ايران به كدام سو ميرود؟ هويت آن چگونه خواهد شد؟ آيا هم چنان
حكومت فقيهان ادامه میيابد؟ تحولی درونی يافته و با حذف ولايت
فقيه حكومت دينی ديگری به حيات خود ادامه ميدهد؟ آيا حكومت
سراپا دگرگون شده و طرحی نو درافكنده ميشود؟
اينها پرسش هائی است كه همه آنان كه دل در گرو ايران دارند از
خود ميكنند. و گروههای سياسی بسته به پاسخی كه به آن ميدهند
سياستهای خود را تنظيم ميكنند. من بر آنم كه حكومت ايران به
سوی نظامی گری پيش میرود و عنان قدرت كاملا به دست سپاه
پاسداران خواهد افتاد.
برای اثبات اين ادعای سترگ نخست ميبايد روشن كرد كه چگونه
ميشود كه نظاميان بر آن ميشوند كه خود بر كرسی حكومت بنشينند و
چگونه است كه با وجود داشتن قدرت در هر حكومتی به جز معدودی
عزم رفتن به اين راه را نميكنند. آن زمينه مساعدی كه اين خيال
را در سر سپاهيان میپروراند چيست؟ سه عامل اصلی را برای فراهم
آمدن چنين زمينهای ميتوان برشمرد:
1ــ توان يا تصور توان اداره امور ديوانی
2ــ سياسی شدن
3ــ شرايط بين المللی و منطقهای
1ــ اداره امور ديوانی
برای نخستين بار در تاريخ كشور ما نظاميان ويژگی نوينی يافته
اند. داستانی است كهن و تكراری از ديرباز تاريخ در اين ديار كه
گروهی جنگ آور كه توان گرفتن حكومت مييافتند پای در ركاب كرده
و عزم پايتخت ميكردند. حكومت ضعيف شده را سرنگون و قدرت را از
آن خود ميكردند، اما همان كه رهبر خويش را بر تخت مينشاندند
خود به دنبال بهره گيری از مزايای قدرت رفته و كار مملكت داری
را به دست ديوانيان میسپردند. ديوانيان به سرپرستی وزير اعظم
امور كشور را اداره كرده و پادشاه به پشتوانه سپاهيانش مهار
ديوانيان را در دست ميگرفته است. چنين بود كه ديوانيان و
لشكريان، و هر يك در قلمرو عمل خود، روياروی شاه بودند. ضعف
يكی تعادل كل را برهم ميزد و حكومت را ناتوان ميكرد و رهبريت
سلطان را دچار اشكال ميكرد. و اگر اين فترت ادامه میيافت نوبت
گروه تشنه قدرت ديگری ميرسيد كه اسبها را زين كرده و تخت شاهی
را از آن خود كند.
از اين روی بود كه از لشكريان جز تنی چند، مابقی با كار ديوان
و شيوه اداره نهادهای حكومتی بيگانه میماندند و با وجود قدرت
شمشيرشان، نيازمند خامه و مهارت ديوانيان باقی میماندند. نه
شيوه وصول ماليات را ميدانستند و نه مهارت عمران كشور را
داشتند و نه طريق گرداندن چرخ حكومت را میشناختند.
اما برای نخستين بار است كه شاهديم نظاميان ايران آشكارا مدعی
شده اند كه نه تنها توان اداره مملكت را دارند بلكه به كلام
سردار غلامعباس رشيد "مديران توانمند
سپاه هر جا بوده اند موفق بوده اند. با مديريت قوی، تفكر و
تعقل و فداكاری و ايثار. حتی در عرصههای نهضتی، عمرانی،
خدماتی” و يا "چنانچه فرصت
حضور به اين عزيزان داده شود قادرند كشور را اداره كنند و نظام
اداری و اقتصادی كشور را متحول كنند."
سپاهيان بسياری از دانشگاههای داخل و خارج در رشتههای مختلف
علوم فارغ التحصيل شده اند و بسياری از سمتهای حساس را در
وزارتخانههای مختلف برعهده گرفته اند. در كابينه آقای خاتمی
حضور فعال يافته اند. در مجلس هفتم نزديك به
صد تن انتخاب شده اند. محسن
رضايی فرمانده پيشين سپاه و دبير مجمع تشخيص مصلحت اصرار دارد
كه لقب دكترايش در همه جا ذكر شود. وی سعی ميكند در دانشگاهها،
نه مدارس نظامی، تدريس كند و در امور علمی و فقهی اظهارنظر كند
تا جايی كه حتی حوصله آيت الله مصباح يزدی را هم به سر ميآورد
و آشكارا به وی توصيه میكند كه وارد قلمرو علمای دين نشود.
بر اين مبنا است كه دكتر عباسی
استراتژيست نظامی و "رياست مركز دكترينای امنيت بدون
مرز" در جمع پاسداران و به عنوان يكی از آنان دولتيان را
ناتوان میخواند و مدعی ميشود كه در اثر برنامه ريزيهای
اقتصادی او و يارانش بيليون دلار سرمايه به ضرر آمريكا در جهان
جابجا شده است و بيشتر كسری بودجه آمريكا حاصل رايزنیهای
اقتصادی گروه ايشان به سرمايه داران بين المللی است.
حتی به گفته ی وكيل عضو كميسيون بهداشت و درمان مجلس هفتم،
حفاظت اطلاعات سپاه چون كشف كرده كه در آزمون دستياران پزشكی
تقلب ميشود خود نظارت بر آزمون را برعهده گرفته تا نگذارد
افراد نالايق و بیسواد عهده دار امور بهداشتی آينده كشور
بشوند.
سپاه پاسداران بازسازی شهر بم را در اختيار گرفته است و حتی
مقامات كشوری هم برای فعاليت هايشان در آنجا بايد از آنان كسب
اجازه كنند. دهها بنياد وابسته به سپاه فعاليتهای تجاری و
اقتصادی میكنند و با در اختيار داشتن مراكز ترخيص كالای خصوصی
خود در بنادر و فرودگاهها مجبور به دادن حساب به هيچ
وزارتخانهای نيستند. و همين منابع سپاه را چنان از نظر
اقتصادی مستقل كرده است كه نياز چندانی به دولت و حتی شخص رهبر
ندارد.
در زمينه امنيتی نيز مستقل از وزارت اطلاعات عمل ميكنند و حتی
زندانهای سپاه در نظارت دولت نيست و مجلسيان و حتی اعضای
كابينه را به آن راهی نيست.
2ــ سياسی شدن
هانتينگتون در كتاب "سرباز و حكومت"
The Soldier and State
بر آن است كه وقتی سياست بخشی از نظام آموزشی ارتشيان میشود
احتمال آنكه آنان به قدرت چشم بدوزند زياد ميشود؛ و آلفرد
استپال ميگويد كه فرق ارتشهای جديد با قديم آن است كه اگر
قديمیها دفاع اصل كارشان بود ارتش جديد به دليل مهارتهای فنی
غيرنظاميشان به سياستهای داخلی روی میآورند.
سپاه پاسداران همانند نظاميان در هر حكومت ايدئولوژيك تا عمق
وجود سياسی هستند و خود را در اين زمينه هماورد هر نهاد سياسی
و علمی كشور ميدانند. اما آنچه كه آنان را در گرفتن قدرت باز
ميدارد ايمان آن به رهبری سياسی است كه در آغاز انقلاب معمولا
رهبران كاريزماتيك مثل آقای خمينی، يا مائوتسه تونگ هستند و پس
از فوت رهبر و نبود رهبر كاريزمايی ديگر، مجموعه سياسی و يا
حزبی كه مورد باور آنها باشد، نيست. آنچه كه در شوروی سابق و
چين شاهد بوديم.
در تاريخ ايران ظاهرا تنها قزلباشان دارای چنين ويژگی بودند.
شاه اسماعيل را مرشد اعظم میخواندند و به رهبری او میخواستند
مذهب شيعه را در ايران همه گير كنند. پس از جنگ چالدران و
پذيرش اين واقعيت از سوی شاه اسماعيل كه دوران جنگ و كشورگشايی
سپری شده و زمان تاسيس حكومت در فتوحات موجود است، شاه اسماعيل
با ترفند بسيار، كم كم كار كشور را بر طبق سنت ديرينه ايران به
ديوانيان سپرد و شاه عباس اين انتقال را كامل كرد و قزلباش
ايدئولوژيك را از سر راه برداشت تا بدانجا كه بخشی را كه به
آسانی به اين سنت ديرينه تن در نمی دادند كشت و باز پادشاه شد
و با دو بازو يكی نظامی و غيرسياسی و ديگری ديوانی.
با مرگ آيت الله خمينی سپاهيان سياسی و ايدئولوژيك دچار بحران
عظيم اعتقادی شدند، نه رهبر جانشين فرهمند بود و نه روحانيت در
حكومت دارای كارنامه روشنی كه خيال ميكرد. رهبر حتی مرجع نيست
كه اطاعت حكمش چون حكم امام خمينی واجب باشد، و روحانيت حاكم
چه زود آلوده و فاسد از كار درآمدند. اينان حتی در علم دينی هم
اعتبار چندانی ندارند و تقريبا تمام بزرگان حوزه از حكومت
بركنارند و در بسياری موارد سپاهيان، خود را از روحانيون متدين
تر و آگاه تر به امور دين میيابند. فساد مالی حتی تا بالاترين
فقيهان حكومتی گسترش يافته است. آيت الله طبسی توليت استان قدس
رضوی و آن افتضاحات شركتهای فرزندش و آيت الله مصباح يزدی و
معاملات شكر و افشای همكاری بسياری از روحانيون حاكم با ساواك
شاه. از همه مشكل آفرين تر آنكه سپاهيانی كه خود را ذوب شده در
ولايت اعلام میكنند بيشترشان مجبور میشوند مقلد كسی باشند كه
با ولی فقيه مخالف است يا او را قبول ندارد ــ آيت الله منتظری
و صانعی در قم و آيت الله سيستانی در عراق ــ، زيرا مرجعيت مثل
پزشكی امری است تخصصی با شرايط لازم. هيچ عاقلی حتی كارمند
سرسپرده يك وزير، برای معالجه، پزشك خود را بر مبنای مقام
سياسی اش برنمی گزيند بلكه به دنبال كسی ميرود كه به تخصص او
باور داشته باشد.
بدين سان است كه سپاه پاسداران ايمانش را به مرجع سياسی از دست
داده و فقيهان را به عنوان رهبر قبول ندارد.
3ــ شرايط بين المللی
اگر تا چند سال پيش گفته میشد كه دوران حكومتهای نظامی به سر
آمده است و حتی نظاميان تركيه در زير فشارهای بين المللی مجبور
به ترك حكومت و پذيرش دولتی شدند كه آن را جوشيده از يك حزب
دينی میدانستند، با حضور نظامی آمريكا در عراق و افغانستان
اين نظر حداقل برای خاورميانه اعتبار چندانی ندارد. اسرائيل كه
يك پای همه اتفاقات در خاورميانه است تا بيخ دندان مسلح است و
رهبر آن نظامی است و در حقيقت در آنجا نظاميان در پوشش
غيرنظامی حكومت ميكنند. و اين هر دو ــ يعنی آمريكا و اسرائيل
ــ به ايران سخت چنگ و دندان نشان ميدهند. در چنين جوی است كه
دوران تظاهرات دانشجويان و گروههای صنفی و سياسی به سر آمده
است و چهره آقای شمخانی در تلويزيون ظاهر ميشود و سخنان
سرداران سپاه هر روز بيشتر و بيشتر صفحات اول روزنامهها را
اشغال ميكند. و تلويزيونهای لس آنجلسی هم آتش بيار اين معركه
ميشوند و به هزار زبان از آقای بوش ميخواهند به ايران حمله كند
و همان خدمتی را كه در حق مردم عراق كرده، در حق مردم ايران هم
بكند، بیآنكه به كشتار صد هزار نفر مردم غيرنظامی در عراق
اشارهای بكنند.
آنچه كه مسلم است دولت آقای بوش نعمتی بود برای اقتدارگرايان و
عطيه آسمانی برای نظاميان. اگر تا سال قبل صدای مظلوميت مردم
ايران گوش جهانيان را پر كرده بود و پايههای تخت حكومت را به
شدت ميلرزاند حال كمتر صدايی از حلقومی به در ميآيد. بيش از يك
سال قبل پير پرتجربه سياست ايران مهندس عزت الله سحابی گفت
كمربندها را سفت ببنديد كه ايران به سوی شرايط خفقانی پس از
كودتای بيست و هشت مرداد ميرود ولی كمتر گوشی آن را شنيد و
ديريست آقای بنی صدر از مافيای نظامی ــ مالی به جای حكومت
ملاتاريا سخن ميگويد و كمتر به آن توجه ميشود.
در چنين جو مساعدی يك حمله نظامی آمريكا يا اسرائيل به ايران
ميدان را يكسره به دست سپاه پاسداران و يارانش خواهد داد.
حملهای كه به هيچ عنوان قادر به ساقط كردن حكومت نيست و چنان
مسئله امنيت را اصل ميكند كه كسی يارای نقد از نظاميان را هم
نمييابد. بدون توجه به اين شرايط است كه تعجب ميكنيم كه چرا
آقای شمخانی يك مرتبه ميگويد موشكهای ما اروپا را هم ميتوانند
بزنند و اسرائيل در تيررس ما است و يا دكتر عباسی آمريكا را
تهديد به عمليات تروريستی ميكند. متوجه نيستيم كه آنان از اين
حملات چنان استقبال ميكنند كه حاضر به تحريك آمريكا و اسرائيل
برای حمله به ايران هستند.
برای آنكه معلوم شود چگونه سپاهيان اندك اندك در همه مقامات
نفوذ كرده و قدرتشان به جايی رسيده كه كمتر نهادی در كشور جرأت
ايستادگی در برابر آنان را دارد به دو شاهد از دهها شاهد اشاره
ميكنم.
الف ــ فرودگاه امام خمينی ب ــ حمله به دكتر سروش در قم
الف: ميدانيم كه چند ماه قبل قرار بود فرودگاه امام خمينی در
جاده ساوه افتتاح شود. وزير راه آقای خرم چنان بر اين كار پای
میفشرد كه يك هفته دفترش را به فرودگاه برد تا هر مقامی هر
ايرادی دارد رفع كند. مخالف اصلی افتتاح هم سپاه پاسداران بود.
وی هر ايراد مورد نظر سپاه را اصلاح میكرد و برای هر بهانه و
تهديدی چارهای میجست. اما در آخرين لحظه كه به نظر ميرسيد
ديگر ايرادی نيست و اولين هواپيما ميتواند بر زمين بنشيند
خودروهای سپاه روی باند فرودگاه رفتند و تهديد كردند اگر
هواپيمايی قصد فرود داشته باشد آن را با موشك در آسمان
میزنند.
بهانه سپاه آن بود كه بخش بازرسی فرودگاه به مناقصه بين المللی
گذاشته شده است و يك شركت از تركيه آن را برده است و اين امر
يعنی سپردن امنيت كشور به دست يك شركت خارجی. وزير استدلال
میكرد كه كار اين شركت ربطی به مسائل امنيتی ندارد و فقط
مربوط به قسمت گمركات و تسهيلات ورود و خروج كالا است و اين
كار در تمام جهان صورت میگيرد و در كشور ما هم قانون آن را
پذيرفته است. ولی سپاه پا را در يك كفش كرده بود و نمی پذيرفت.
اما در پس اين جدال قانونی واقعيتی ديگر بود كه هر دو طرف
ميدانستند اما در موردش سخن نمی گفتند. انجام امور نظارتی
متضمن آن است كه هر كالای غير نظامی را كه سپاه وارد میكند
زير نظارت دولت قرار گيرد و شامل تعرفه گمركی و محاسبه مالياتی
شود و به اين ترتيب سپاه میبايست برای اين درآمدهای فراوان
خود به دولت پاسخگو باشد. سپاه نيز ميدانست كه اگر در اين جا
يك گام عقب بنشيند، به زودی میبايست در سنگر هر فرودگاه و
بندری كه در دست دارد از خود دفاع كند و اين امر به استقلال
مالی آن ضربه بزرگی میزند.
همانگونه كه ميدانيد فرودگاه تا به امروز افتتاح نشده است و
مجلس جديد كه سپاهيان و هم پيمانانشان در آن قدرت بسيار دارند
وزير مربوط را استيضاح كرده و او را با سرافكندی از كار بركنار
كردند و رئيس جمهوری هم جسارت مقابلهای نكرد و تنها حجت
الاسلام ابطحی سخنگوی او اعتراض كرد كه ايشان به تازگی مجبور
به استعفا شدند.
تا پيش از خواندن خطابه دفاعی وزير راه در مجلس من هم چون
بسياری تصور میكردم كه اين همه تركتازی سپاه با حمايت پشت
پرده آيت الله خامنهای انجام میگيرد. ولی آقای
خرم در دفاعيه شان فاش كردند كه اين
عمل ايشان نه تنها با اجازه رهبر بوده بلكه حتی در طول آن يك
هفته مقابله با سپاه مرتباً با دفتر آقای خامنهای درتماس بوده
و رفع اشكالات را به ايشان خبر ميداده و از ايشان تائيديه
میگرفته است.
به اين طريق شاهديم جايی كه برای سپاه مسئله جدی و حياتی باشد
با همه ادعای ظاهری اطاعت بیچون و چرا از رهبر گوش به حرف
ايشان نمی دهد. دولت آقای خاتمی را هم كه ديريست قبول ندارند.
عزل اين وزير پيامی روشن به همه مقامات كشوری داد كه اگر شغل
خود را دوست داريد هرگز با خواسته سپاه مخالفت نكنيد.
ب: حمله به دكتر سروش در قم:
در اينجا نيز نكته جالبی به چشم میخورد. بر طبق گزارشات رسمی
ايشان به دعوت دانشجويان يا نيروهای خارج از حكومت به قم نرفته
بودند بلكه دعوت كنندگان جمعی از علما و فضلای صاحب نام حوزه
بودند كه بيشترشان هم با حكومت همراه هستند. مجلس هم خصوصی در
منزل يكی از همين روحانيون بود. استاندار و فرماندار هم حضور
داشتند و پس از پيدا شدن سر و كله افراد مزاحم در خارج از منزل
به دستور استاندار نيروهای انتظامی در محل حاضر شده و نظم را
برقرار كردند.
اما با اين همه سخنرانی ناقص ماند و موقع خروج در حضور همه اين
مقامات به دكتر سروش حمله شد و او را زخمی كردند. بعد هم كه او
را به ساختمان فرمانداری بردند حملات و تعرضها ادامه يافت تا
جايی كه بر آن شدند ايشان را با ترفندی از آنجا بيرون برند.
زيرا بيم آن بود كه اين همه مقامات و نيروی انتظامی نتوانند
سلامت جان ايشان را تضمين كنند. پس از خروج از ساختمان ماشين
آنها شناسايی شد و مورد تعقيب قرار گرفت و ساعتی مثل فيلمهای
پليسی از اين خيابان به آن خيابان گريختند تا پس از آنكه تعقيب
كنندگان رد آنان را گم كردند يا خود منصرف شدند، خود را به
جاده قم ــ تهران رساندند و به تهران گريختند.
سئوالی كه از خواندن اين گزارش به ذهن میآيد اين است كه اين
مهاجمان چه كسانی هستند كه به هيچ مقامی حتی روحانيت هم گوش
نمی دهند به ويژه كه نوع حملات آنان و ساختار جمعيتشان بيانگر
آن بود كه آنان از نيروهای شناخته شده حزب اللهی و انصار حزب
الله نبودند، بلكه مشتی نوجوان بودند كه وحشيانه و غير حرفهای
عمل میكردند. پاسخ به اين سئوال را تنها در يادداشتی كه چند
روز قبل سپاه برای فرمانداری فرستاده بود میتوان جست، در آنجا
سپاه هشدار داده بود كه با سخنرانی دكتر سروش در قم مخالف است.
نكته جالب ديگر آن كه وقتی حجت الاسلام قابل، رئيس حزب مشاركت
قم شكايت نامهای در اين مورد برای رئيس جمهور میفرستند آقای
خاتمی بیآنكه جرأت هيچ اظهار نظری بكنند آن را به وزير
دادگستری ارجاع ميدهد.
مشكل پاسداران در كسب قدرت
با آنكه همه شرايط برای قدرت گيری سپاه فراهم است و يك حمله
نظامی به ايران اين ماجرا را سرعت بسيار میبخشد اما نظاميان
هنوز يك مشكل اساسی برای حكومت كردن در پيش روی دارند و آن
مسئله مشروعيت است. نه میتوانند مدعی نجات اسلام شوند كه
روحانيت با همه مشكلاتش در اين زمينه مشروعيت بيشتری دارد و نه
میتوانند ادعای نجات كشور از حكومت فاسد را بكنند با اين همه
آلودگیهای مالی خودشان، تنها میتوانند ادعای پيروان واقعی خط
امام خمينی را داشته باشند و مدعی برقراری حكومت مورد نظر
باشند كه اين ادعا ديری است در جامعه خريداری ندارد و بر جهان
پوشيده نيست كه جوانان و زنان ايران از اين راه روی برگردانده
اند.
بناپارتيسم يا حكومت مماليك<
br>آقای
حجاريان هشدار داده اند كه ما به سوی بناپارتيسم پيش ميرويم و
بسياری ديگر هم كه خطر نظاميان را قبول دارند میگويند رضا شاه
آن كيست؟ اينان غافلند كه اين امر از ويژگیهای ارتشهای قديم
است، حتی ارتش آمريكا. اما ارتشهای نوين، يك مجموعه
بوروكراتيك هستند كه به صورت گروهی بدون رهبريت يك شخص عمل
میكنند. در حكومتهای نظامی آمريكای لاتين فقط شيلی يك
ديكتاتور داشت. اما آرژانتين، اروگوئه، پرو و برزيل فاقد رهبر
ديكتاتور بود. هم چنين است ميانمار (برمه)، الجزاير، اتيوپی،
تايلند، كره جنوبی. در اندونزی نيمی از مقامات اداری در سطح
كشور و دو سوم فرمانداریها را نظاميان گرفتند و در آرژانتين
نظاميان در همه وزارتخانهها نشان دادند كه مديران توانايی
هستند و در هيچ يك از اين دو حكومت نظامی رهبری مثل ناپلئون و
رضا شاه نبود.
اگر بناپارتيسم الگوی مناسبی برای پيش بينی حكومت آينده نيست و
اگر الگوهای ارتشهای بروكراتيك كه به آن اشاره شد هم انطباق
درستی با ايران ندارد و اگر در كشورهای ديگر هم رديف مناسبی
نمی يابيم اما در تاريخ اسلامی خودمان نمونه مناسب آن را
میتوانيم بيابيم و آن حكومت «مماليك» است. خلفای عباسی پس از
آن كه پايگاه مردمی خود را از دست دادند و مشروعيت حكومتشان به
زير سئوال رفت جنگجويان ترك را بر مناصب نشاندند. اما پس از
مدتی اينان چون علاوه بر نظامی گری در خود توان اداره حكومت هم
ديدند لذا كم كم از خدمتگزار خليفه به فرمانروا تبديل شدند. او
را چون صورتكی بر مسند نگهداشتند و با استفاده از مشروعيت اين
صورتك خود حكومت را گرداندند. حتی درنقاطی چون مصر و سوريه حتی
همين قدر هم ملاحظه ظاهر را نكردند.
به اين ترتيب من بر آنم كه اگر حضور نظامی آمريكا در منطقه
ادامه يابد سپاهيان هر روز قدرت بيشتری میيابند و سنگرهای
تازهای را اشغال میكنند. حمله به ايران هم بزرگترين خدمت را
به اين جماعت میكند و آنان را به هدف نهايی خود نزديكتر
میكند. حكومتی كه در آن روحانيون به ظاهر در مسند قدرت
ميمانند ولی پاسداران همه قدرت را به دست میگيرند. اينان مجلس
و دولت را از آن خود میكنند. در قوه قضائيه هم كسانی را باقی
میگذارند كه همراه آنان باشد يا گوش به فرمانشان.
برای جا انداختن قدرت خود نزد مردم نيز از سنت «ديكتاتوری
صالح» كه در جامعه ما هنوز هم خريداران بسياری دارد، بهره
میگيرند. سنتی كه در مقاله «ستايشگران رضاشاه ...» خود به آن
اشاره كردم تعدادی از دزدان و روحانيون فاسد شناخته شده را كه
در موردشان بسيار گفته شده دستگير كرده و به سختی تنبيه
میكنند. شعار عدالت اجتماعی ميدهند و عدهای از ثروتمندان
بدنام را كه جزو باند آنان نيستند مصادره اموال میكنند.
احتمالاً مقداری هم آزادی اجتماعی میدهند. اما با كمال قدرت
هر مخالفی را سركوب و هر مطبوعات آزادی را تعطيل میكنند.
كلام پايانی
اينكه اينان موفق میشوند كه خفقان را بر جامعه حاكم كنند و
حداقل مدتی با قدرت حكومت كنند نياز به بررسی ديگری دارد. آقای
عمادالدين باقی در نشريه واشنگتن پست اشاره به وجود نهادهای
مردمی و سازمانهايی میكنند كه در جهت مشاركت مردم در جامعه به
وجود آمده اند از جمله 800
سازمان غيردولتی (NGO)
و بر آن هستند كه اين موج دموكراسی خواهی برگشت ناپذير است. من
اين آسودگی خاطر ايشان را ندارم زيرا در آرژانتين و اروگوئه و
شيلی دموكراسیهای بسيار جا افتادهای سالها حكومت میكردند و
ناگهان نظاميان قدرت را از آن خود كردند.
برگرفته از شهروند |