخالف بود، چندی بعد، آنان در يك محبس هم بند بودند و اكنون او از فراق ‏آن مبارز راه آزادی و وطن افسرده و غمگين است.‏ اين هم شايد يكی از عجايب فلات ايران است كه مردمانش هنوز در راه اندوختن تجربه‌های ‏بسياری هستند.‏

 

نامه: آقای عمويی! در طول ساليان دراز مبارزه، در چه مقاطعی با داريوش فروهر برخورد ‏كرديد و چه خاطراتی از او و پروانه اسكندری در ذهن داريد؟‏

عمويی: از اين كه بخشی از نشريه را به ياد عزيزان از دست رفته داريوش و پروانه اختصاص داده ايد، از ‏شما متشكرم. حيف است كسانی كه اين چنين در راه آزادی و برابری و عدالت جان فداكرده اند، در ‏تاريخ مغفول بمانند. هرچند من معتقدم حتی اگر من و شما هم در اين زمينه سخنی نگوييم، تاريخ ‏ساكت نخواهد ماند.‏

تا آن جا كه به ياد می‌آورم، من از دهه 20 با نام داريوش فروهر آشنا شدم. زمانی كه تظاهرات و ‏ميتينگ‌های حزب توده ايران توسط مخالفان از جمله پان ايرانيست ها، نيروهای شهربانی، اراذل و ‏اوباش و ... در معرض هجوم قرار می‌گرفت، داريوش فروهر در آن زمان جوان يكه بزنی بود كه به ‏صفوف حزب ما حمله می‌كرد. اما همين داريوش فروهر، در روند شكل گيری نهضت ملت ايران و در ‏جريان ملی شدن نفت توسط دكتر مصدق و يارانش، در صفوف جبهه ملی، راه گذشته‌های خود را ترك ‏كرد و از پان ايرانيسمی كه مظهرش محسن پزشكپور و همراهان او بود جدا شد و حزب ملت ايران را بر ‏بنياد "پان ايرانيسم" پايه گذاری كرد. در آن مقطع وجه ناسيوناليستی داريوش همه جنبه‌های ديگر ‏مبارزاتی او را تحت الشعاع قرار می‌داد. اما به هر حال او يكی از وفادارترين ياران پی گير راه دكتر ‏مصدق بود. كودتای 28 مرداد درس بزرگی به هواداران آزادی و عدالت اجتماعی داد. كودتا به آن‌ها ‏فهماند كه دشمن در مقابل همه نيروهای آزادی خواه، به رغم نگرش‌های گوناگون آنان ايستاده است. ‏آن دسته از افراد و جرياناتی كه اين نكته تاريخی جامعه ايران را درك كردند، بيش از همه دست ‏اندركار تلاش برای همبستگی و اتحاد و يگانگی نيروها شدند. متأسفانه در بسياری از نيروها و جريانات، ‏به ويژه نيروهای ملی گرا، به رغم سلامت شخصی و سلامت اهداف، گره هايی وجود داشت كه لاجرم ‏آنان را از ساير نيروهايی كه در اين عرصه پيكار می‌كردند؛ جدا می‌كرد. ضرورت تلاش برای وحدت و ‏اتحاد تشكيلاتی، پديده‌ای نيست كه تنها متعلق به يك جريان سياسی باشد، اين امر گره كور مبارزه ‏در مملكت ماست كه هر چه ضرورت آن بيش تر و گسترده تر درك شود، ثمراتش بيش تر و زودرس تر ‏خواهد بود.‏

داريوش فروهر پس از كودتای 28 مرداد و ضرباتی كه به احزاب وارد شد و ما هم درپی آن به زندان ‏رفتيم و به دنبال طولانی شدن دوران زندان، بارها و بارها بازداشت شد. او در اين باز داشت‌ها گاهی ‏بدون محاكمه و گاهی با محكوميت دوران زندان را سپری كرد. فروهر در جريان اين رفت و آمدها به ‏زندان، با بسياری از نيروهای مبارز اين مملكت آشنا شد. من هم خوشبختانه در چند مورد به خاطر هم ‏بند بودن، آشنايی نزديكی با او پيدا كردم و او هم شناخت تازه تری از فرزندان حزب توده ايران به ‏دست آورد. به گمانم همين، هم سرنوشت شدن و همين پای بند بودن به آرمان‌ها و پی گيری صادقانه ‏آن ها، علقه‌های خاصی را بين مبارزان به وجود می‌آورد و از جمله آن می‌توان به رابطه نزديك و ‏دوستانه‌ای كه بين من و داريوش فروهر پديد آمد، اشاره كرد. پس از آزادی من از زندان، در سال 57 ‏فروهر يكی از نخستين افرادی بود كه به ديدار و مذاكره با من پرداخت. علی رغم اين كه او در آن زمان ‏هنوز هيچ سمتی در قدرت و حكومت نداشت، اما به حكم ارزيابی ضرورت‌های دوران، لازم می‌ديد كه ‏ديدارها و مذاكراتی با يكديگر داشته باشيم.‏

نامه: شما چه تاريخی از زندان آزاد شديد و نخستين ديدار شما با مرحوم فروهر در چه زمانی ‏صورت گرفت؟

عمويی: آبان ماه سال 57 از زندان آزاد شدم و اولين ديدار من با داريوش در دی ماه همان سال در ‏منزل يكی از دوستان و با ابتكار دوست گرانقدرم مرحوم "سياوش كسرايی” كه الفتی ديرينه با مرحوم ‏فروهر داشت شكل گرفت. در آن جا مذاكرات بسيار مفيدی انجام داديم. به خاطر دارم در آن ديدار، ‏نخستين مطلبی كه بين ما رد و بدل شد اين بود كه داريوش از من پرسيد: آقای عمويی! پس محافظان ‏شما كجا هستند؟ او خود با چند نفر محافظ آمده بود و من در پاسخ، با لبخند به او گفتم: ما همچنان ‏بدون محافظ در حركتيم! در آن روز سخن بر سر آينده جريانات و حوادثی بود كه در كوچه و خيابان ‏ها اتفاق می‌افتاد و همه چيز نشان از دگرگون شدن اوضاع داشت. واقعاً اگر نسل جوان، آن دوران را به ‏چشم نديده باشد، حتماً در تاريخ انقلاب خواهد خواند كه چه نيروی عظيمی خواستار دگرگونی بنيادی ‏جامعه ايران يعنی رفتن شاه و پی ريزی نظامی بر اساس آزادی، عدالت و برابری بودند.‏

نامه: آقای عمويی! در دورانی كه داريوش فروهر به زندان رفت و آمد می‌كرد، چه اتفاق ‏خاصی يا رفتار ويژه‌ای باعث دگرگونی در شخصيت مرحوم فروهر شد؛ آيا چيزی به خاطر ‏داريد؟
عمويی: به ياد دارم كه پس از آشنايی در زندان؛ صريحاً به او گفتم كه داريوش! من در سير نگرش و ‏بينش تو تغييرات خاصی را احساس می‌كنم، تو ديگر آن ناسيوناليست خشك اواخر دهه 20 و اوايل ‏دهه 30 نيستی! لبخندی زد و گفت: بله! اولاً؛ پس از 28 مرداد؛ من ديگر پرونده حزب توده ايران را در ‏رابطه با كودتا بسته ام و اكنون به اين نتيجه رسيده ام كه ما راه يگانه‌ای را طی می‌كنيم. ثانياً؛ ‏احساس می‌كنم كه پس از ازدواج با پروانه، جنبه‌های عدالت طلبی در من بسيار قوی تر شده است. در ‏ديدارهايی كه سال‌های بعد نيز با داريوش و پروانه داشتم، در متن گفتار و رفتار اين زوج مبارز، به ‏وضوح شاهد بروز چنين پديده‌ای بودم. حتی احساس می‌كردم در سال‌های آخر زندگی داريوش، در ‏واقع اين پروانه بود كه وظايف او را انجام می‌داد. بسياری از مصاحبه‌های پروانه با رسانه ها، گفت و ‏گوهايی جان دار، صريح و با اهداف مشخص آزادی خواهانه، عدالت طلبانه و ضد ظلم بود كه نشانه ‏همين دگرگونی و تحولی بود كه در درون اين نمايندگان حزب ملت ايران به وجود آمده بود.‏

نامه: شما از ديدارهايتان با مرحوم فروهر گفتيد. می‌خواهيم بدانيم كه پس از ورود او به ‏كابينه مهندس بازرگان، آيا اين ديدارها ادامه يافت و در دوران وزارت داريوش فروهر رابطه ‏شما با ايشان چگونه بود؟

عموئی: پس از اين كه داريوش در دولت مهندس بازرگان به عنوان وزير كار مشغول به انجام وظيفه شد، من ‏همچنان در دفترش در وزارت كار، در قلمرو انتظاراتی كه از دولت بر خواسته از انقلاب داشتيم، ‏ديدارهايی با او انجام دادم. در آن دوران به خاطر برخی نگرش‌های ليبراليستی كه بر دولت موقت ‏حاكم شده بود، ما درباره تداوم، تحكيم و تعميق دست آوردهای انقلاب، مقالاتی در روزنامه ارگان حزب ‏نوشتيم و انتقادهايی را مطرح كرديم. اما نمی دانم به چه مناسبتی، مرحوم مهندس بازرگان در يكی از ‏سخنرانی هايش اعلام كرد كه حزب توده ايران غير قانونی است! طبيعتاً اين سخنان نمی توانست موضع ‏موجهی باشد. ما در پاسخ به مهندس بازرگان نوشتيم كه از نظر قوانين شاهنشاهی، انقلاب غير قانونی ‏است، دولت بازرگان غير قانونی است و همه وزرای آن به صورت غير قانونی در كابينه شركت می‌كنند ‏و همه نهادهای ديگر هم غير قانونی اند! اگر شما در اين چارچوب می‌گوييد كه حزب توده ايران غير ‏قانونی است، بسيار خوب، پس بر مبنای قوانين همايونی، همه ما غير قانونی هستيم. اما حيرت آور است ‏به استناد گزارشی كه دكتر اقبال در مجلس شورای ملی مبنی بر غير قانونی شدن حزب توده خواند كه ‏تازه به تصويب هم نرسيد، رييس دولت انقلابی چنين سخنانی را بگويد. طبعاً در اين زمينه گله مند ‏بوديم. اما در سخنان داريوش، هرگز شايبه‌ای از اين نوع ابهامات وجود نداشت. برای من جالب بود كه ‏رييس يك دولت چنان سخنی را بيان كند و عضو كابينه اش دارای چنين روابط سالم، دوستانه و ‏همدلانه‌ای با ما باشد. به ياد دارم او بارها از من خواست كه با توجه به حضور كادر تحصيل كرده در ‏رهبری و صفوف حزب؛ طرح هايی ارايه كنيم.‏
ما متخصصانی داشتيم كه با طی دوره‌های عالی اقتصاد، سياست، ديپلماسی و ... در همه زمينه‌ها از ‏جمله مسايل دهقانی، صنعتی و كارگری وقوف، اشراف و ديدگاه‌ها و برنامه‌های قابل توجهی داشتند. ‏فروهر با آن روشن بينی ويژه، در خواست كرد كه حزب در بسياری از اين زمينه‌ها فعاليت كند و نتايج ‏را در اختيار دولت بازرگان قرار دهد. به ياد دارم كه اولين طرح پزشكی ملی با عنوان "
بهداشت ملی ‏ايران" را رفقای ما در شعبه پژوهش گردآوری كردند و در اختيار مرحوم دكتر سامی كه در آن زمان ‏وزير بهداری كابينه بود، قرار دادند. اين ديدارها به نوعی الفتی عميق ميان من و فروهر پديد آورد و من ‏تنها به اين كه هر چند وقت يك بار اين زوج عزيز محبتی كنند و به خانه ما بيايند اكتفا نمی كردم. ‏روزهايی را كه معمولاً داريوش در منزل نشست داشت و كسانی كه علاقمند بودند به ديدارش می‌‏رفتند، مغتنم می‌شمردم و اگر كاری يا سخنی برای در ميان گذاشتن با او داشتم، در اين فرصت‌ها به ‏ديدارش می‌رفتم.‏
‏ اين مراودات ادامه پيدا كرد تا اين كه يك سلسله مشكلات خاصی در نقاط مختلف كشور، بر اثر ‏تندروی‌های برخی جريانات سياسی به وجود آمد. مشكلاتی نظير تركمن صحرا، كردستان و برخی ‏اتفاقاتی كه در خوزستان توسط خلق عرب رخ داد كه هيچ كدام از اين حوادث مورد تأييد ما نبودند. ما ‏اصولاً پس از پيروزی انقلاب، پرداختن به اقدامات مسلحانه را به زيان انقلاب می‌دانستيم و كاستی‌ها ‏و كمبود‌های جدی در اجرای برنامه‌های دولت را با مشی اتحاد و انتقاد گوشزد می‌كرديم.
ما به هيچ ‏وجه در مقابل مهندس بازرگان نبوديم، بلكه ايشان همواره از ياران زندان و از همراهان صديق ما در ‏دوران مبارزه بودند. به هر حال حوادثی كه در اين نقاط رخ داد، برخی به خاطر سطحی نگری يا عجله ‏برای كسب حقوق خلق‌ها يا ساده انديشی در زمينه چگونگی به دست آوردن اين حقوق اتفاق افتاد و ‏برخی ديگر هم جنبه توطئه گرانه داشت. مثلاً آن چه در خوزستان رخ داد، به هيچ وجه حركت سالمی ‏نبود و بعدها نيز ارتباط آن‌ها با جنوب خليج فارس، عراق صدام حسين و عربستان سعودی مشخص ‏شد.‏

فروهر در جريان اين حوادث بسيار فعال بود و حزب توده ايران هم با توجه به موضع مخالفی كه در ‏برابر ايجاد تنش در عرصه ميهن انقلابی داشت، به هيچ وجه نمی توانست نسبت به اين حركات تشنج ‏آفرين بی‌تفاوت باشد. طرحی پژوهشی و سياسی توسط حزب، مبنی بر برنامه‌ای كه حداقل خواسته ‏های خلق كرد در آن ملحوظ شود، تهيه و تنظيم شد. اين پروژه را من به نمايندگی از طرف حزب با ‏داريوش فروهر در ميان گذاشتم و از او خواستم اگر خود با چنين برنامه‌ای موافقت اصولی دارد، با كمی ‏حك و اصلاح آن را به تصويب دولت و شورای انقلاب برساند. اودر پاسخ اظهار كرد كه كردها، از جمله ‏حزب دموكرات كردستان ايران، پذيرای چنين برنامه‌ای نخواهند بود. من به او گفتم كه شما يك طرف ‏قضيه هستيد و حزب همزمان با طرف ديگر كه احزاب كردستان هستند نيز مذاكراتی را برای رفع اين ‏تشنج انجام خواهد داد. با توجه به اين كه داريوش توجهی جدی به مناطق كرد نشين داشت، از اين ‏پيشنهاد استقبال كرد. همزمان، او به طرف تصويب اين برنامه در شورای انقلاب و من به طرف احزاب ‏كرد، حركت كرديم. به خاطر دارم كه من و زنده ياد رضا شلتوكی از طرف حزب مأموريت پيدا كرديم تا ‏با دوستان كردمان وارد گفت و گو شويم. از آن جا كه شلتوكی در تقسيم كاری كه در حزب صورت ‏گرفته بود، مسؤوليت امور شهرستان‌ها را به عهده داشت، مدت طولانی تری را در كردستان سپری كرد ‏و مذاكرات فشرده و بسيار مفيدی انجام داد. تلاش‌های داريوش هم در نهايت منجر به اين شد كه از ‏طرف جمهوری اسلامی ايران، هيأتی مركب از داريوش فروهر، مهندس عزت الله سحابی و مهندس ‏صباغيان، برای مذاكره به منطقه اعزام شود. شب قبل از شروع مذاكره، من و شلتوكی به مهاباد رفته ‏بوديم و در آن جا موافقت آن‌ها را جلب كرديم تا در مذاكرات، نهايت احتياط را مد نظر قرار دهند و به ‏دور از زياده طلبی و در چارچوب متنی كه مورد تأييد دوستان كرد و دولت جمهوری اسلامی بود به ‏توافق برسند. همان جا به آن‌ها هشدار داديم كه اجازه دخالت در مذاكرات را به ديگران ندهند، چرا كه ‏نگران بوديم شيخ عزالدين و پاره‌ای از اعضای حزب كومله، قاسملو و غنی بلوريان را تحت فشار بگذارند ‏و مذاكرات را تخريب كنند. اما پس از حركت ما و در راه بازگشت به تهران، در اخبار شنيديم كه ‏مذاكرات با شكست مواجه شده است. اين شكست از كوشش فروهر و دوستانش برای جلوگيری از شعله ‏ور شدن آتش جنگ در كردستان نمی كاهد. اشاره من به اين مطلب، به خاطر اين بود كه نوع مناسبات ‏خود را با داريوش برای شما توصيف كنم؛ يعنی ما به جايی رسيده بوديم كه حتی برای چنين مسايلی ‏طرف مشورت يكديگر قرار می‌گرفتيم. ماجرا گذشت تا دوباره مسأله ضربه به حزب و زندان رفتن و ‏حكم اعدام و ... پيش آمد. اما چيزی كه می‌خواهم در اين جا بگويم، مربوط به سفر كميسيون حقوق ‏بشر و آقای گالين دوپل به ايران است. در جريان مذاكرات گالين دوپل، پس از اين كه من مطالب خود ‏را بيان كردم، اظهار داشت كه مسؤولان جمهوری اسلامی متعهد شده اند كه شما دادگاه دوم داشته ‏باشيد و با استفاده از وكيل از خود دفاع كنيد.‏
من از ايشان پرسيدم؛ در چنين شرايطی كدام وكيل می‌تواند از من دفاع كند كه فردا خود در جايگاه ‏متهم قرار نگيرد؟ ايشان در پاسخ گفت كه ما در كميسيون، دو حقوقدان تعيين می‌كنيم تا هر زمان كه ‏دادگاه شما تشكيل شد، اين دو نفر از شما دفاع كنند. من اين مطلب را در نخستين ملاقات با همسرم ‏در ميان گذاشتم و موضوع تشكيل دادگاه مجدد من به گوش
داريوش رسيد. او بلافاصله به همسرم ‏پيغام داد كه من حاضرم از موضع خود آقای عمويی از ايشان دفاع كنم. اين برای من بسيار ارزنده بود، ‏چرا كه من می‌دانستم در آن شرايط دشوار، خود او نيز تحت فشار قرار دارد. البته لازم است در اين جا ‏متذكر شوم كه آقای شهشهانی نيز همين پيام را برای من فرستاد و اعلام كرد كه حاضر است از من ‏دفاع كند. بگذريم از اين كه پس از آن مذاكرات در بهمن 68 تا سال 73 كه من از زندان آزاد شدم و تا ‏همين امروز، هنوز چنين دادگاهی تشكيل نشده است. اما به هر جهت، ارزش اين توجه، احساس ‏مسؤوليت و دوستی هرگز از ذهن من بيرون نخواهد رفت و همچنان كه هميشه فروهر برای من به ‏عنوان يك انسان والا مطرح است، اين خاطره نيز همواره در ذهن من زنده خواهد بود.‏

نامه: رسيديم به آزادی شما در اوايل دهه هفتاد. لطفاً بگوييد در اين مقطع كه شما و مرحوم ‏داريوش و پروانه همگی در حاشيه قرار داشتيد، روابط بين شما چگونه بود؟‏

عمويی: داريوش فروهر و پروانه اسكندری از نخستين افرادی بودند كه بلافاصله پس از آن كه من در ‏پاييز 73 برای يك ماه مرخصی از زندان بيرون آمدم، به ديدار من آمدند. اين واقعاً نشانه ژرفای ‏صميميت و نزديكی روابط بين ما بود؛ چون هنوز حكم من به قوت خود باقی بود و من تنها برای ‏مرخصی آمده بودم و معلوم نبود سرنوشتم چه خواهد شد. ولی اين دو عزيز در نهايت صميميت و ‏دوستی به ديدارم آمدند و درباره سرنوشت من اظهار نگرانی كردند. اين مناسبات در آن سال‌ها ‏همچنان تداوم يافت و تا سال 77 به مدت 4 سال ادامه داشت؛ به گونه‌ای كه اگر هفته‌ای يك بار ‏چنين ديداری ممكن نمی شد، حداقل هر دو هفته يك بار بررسی می‌كرديم كه چه بايد كرد؟ من ‏عميقاً فكر می‌كنم كه با فاجعه كارد آجين شدن اين دو انسان شريف، بخشی از وجود خودم را از دست ‏دادم.‏

نامه: آقای عمويی! خاطره‌ای را كه از آخرين ديدار با فروهرها داريد بيان بفرماييد؟‏
عموئی: آخرين ديدار ما، ديدار با پروانه است. داريوش به شمال رفته بود. قبل از اين كه او به سفر برود، تلفنی ‏قراری گذاشته بود تا روزی به منزل ما بيايد، اما سفر او جلو افتاد و پروانه اين قرار را اجرا كرد. من ‏درست در همين جايی كه الان نشسته ام، نشسته بودم و پروانه در مقابل من روی مبل نشسته بود. ‏صحبت‌های زيادی درباره اوضاع زندگی آن‌ها و فعاليت‌های روزمره شان بين ما رد و بدل شد. من در ‏همان روز مصاحبه‌ای از پروانه با يكی از راديو‌های خارجی شنيده بودم كه در آن گفت و گو، پروانه ‏بسيار شجاعانه از محدوديت‌ها و تجاوز به حقوق مدنی شهروندان اين مملكت انتقاد كرده بود. من به او ‏گفتم كه دفاع از حقوق مدنی و شهروندی حق مسلم هر فرد ايرانی است، اما خواهش می‌كنم شما ‏اندكی آرام تر اين مطالب را در مصاحبه هايتان بيان كنيد. بهتر است كه عمر دراز تری داشته باشيد تا ‏اين ديدگاه‌ها تداوم يابد. بعد از آن ديگر داريوش و پروانه را نديدم. صبح يك روز هم آن خبر ‏وحشتناك را شنيدم و به ياد آخرين جمله‌ای افتادم كه به پروانه درباره احتياط بيش تر می‌گفتم!

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی