نزديك هشت سال است كه شما را در مقام «تئوريسين دوم خرداد»
میشناسم. پيش تر، مقالاتی از شما را در نشريات روشنگرانهی
دينی خوانده بودم. گفتهاند و میگويند در وزارت اطلاعات با
عوامل قتلهای موسوم به زنجيره ای، يعنی با سعيد اسلامی و
دارودستهاش سرسختانه مقابله كردهايد.
رويداد با اهميت دوم خرداد از آنجا كه پشتوانهی آراء مردم را
با خود داشت و بر پايهی شعارهايی بنا شده بود كه ضد خشونت
ورزی بود، حتی طرفداران جدايی دين از حكومت را، كه معتقد بوده
و هستند حكومت دينی، به انواع گوناگونِ انديشههای سياسی راه
نمیدهد تا وارد حوزههای مهم تصميم گيری بشوند، به سوی خود
جلب كرد. اين نيروی نهفته و مردمی از آن رو آرای خود را نثار
كرد كه گمان میبرد پرچم داران اصلاحات در جای «ظرفيت حقيقی»
دوم خرداد میتوانند كاستیهای قانون اساسی جمهوری اسلامی
ايران، يعنی «ظرفيت حقوقی» آن را تا حدودی بالا ببرند. آنها
ظرفيت حقيقی نظام را كه در انحصار يك نگرش دينی – سياسی بود
میشناختند و میدانستند تا چه اندازه محدود و بازدارنده است،
لذا به شما دل بستند. من نيز قطرهای از اين دريا شدم. از آن
هنگام تا كنون زير تيغ مخالفان اصلاحات زيستهام. تا جايی كه
ممكن بوده درون ايران و سپس در يك وضعيت اضطراری خارج از
ايران، اصول اصلاح طلبانه را كه میتوانست آهسته، اما بیوقفه
سازوكار دمكراتيك را وارد سيستم كند مورد حمايت قرار دادهام.
طی سالها من و هم فكرانم بسيار سرزنش شدهايم. اغلب با اين
استدلال كه «تئوريسين دوم خرداد» خود از مهرههای موثر امنيتی
بوده و كمترين علاقهای به گسترش فضای سياسی كشور، تا جايی كه
مخالفانِ درآميختگی دين و حكومت بتوانند حرفشان را بزنند،
ندارد. پاسخ، هميشه اين بوده كه محتمل است ايشان به تجربه
دريافته باشد، آن شيوههای امنيتی جواب نداده و در صدد است،
متناسب با شرايط، به اتكاء روابط، به نيروی رای مردم، راههای
برون رفت از محدوديتها را پيش رو بگذارد.
اينك شرايط تغيير كرده است و شما به دلايلی كه بعدها تاريخ
نگاران، آن را برمیشمارند و تحليل میكنند، نيروی رای مردم را
از دست دادهايد. ضمنا به علت پاسداری از مرزهای خودی و
غيرخودی، نيروی گرانقدر طرفداران جدايی دين از حكومت از شما
فاصله گرفتهاند و دارند دنبال راه حل میگردند.
وقتی سعيد عسكر به اتكاء مجوزهای قانونی مندرج در قانون مجازات
اسلامی (مانند مادهی ٢٢٦ و مادهی ٢٩٥ همان قانون) كه از اصل
٤ و ١٦٧ قانون اساسی جمهوری اسلامی نشات گرفته است، شما را به
بهانهی آنكه از دين خارج شدهايد هدف قرار داد، با تلفن رضا
عليجانی سردبير ايران فردا، نشريهای كه سالها شجاعانه گزارشگر
وضع موجود بود، از اين واقعه با خبر شدم. هردو به اين باور
رسيديم كه روزگاری سخت، در انتظارمان است. خيلیها معتقد بوده
و هستند كه سعيد عسكر، مغز اصلاحات را نشانه گرفته و از آن پس،
بگير و ببندها با هدف سركوب اصلاح طلبان ساماندهی شده است.
خوشبختانه هنگام شليك، دست سعيد عسكر لرزيد و شما با حمايت
وسيع اركان جمهوری اسلامی توانستيد از بهترين امكانات درمانی
داخل و خارج از كشور، حتی از بهترين امكانات درمانی امريكا
بهرهمند بشويد. در دوران آوارگی، چنانكه افتد و دانی، شما را
از دور نظاره كردم. دريغ، دريغ و دريغ كه حتی يك تلفن
احوالپرسی از ايل و تبار شما نداشتهام. چندانكه گمان بردم
اينكه میگويند: احوالپرسی و عيادت از بيمار تكليف مسلمين است
در دايرهی بستهی اصلاح طلبان معنای خود را از دست داده و
اينان مرزبندی تازهای را ملحوظ میدارند كه خودی و غيرخودی را
تمام و كمال از هم جدا میكند و غيرخودی در محدودهی ذهنی آنها
كسی است كه اسلام را انكار نمیكند، بلكه بر قانون اساسی
جمهوری اسلامی ايران خرده میگيرد و گاهی به انكار آن
میپردازد. كه البته من در كنفرانس برلين مرتكب اين گناه كبيره
شده بودم.
بنابراين يقين حاصل كردهام كه اين مرزبندی به مراتب از
مرزبندی ميان كفر و اسلام خطرناك تر است. زيرا باعث میشود بخش
عمدهای از جمعيت مسلمان هم از حوزههای مشاركت بيرون بيافتند
و در نتيجه راههای عبور از استبداد سياسی و دينی گشوده
نمیشود و انسداد سياسی به جای خود باقی میماند.
امروز ١٦ آذرماه سال ١٣٨٣، حضرتعالی از شيوهی سعيد عسكر پيروی
كرديد و با
شليك كلام
و پيام مضحكه آميز با هدف سركوب يك انديشهی سياسی كه توسط
جمعی از فعالان و مردم در يك سايت اينترنتی با عنوان رفراندوم
تبيين شده است، به گمان خود باب يك بحث را كه آيندهی ايران در
گرو گسترش گفتمان مربوط به آن است بستهايد. انتخاب كلمات و
جملات تحقيرآميز برای برخورد با يك انديشهی سياسی (جدايی دين
از حكومت) كه خود بهتر از من میدانيد نيروی نهفتهای است در
ايران، و هرگاه درست ارزيابی نشده و مورد اعتنا قرار نگيرد،
ويرانگری هم میكند، حركت نابجايی بود و البته از منزلت شما كه
خود را تئوريسين دوم خرداد و متفكر و آزادمنش در عرصهی فكر
سياسی و تنوع انديشه و تكثرگرايی معرفی كردهايد، به شدت كاسته
است. اگر نام شما را بر بالای مطلب نديده بودم، گمان میبردم
صاحب قلم «حسين شريعتمداری» است.
آقای حجاريان! در كشور ايران قحط الرجال نبوده و نيست. اگر شما
در متن حكومت، منابری برای خبرسازی و تئوری بافی به دست آورده
ايد و میخواهيد اين منابر را برای ابد در انحصار خود داشته
باشيد، ناشی از آن است كه پهلوانان سخن، سياست، كلام و فلسفه،
حتی روحانيون مخالف با قانون اساسی جمهوری اسلامی، زير سلطهی
محدوديتهايی كه اين قانون اساسی بر صاحبان انديشه تحميل كرده
است، به حاشيه رانده شده اند. از اعدام شدهها و حذف فيزيكی
مخالفان و اقليتهای دينی و قومی حرفی نمیزنم، كه میدانم
اطلاعات شما در اين زمينه بسيار است.
اينك رانده شدگان از هر دسته و گروه صحنهای را تماشا میكنند
كه در آن شما و تنی چند از دوستان ديرينه داريد در اين صحنه كه
كاملا انحصاری است بازی میكنيد. همانقدر كه محدوديتهای
منتقدان قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران ناشی از قانون اساسی
است، اين درجه از امتيازات انحصاری هم كه به شما تعلق گرفته
است ناشی از قانون اساسی است. در سايه آن « حداكثر» میخواهيد
پلوراليسم دينی، آن هم با تعاريف شخصی خودتان را جا بيندازيد و
میدانيم حتی به اين انديشهی « حداقلی» هم نرسيدهايد.
گفته شده كه میخواهيد طرف مقابل را وادار به ورود به بازی
دمكراتيك بنماييد. هدف باشكوهی است. آن وقت كه بيش از بيست و
دو ميليون رای پشتوانهی اين خواسته بود، كاری از پيش نبرديد.
فرصتها را از دست داديد. حال كه صحنه از مردم خالی شده است،
چگونه میخواهيد عمل كنيد؟ آيا طی هشت سال اخير اصول ابتدايی
بازی را توانستيد به طرف مقابل بياموزيد؟ خاطرتان را به ناچار
با اين سخن میآزارم كه «بازی را باختهايد». اگر بخواهيم
منصفانهتر سخن بگويم، درست تر آن كه بگويم: «بازی را باخته
ايم».
خوب بينديشيم به اين كه مردم در محل تحصن نمايندگان مجلس ششم
(كه بنده نسبت به آنها ارادت و احترام دارم) حاضر نشدند و آنها
را تنها گذاشتند. نمايندگان با كدام هدف تحصن گزيده بودند؟ با
هدف استفاده از ظرفيتهای همين قانون اساسی موجود. چرا مردم از
اين خواسته جانبداری نكردند؟ البته تا حدودی از ترس سركوب، ولی
از آن بيشتر به لحاظ آن كه اصلاح طلبان را فاقد «ظرفيت حقيقی»
لازم برای استفاده از «ظرفيتهای حقوقی» موجود میشناسند. هم
از اين رو وارد ميدان نشدند.
حال جا دارد با ادای احترام نسبت به اكثريت مردم ايران كه
دوباره تبديل به اكثريت خاموش شدهاند و دارند در حافظهی
تاريخی خود انواع و اقسام انديشههای سياسی را بررسی میكنند،
از تخريب، تمسخر و تخطئهی ديگر انديشههای سياسی فعال (پنهان
و آشكار) اجتناب نماييد. وقت آن است كه به جای فرصت طلبی و
بازی با كلماتی مانند «اهورايی» و «اهورا» بياييد مرد و مردانه
كارنامهی خود را در جای تئوريسين دوم خرداد، در اختيار مردم
بگذاريد. شايد بتوانيد ضمن بررسی آن، تجارب گرانقدری در اختيار
دوستدارانِ ايران و دمكراسی قرار داده و بخصوص علل و ريشههای
گريز مردم از جريان درون حكومتی اصلاحات را شرح دهيد.
نمیتوانيد همه را گردن محافظه كاران بياندازيد. بخصوص بد نيست
اگر برخی پروندههای فساد اقتصادی را نيز ورق بزنيد.
با اين وصف مردم ايران را در محاصرهی دو گزينه زندانی كرده
ايد و يك گزينه همان است كه از آن با نام اقتدارگرا و ...، نام
میبريد و آنها شدهاند مظاهر تبهكاری و رفتار اهريمنی.
گزينهی ديگر كه نمايندگی آن با شما و تنی چند از دوستانتان
است با نام اصلاح طلب جرياناتی را رهبری میكند كه لابد
اهورايی است! جريان اخير فاقد «ظرفيت حقيقی» لازم شده است.
چرا؟ چون قدرت بسيج مردم را از دست داده است. حق داريد خشمگين
باشيد. اما حق نداريد به كسانی كه از گزينهی ديگری سخن
میگويند توهين كنيد.
اين روزها تنی چند بیآنكه بخواهند يا نيروی آن را داشته باشند
كه كاخ قدرت شما را درهم بريزند، بيانيهای انتشار دادهاند و
گفتهاند در محدودهی قانون اساسی موجود مطالبات دمكراتيك و
حقوق بشری مردم قابل وصول نيست. امضا كنندگان اوليه چند جوان
فعال، يك زندانی سياسی، يك استاد دانشگاه، و دو فعال مقيم خارج
هستند كه پيش تر سابقهی نقد قانون اساسی را در كارنامهی خود
به ثبت رساندهاند. يكی (خودم را میگويم) در كنفرانس برلين در
سال ١٣٧٩ و ديگری (آقای سازگارا) ضمن انتشار نامهی سرگشادهای
به مقام رهبری، دستمايهشان همانگونه كه از آن با كلام
تحقيرآميز ياد كردهايد، فقط و فقط يك سايت اينترنتی است. مردم
حق دارند اگر دلشان بخواهد نقطهای را كه نشان از موافقت با
مفاد بيانيه دارد را كليك كنند. هنوز تا اين لحظه مقام ولايت
فقيه با وجود اتكا به قدرت مطلقهاش در قانون اساسی دستور
نداده است كه مردم حق كليك كردن روی اين سايت را ندارند. اما
شما و دوستانتان برآشفتهايد، پيشدستی كرده و قبل از ايشان
مطلق گرايی و انحصارطلبی خود را كه زير بسيار شعارهای سالهای
اخير پنهان شده بود، از پرده برون افكنديد و امضا كنندگان را
مسخره كرديد.
آقای حجاريان، حتی اگر اين سايت بسته شود و شما و كانالهای
تلويزيونی لس آنجلس كه ظاهرا با يكديگر همسو شدهايد موفق
بشويد اين صدا را خاموش كنيد. ايران هر طور شده،
دير يا زود،
برای برون رفت از وضع موجود و برای پيدا كردن گزينهی سوم كه
عبارت است از جدايی دين از حكومت، فضای امنی را مطالبه میكند
تا در آن بتواند بیترس از محافظه كاران و اصلاح طلبان حكومتی
اظهار نظر كند.
عجالتا حرف و سخنی پيرامون طرق اجرايی به ميان نيامده است.
مردم به موقع رهبران شان را كه شايد زير سلطهی كانونهای قدرت
كنونی، در گمنامی به سر میبرند پيدا میكنند. مگر در سال ١٣٥٧
شما به مردم طرق اجرايی را ياد داديد؟ به ياد بياوريد دوم
خرداد ١٣٧٦ را. حاضرم به قيد سوگند بگويم حتی حضرتعالی كه
میگويند تئوريسين دوم خرداد هستيد به خواب هم نمیديديد آن
همه آرا را كه نثار محمد خاتمی شد. اين مردم بودند كه آن
شيوهی خاص اجرايی را به غريزه پيدا كردند.
اينك وظيفهی شما در جايگاه متفكر اين نيست كه با لودگی سياسی،
راه را بر هر گرايشی، غير از آن گرايش كه شما را بر مسند
نشانده است ببنديد. شما اگر براستی متفكر و تئوريسين هستيد حتی
حق نداريد آقای «هخا» را مسخره كنيد. مسخرگی كار شما نيست. كار
شما تحليل و ريشه يابی و پيشنهاد روشهايی است كه فضا را بر
همهی انواع انديشههای سياسی بگشايد. شايد اگر حوصله تحليل
برايتان باقی مانده بود و ظهور پديدهی «هخا» و نظاير آن را كه
درون ايران هم دارد رشد و نما میكند، ريشه يابی میكرديد،
منصفانه به اين نتيجه میرسيديد كه اين پديده ممكن است ناشی از
عملكرد شما باشد. جامعهی خسته، دلزده و مستاصل را نمیشود فقط
با مقالات تكراری راضی نگاه داشت و آن را كنترل كرد. ضمنا به
ضرورت شما را هشدار میدهم كه حق نداريد احترام، حيثيت و شئون
سياسی كسانی را كه ضمن حفظ آرمانهای خود برای جدايی دين از
حكومت، اصلاحات را با قلم و زبان حمايت كرده و بابت آن بسيار
هزينه پرداختهاند خدشه دار كنيد. لطفا در انتخاب كلمات، بيشتر
دقت كنيد. من و ديگر فعالان اصلاح طلب كه در زندانهای بعد از
دوم خرداد ١٣٧٦ پذيرايی شدهايم عموما با شيوههای تحقيرآميز
بازجويی در مراجع قضايی ايران آشنا هستيم. شگفتا و دريغا كه
شيوهی برخورد شما با انتشار محدود يك انديشهی سياسی يادآور
آن شيوههای بازجويی است. چرا به آن همه تساهل و تسامح كه طی
هشت سال شعار آن را در جامعه منتشر كرديد، قدری عمل نمیكنيد؟
فقط قدری!
مهرانگيز كار
١٦ آذرماه ١٣٨٣ |