علی افشار، دبير سابق دفتر تحكيم وحدت كه به بهانه شركت در
كنفرانس برلين زندانی و سپس مطابق طرح گام به گام "مرخصی و
بازگشت به زندان" آزادی خود را باز يافت، مقالهای در نقد
اصلاحات و اصلاح طلبان نوشته است. اين مقاله كه در روزنامه شرق
انتشار يافته در نفی شيوههای گذشته اصلاح طلبی و توصيههای
اخير برخی اصلاح طلبان حاشيه و درون حكومت برای شركت در
انتخابات و حضور در پای صندوقهای رای است.
افشاری مقاله خود را در الفاظ و اصطلاحات روشنفكری- چنان كه
مردم نفهمند اما خواص(از دو سوی اصلاحات و ضد اصلاحات) بفهمند
نوشته است. سبكی كه اغلب اميرمحبيان در روزنامه رسالت از آن
ياری میگيرد تا جای مانور برای خود باقی بگذارد و در ميان
اصلاح طلبان نيز گاه از قلم امثال شمس الواعظين تراوش میكند.
جان كلام در مقاله علی افشاری اينست كه
1- اصلاحات از درون ساختار موجود حاكميت ناممكن است و بايد از
حاكميت بيرون زد.
2- اصلاحات در ايران –حداقل- با سرنگونی حاكميت كنونی امكان
پذير است و بيخود نبايد وقت تلف كرد.
3- به حرف اصلاح طلبانی نظير تاج زاده كه اين روزها برای
دانشجويان صحبت میكند و مدام آنها را به ترك انزوا و درآمد به
ميدان دعوت میكند نبايد گوش كرد.
4- انتخابات آينده را بايد تحريم كرد.
5- انفعال و خانه نشينی در مقاطعی نظير مقطع كنونی، خود يك گام
به جلو و شيوهای كارا و موثر است.
6- شيوههای جديد و بديعی را بايد برای رسيدن به اهداف بالا در
پيش گرفت، والا (بويژه اگر تاكتيك شماره 5 اجرا نشود) حادثه
جوئی و تندروی در صفوف جوانان حاكم خواهد شد.
اين، جان كلام آقای افشاری است كه برای رسيدن به هسته هلوئی كه
ايشان به مردم تعارف كرده، چارهای جز گاز زدن گوشت و پوست آن
نبود. برای روشن تر و دقيق تر شدن انديشه و توصيههای افشاری
نيز از آن مقاله" مشخص ترين نكات را از پيرايه آراسته و در زير
میآوريم. كسانی كه طالب اصل مقاله باشند نيز میتوانند به
روزنامه شرق يكشنبه(ديروز) مراجعه كنند، كه اگر چنين كنند و با
خلاصهای كه ما از مقاله ايشان برگرفته و در زير میآوريم
تطبيق دهند، به نتيجه ای- البته اگر انصاف داشته باشند و نه
پيشداوری- جز آنچه ما در بالا و در 6 بند فرموله كرده ايم نمی
رسند.
علی افشاری همه را بيخ ديوار گذاشته و پس از تيرباران آنها با
اصطلاحات و اشارات خود، از آنها خواسته الگوها و شيوهها و
شعارهای جديدی را به ميدان آورند زيرا الگوها و شيوهها و
شعارهای گذشته ديگر جواب نمی دهد.
اما هر خواننده صاف و ساده ای، حتی اگر مثل ما روشنفكر هم
نباشد، بطور خيلی طبيعی حق دارد از نويسنده مقاله بپرسد: ممكن
است بجای اين همه به متن و حاشيه رفتن بفرمائيد شيوه و الگو و
روش پيشنهادی خود شما چيست و اگر چنين اكسيری را در شيشه جان
خود داريد، بهتر نبود همان را معرفی میكرديد و بجای نفی اين و
آن، در باره همين كشف خود استدلال میكرده و نيرو در اطراف آن
بسيج میكرديد؟
البته، علی افشار هدف را كه همان تغيير ساختاری يا به زير
كشيدن حاكميت باشد گفته، اما وسيله اش را فراموش كرده بگويد؛ و
اتفاقا همه بحث هم بر سر همين وسيله است!
انتخابات: نه
فشار از پائين و چانه زنی در بالا: نه
افشاگری: بیفايده
هوشياركردن مردم برای طلب حقشان درانتخابات: نه
تظاهرات و تحصن و اعتصاب هم كه نبايد منظور افشاری باشد، چرا
كه اگر چنين بود حداقل در اين مقاله سراسر تئوريك(!) خود
اشارهای هم به تحصنها و تجمعهای كارگری همين هفتهها در
سراسر ايران و آشكارا عليه مجلس فرمايشی هفتم میكرد.
و...
بسيار خوب. بفرمائيد كدام شيوه و وسيله؟
هسته مركزی تفكر ارائه شده در مقاله علی افشاری را بايد بدقت
خواند تا بيشتر دانست چرا و چگونه نمی توان تحولات اجتماعی و
اصلاحات عميق اجتماعی را تنها بر دوش يك قشر روشنفكری-
دانشجوئی يك جامعه(طبقه تازه كشف شده "متوسط" از سوی آقای
حجاريان و برخی همفكران وی) گذاشت و ريشههای انفعال و نرفتن
به سوی دردمندترين طبقات و اقشار اجتماعی برای ايجاد تحولات
اساسي( كاری كه چاوز در ونزوئلا كرد) از كجا آب میخورد.
بخوانيد و خود قضاوت كنيد:
علی افشاری:
نقد و بازخوانى عملكرد گذشته و جايگزينى استراتژى و راهبرد
عملياتى مناسب در صدر فعاليت هاى نوين جنبش اجتماعى – بايد-
قرار گيرد.
نيروهاى مردمى نخست بايد از حصار تنگ روش هاى به بن بست خورده
خارج شوند و زنجيرهاى برنامهها و سياست هاى ناكارآمد را
بگسلند تا سپس بتوانند با تجديد سازمان و انديشه بارى ديگر به
رويارويى با حريف بپردازند.
آنچه امروز در بين نيروهاى تحول خواه و مردمى محل منازعه است
چگونگى روش و مبانى نظرى و عملى اين رويارويى است و نه اصل
رويارويى.
امروز آنچه قطعى به نظر مى رسد، عدم فايده مندى ساختارها و
رويه هاى موجود در پاسخگويى به مطالبات مردم و نيازهاى توسعه
كشور است، كه در تحليل آخر اصلاحات
راديكال در خارج ساختار قدرت را اجتناب ناپذير مى سازد.
صد البته بديهى است كه در اين ميان ريسك هم وجود دارد.
فرافكنان، منتقدين راديكال تحول خواه خود را كه در جست وجوى
راه هاى خروج از بن بست فعلى را، به دليل عدم همراهى به
عزلت نشينى و بى عملى متهم مى كنند. الگوى عمل سياسى در
نظر آنان تشويق و تبليغ مشاركت در فرآيند انتخابات صرف نظر از
فايده مندى و بيان حرف هاى تكرارى و
كسل كننده است.
آنها اما اكنون در شرايطى، مدافعان
اصلاحات ساختارى را به همسويى با اقتدارگرايان منتسب مى
كنند كه مدافعان اصلاحات ساختارى در چند ساله گذشته محافظه
كاران را از اساس به چالش طلبيده اند و به همين دليل هزينه
هايى را نيز پرداخت كرده اند. اين در حالى است كه در مدتى كه
منتقدان اصلاحات از درون متحمل هزينه هاى سياسى مى شدند، اصلاح
طلبان معتقد به اصلاحات از درون با اعتقاد به اصلاح پذيرى ساخت
قدرت و انعطاف پذيرى دستگاه قانونگذارى و قوانين موجود و تاكيد
بر مغفول ماندن ظرفيت هاى قانون اساسى، بر طبلى كوبيدند كه
نتيجه آن، اكنون بالادستى موقعيت محافظه كاران و حذف اصلاح
طلبان از حاكميت است.
دو انتخابات اخير شوراها و مجلس به خوبى نشان داد كه راه
مردم از اصلاح طلبان پارلمانتاريست
جداست. بدين ترتيب اگرچه داعيه دموكراسى خواهى اصلاح طلبان
حكومتى در آينه قضاوت افكار عمومى سخت متزلزل و شكننده شده است
اما آنها همچنان گويى در تلاش براى حفظ جايگاه از دست رفته
بدون قبول ضعفها و پندار هاى نادرست خويش اند.
در مقاطعى خاص بى عملى در معناى امتناع هدف مند و موقت جهت
انتخاب عمل كارآمد جايگزين،
رجحان دارد. در شرايط امروز ايران، به اعتقاد نگارنده برخورد
فعال جهت شكل گيرى برنامه تحول خواهانه جديد اولويت دارد ولى
در يك مقايسه نسبى آيا انفعال بر
عمل محكوم به شكست اصلاح از درون اولويت ندارد؟
چراكه رويكرد اصلاحات از درون نه تنها موفقيت آميز نيست بلكه
در سيرى قهقرايى با ترويج اميد كاذب پتانسيل هاى اجتماعى را بر
باد داده و تخم ياس و نااميدى را مى پراكند و از سوى ديگر
امكان بروز و ظهور خشونت هاى كنترل نشده و حركت هاى كور را
تشديد و تسريع مى كند. در حالى كه انفعال نزديك به نقطه صفر
است و احتمال حركت مثبت در آينده را منتفى نمى كند.(
افشاری دراينجا میخواهد بگويد برويد
خانه بخوابيد تا سيب گنديده خود به دامن ما بيفتد!) |