فاجعه ”دختران فراری”، ”افزايش
خودكشی زنان“، “گسترش فحشا“،
“كتك زدن زنان“، "افزايش
فروش كليه از فرط فقر"، "زنان
خيابان خواب"، "بيكاری
فزاينده"، "رشد
حيرتانگيز اعتياد"، "نداشتن
اميد به آينده"، "فاجعه
پاكدشت برای فروش اعضای بدن كودكان" و... با سركوب
سازمانهای غير دولتی از بين نميرود! اينها فجايع و معضلاتی
هستند كه هر كشوری را با داشتن
تكنولوژی هستهای يا بدون آن، به زانو درميآورد.
مقاله ”سازمانهای غيردولتی ما و
نظام سرمايهداری” كه در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر
شد و تبعات آن برای نهادهای مدنی زنان و فعالان آن- از جمله
دستگيری فرشته قاضی، اميد معماريان، محبوبه عباسقليزاده و...-
حيرت بسياری را برانگيخته است. دولتی كه 25 سال است خود را
تثبيت كرده و در عرصه جهانی در حال ”دسته و پنجه نرم كردن“ با
كشوری است كه ترس بينالمللی را برانگيخته، بهراستی تعجبآور
است كه از ”تعداد معدودی زن“ در كشورش بهراسد و برای آنها شاخ
و شانه بكشد! آن هم زنانی كه بدون هيچ پشتوانه و حقوقی، با
وجود مشكلات فراوان و پس از فراغت از هزاران گرفتاری ريز و
درشت زندگی شخصی، ساعاتی از وقت خود را صرف فعاليت اجتماعی و
آموزشی برای همجنسانشان ميكنند. كسانی كه از خودسوزی زنان،
فرار دختران از خانه، خشونتهای اعمال شده به زنان و نبود
كمترين حمايت قانونی از آنان، قلبشان بهدرد ميآيد و تعهد
انسانيشان به آنها فشار ميآورد تا ساعاتی از زندگی خود را
داوطلبانه صرف قدمهای كوچكی برای حل دريای معضلات موجود جامعه
زنان كنند.
تعجب برانگيزتر آن كه، مخالفان نهادهای مدنی ـ كه يك دستشان
درگير ”ابرقدرت جهانی” است و دست ديگرشان دستبند به زنان
ميزند ـ گويا خطر تشكلهای زنان را با خطر ”آمريكا“ در يك كفه
گذاشتهاند ـ اگر ميدانستيم واقعا چنين قدرت عظيمی داريم شايد
همتمان برای ايجاد خانهی امنی برای زنان آسيبديده، فزونی
مييافت!!!
جالبتر آن
كه،
گويا بتازگی نظريهپردازان آمريكايی، مرجع عمل و تحليل مخالفان
نهادهای مدنی شدهاند؛ چرا كه نويسندگان روزنامه جمهوری اسلامی
برای اثبات خطر تشكلهای مستقل زنان، به ”مايكل لدين“ مشاور
امنيت ملی آمريكا رجوع و نظر او را مبنای سياست خود برای
سركوب تشكلهای زنان قرار دادهاند. بهراستی چطور ميتوان
باور كرد كه سخنان سادهلوحانهی مايكل لدين ـ مبنی بر اينكه
آمريكا ميخواهد با حمايت از سازمانهای غيردولتی ايران در
برابر جمهوری اسلامی بايستد ـ مرجع مستند و قطعی نويسندگان
مقاله مذكور قرار گيرد و سخنان او چنان ”عالمانه“ و ”واقعی”
تلقی گردد كه به زنجير كردن شهروندان كشور منجر شود؟
سئوال اينجاست كه تاكنون در كجای اين كره خاكی، تشكلهای مدنی
توانستهاند حكومتی را ساقط و تغيير دهند كه در ايران اين چهار
تا و نصفی تشكل غيردولتی بتوانند چنين كنند؟ در آمريكا با وجود
يك ميليون تشكل مستقل مدنی و آن همه فشار و تظاهرات، مردمش حتی
نتوانستند جلوی تهاجم حكومتشان به عراق را بگيرند، حالا آقايان
ايرانی با استناد به گفته و افكار متوهم يك عضو شورای امنيت
ملی آمريكا، با قطعيت به اين نتيجه رسيدهاند كه اين تعداد
اندك تشكلهای زنان كه اكثرشان كار خيريه ميكنند، يا حداكثر
سمينارها و كارگاههای آموزشی برپا ميكنند ميخواهند حكومت را
ساقط كنند و از اينرو بايد تنبيه و مجازات شوند؟! درحاليكه
اكثر مردم فكر ميكنند اگر قرار است
اتفاقی برای دولت ايران رخ دهد، نه از ناحيه چند نهاد مدنی
انگشتشمار، كه بهواسطه درگيريهای بينالمللی بر سر تكنولوژی
هستهای خواهد بود!
گاهی با خود ميانديشم كه آيا تهاجم فرهنگی آنچنان كه
برخی ميگويند، تهاجم و
تاثيرگذاری بر نوع لباس و مدل موی جوانان ماست، يا تاثير بر
افكار سياستگذاران ما؟ كسانی كه منتظرند ببيند سياستمداران
غربی چه ميگويند تا بر اساس آن به مردمشان چماق، يا شيرينی
هديه كنند! وقتی معيار بيرونی و نگاه غربيها ملاك عمل برخی
مسئولين قرار ميگيرد و عدهای از آنان، معيار و ملاك عملشان
را بر آن گذاشتهاند كه هرچه ”دشمنانشان“ خوب دانستند، آن را
بد بدانند و هرچه آنها بد دانستند، خوب قلمداد كنند، بهراستی
چه نامی ميتوان جز تاثير ذهنی يا ”وابستگی ذهنی” بر آن گذاشت؟
گويا آقايان خود ارتباط مستقيمی با جامعه ندارند و اطلاعات خود
را صرفا از منابع غربی اخذ ميكنند!!
بههرحال اگر كسانی كه شروع به احضار
و بازداشت زنان فعال در تشكلهای غيردولتی كردهاند، از
خود تشكلهای مستقل زنان مشاوره ميگرفتند، بهنظرم به درك
واقعيتری دست مييافتند. چرا كه معمولا نهادهای مدنی مستقل به
دليل آنكه بيرون از ساخت حكومتها قرار دارند بهتر ميتوانند
مسائل و مشكلات جامعهشان را ببينند و مرجعشان نه سخنان اعضای
شورای امنيت ملی آمريكا كه مشاهدات واقعی و تجربياتشان در بين
مردم است. اتفاقا از همينروست كه اكثر حكومتها در جوامع
پيشرفته، وجود تشكلهای مدنی و روزنامههای مستقل را برای بقای
خود و ثبات كشورشان لازم ميدانند، چون بهتجربه و در عمل،
متوجه شدهاند كه قرار گرفتن در مقام و قدرت دولتی، آنها را
بهناگزير از مردم دور ميكند در نتيجه نميتوانند بسياری از
مسائل را بهدرستی تحليل كنند.
مشاوران دولتی در اكثر كشورها بهخاطر حضور در معادلات و
بازيهای قدرت سياسی، به توهم و نابينايی دچار ميشوند و گاه
معادلات سادهای، كه از نظر اكثر مردم بديهی است را، واقعا
نميبينند و اين چنين ميشود كه به قول بعضی تحليلگران، با
اصرار و پافشاری بر ”غنيسازی
اورانيوم“ اساس حكومتشان را دچار چنان خطری ميكنند كه
بر همهی مردم آشكار است! ولی
در عوض، دشمن خود را تشكلهای ضعيف و كمتوان زنان ميدانند،
تشكلهايی كه وجودشان در همهی كشورهای جهان، عامل تعادل در
جامعه است.
اگر آقايان به جای استناد و تكيه به تحليل افراد خارجی، از
خود تشكلهای غيردولتی زنان ميپرسيدند، حتما پاسخ ميگرفتند
كه: فريب آمارهای كاذبی را ـ كه از تعداد انبوه و پرشمار
سازمانهای
غيردولتی خبر ميدهد ـ نخوريد، زيرا بزرگنمايی تعداد اين
تشكلها توسط خود دولت برای ارائه به مجامع بينالمللی ساخته و
پرداخته شده است. همچنين تشكلهای مستقل زنان به شما ثابت
ميكردند كه حالاحالاها جامعه مدنی در اين مملكت شكل نخواهد
گرفت و حتما متذكر ميشدند بچهای را كه هنوز نطفهاش هم در
رحم مادر بسته نشده نميتوان سقط كرد. آری به آقايان ميگفتيم
كه ما زنان در اين تشكلهای انگشتشمار با اجرای مثلا چند
كارگاه و سمينار آموزشی در سال، فقط دلمان را خوش كردهايم،
وگرنه ته دلمان ميداند كه دخترهايمان هم مانند خود ما بايد
سالها بهدنبال ايجاد ”خانه امن“ بدوند و البته مثل ما
احتمالا موفق به ايجاد آن هم نشوند!
اگر آقايان محترم از خود تشكلهای زنان مشاوره ميگرفتند به
آنها ميگفتيم بر مرده چوب ميزنيد و وقت خود را تلف ميكنيد،
”دشمن اصلی”- اگر وجود داشته باشد- همانا دردها و كينههايی
است كه ميان مردم متراكم شده،
كينههايی كه ما هم نتوانستيم با ايجاد تشكلهای زنان و
بحثهای به اصطلاح ”اصلاحگرايانه“ آن را به انرژی مثبت برای
ساختن و اصلاح و پيشرفت مملكت تبديل بكنيم، يعنی كاری كه اگر
اتفاق ميافتاد هم به نفع خود مردم بود و هم ثبات جامعه را از
پی ميآورد. اگر از خود تشكلهای زنان مشاوره ميگرفتيد به
شما ميگفتيم كه ما عاقلتر از آن هستيم كه راه حل مشكلات
خودمان را در گرو حيات و ممات حكومتها بدانيم و برای همين هم
ترجيح ميدهيم انرژی ناچيزمان را صرف حل ريشهای و تاريخی
مشكلات زنان كنيم نه براندازی اين يا آن دولت فخيمه!
اگر از خود تشكلهای زنان مشاوره ميگرفتند به شما ميگفتيم
كه متاسفانه اطلاعات ما از جامعه آمريكا و اروپا بيش از
جامعه خودمان است، چون در غرب ”مزدورهای بيشتری” سكونت دارند
و اگر بيان مشكلات و انتشار آمارهای خودكشی، بزهكاری، اعتياد،
فحشا و تجاوز واقعا مزدوری و جاسوسی برای يك كشور بيگانه
بهشمار ميآمد، پس تشكلهای مدنی در كشورهای غربی ”مزدورترين“
جاسوسان روی زمين هستند كه در همه بلندگوهای خودشان (اينترنت،
مجله و روزنامههای پرتيراژ خود و در سخنرانيهايشان و...) از
ريز تا درشتترين مشكلاتشان را ”افشا“ ميكنند و لابد از نظر
حكومتهای خودشان ”برای ما در ايران مزدوری ميكنند“؟!
آيا هيچ فكر كردهايم كه شايد همين نوع ”مزدوری” و
”جاسوسی”هاست كه جامعه و دولتهای باثباتی در غرب بهوجود
آورده است؟
در جهان ما، هستند دولتهای عاقلی كه با ايجاد انگيزه و بستر
مناسب، سعی ميكنند تا نهادهای مستقل مدنی در كشورشان هرچه
بيشتر گسترش يابد. زيرا متوجه شدهاند كه ”ان.جی.او“ها و كار
داوطلبانه مردم در اين نهادها، به حل بخشی از مشكلات عديده
جامعه ياری ميرساند. يعنی درك كردهاند كه دورهی حكومتهای
فراگير و تامه سپری شده و يك دولت ـ هرچند قدرتمند ـ به تنهايی
نميتواند كليه معضلات جامعه را حل كند.
بههرحال، بهنظر ميرسد سياستمداران ايرانی نيز بالاخره يك
روز بايد اين نكته را بپذيرند كه با ساكت كردن تشكلهای
غيردولتی زنان و ايجاد محدوديت در فعاليتهای مردمی، مسائلی
همچون فاجعه ”دختران فراری”،
”افزايش خودكشی زنان“، “گسترش
فحشا“، “كتك زدن زنان“،
"افزايش فروش كليه از فرط
فقر، زنان خيابان خواب،
بيكاری فزاينده،
رشد حيرتانگيز اعتياد،
نداشتن اميد به آينده يا
فجايعی مانند فاجعه پاكدشت برای فروش
اعضای بدن كودكان و... از بين نميرود! چون اين فجايع،
معضلاتی هستند كه هر كشوری را با داشتن
تكنولوژی هستهای يا بدون آن،
به زانو درميآورد. ازاينرو بهنظر ميرسد آزادی فعاليت
تشكلهای غيردولتی و ايجاد امنيت فعاليت برای آنان بيش از صرف
ميلياردها دلار برای ساخت چيزهای غيرضروری، برای دولتهای
عقلگرا مفيد است و اگر در مملكتی فعالان اجتماعی آن ارج
نبينند و برعكس به داغ و درفش كشيده شوند،
هيچ سلاح اتمی نميتواند حكومتها را
نگه دارد زيرا خطر اصلی در بطن جامعه قرار دارد و
انفجار، از تلنبار شدن همين معضلات حل نشده، آغاز ميشود.
تريبون فمينيستی ايران |