فرشاد اميرابراهيمی-
قوه قضائيه اين روزها سخت سرش شلوغ است ! دوباره مشتی قلم بدست
مزدور كه با چمدانهای پراز دلارگذران زندگی میكنند و كاری
ندارند جز توطئه و بر اندازی امنيت ملی «حكومت » را میخواستند
لكه دار كنند، اما زهی خيال باطل مگر دادستان مرتضوی مرده است
! اين مدير نمونه و شايسته كشور با درايت و چشمان تيزش كه
البته ضربات پايش هم قوی و كارساز است، اينبار نيز جلوی توطئه
را گرفته و تمام خرابكاران را دارد يكی پس از ديگری دستگير
میكند تا به سزای اعمال ننگينشان برساند. بازداشتها از حنيف
مزروعی شروع شد و به شهرام رفيع زاده و روزبه مير ابراهيمی و
اميد معماريان رسيد و چند روز پيش هم كه بازداشت فرشته قاضی.
مطمئنا اين بار هم توطئه براندازی اين غولهای خطرناك كه در
خانه عنكبوت لانه كرده بودند راه به جايی نخواهد برد.
كمی برگرديم به عقب به سالهای اوائل دهه هفتاد به شهری در دل
كوير: يزد!
دادگستری استان يزد
مسئول اجرای احكام دادگستری يزد جوانی بود كه از طريق رفاقتی
كه با آقازاده محمد يزدی رئيس وقت قوه قضائيه داشت بر سر كار
آمده بود و حالا بدون هيچ تجربهای در مقام قضاوت و قضاء شده
بود مسئول اجرای احكام . اين جوان ميبدی تا زمانی كه جنگ بود و
آتش و خون و باروت در بسيج پيدايش نمی شد، اما جنگ كه تمام شد
عضو بسيج شد و حالا از سهميه بسيجی بودن به دانشگاه آزاد
اسلامی واحد تفت راه يافت و شد مسئول اجرای احكام .
در يكی از همين روزها زنی نگون بخت كه همسرش بخاطر پانصد هزار
تومان چك بلا محل به زندان افتاده بود برای گرفتن مرخصی همسرش
به اجرای احكام میآيد تا ببيند كه چه میتواند بكند، كه مسئول
اجرای احكام میگويد برای مرخصی يا بايد پانصد هزار تومان وجه
الضمان بياورد و يا دو ميليون سند! مسئول اجرای احكام كه ظاهرا
خيلی مشتاق است تا مشكل اين زن را حل كند وقتی كه كمی اتاقش
خلوت میشود در را میبندد و پيشنهاد ديگری میدهد و اينكه اين
تنها راه حل است ..... زن كه تمام شرافتش را زير سئوال میبيند
ناسزايی میگويد و اتاق را ترك میكند . همان شب موضوع اين
پيشنهاد وقيحانه را به دوستش میگويد ، همسر دوست زن از
پاسداران سپاه يزد بوده وقتی كه از موضوع مطلع میشود همان شب
به زن مراجعه میكند تا خود از زبان او بشنود، اما باز هم باور
نمی كند و به وی میگويد فردا به دادگستری برو و بگو پيشنهادش
را پذيرفتهای و زمانی را تعيين كند! زن فردا میرود و قرار
میشود برای همان شب منزل زن!
مسئول اجرای احكام شب به منزل زن مراجعه میكند، اما بجای زن
با
امير تهرانی
پاسدار پادگان تيپ الغدير و مسئول بسيج محل مواجه میشود !
همان شب امير تهرانی اين جوان ناكام را با هماهنگی سپاه
بازداشت میكند و فردايش هم به دادگستری يزد مراجعه میكنند و
امام جمعه و شورای تامين را هم در جريان میگذارند. هر چند كه
بازداشت همان فردا پايان میيابد، اما پرونده اين جوان به
دادسرای انتظامی قضات در تهران فرستاده میشود و از كار هم
معلق!
اين جوان كه البته كسی نيست جز
سعيد مرتضوی،
برای محاكمه راهی تهران میشود؛ اما در ميانه راه در قم توقف
كوتاهی هم میكند وحتما ديداری با دوستش(پسر آيت الله يزدی)
میكند تا سفارشش را به ابوی بكند. در تهران محاكمهای به كار
نيآمد.
نه تنها چنين نشد، بلكه سعيد مرتضوی ابتدا شد دادرس و بعد هم
شد قاضی شعبه 1410 و از اينجا به بعدش و حماسه هايی كه اين
بسيجی دلاور پس از جنگ آفريده را همه ميدانند .
افسانه را اعدام نكنيد !
فرشته قاضی دختر جسوری كه هر چند تا بحال چند بار خطر از كنارش
رد شده بود اما اينبار ديگر گير افتاد. دفعه پيش كه سعيد
مرتضوی كه شرحش در بالا رفت و هنوز دادستان نشده بود و قاضی
مطبوعات بود برای روز پنج شنبه ساعت يازده احضاريهای برای
فرشته فرستاده بود. شاكی اش ستاد مشترك سپاه بود. همه ميگفتند
فرشته بازداشت ميشود اما نشد !
و چند وقت بعدش اين فرشته بود كه با نوشتن نامه به سران سه قوه
همه را از ماجرای افسانه نوروزی آگاه گرد و پس از آن بود كه چه
در ايران و چه در خارج از كشور همه به مخالفت با اعدام افسانه
نوروزی برخاستند .
به نظر من اتهام فرشته بايد همين باشد. مخالفت با حكم اعدام
افسانه نوروزی ! و اينكه چرا با حكم اعدام افسانه مخالف است
افسانهای كه بخاطر دفاع از شرافتش بايد اعدام شود. همان شرفتی
كه مرتضوی در يزد میخواست لكه دار كند و گير افتاد!
|