هنر و انديشه

پيك

                         
 

درآخرين ديدارعمومي

كسرائي

گريست

و خواند! 
 

سياوش كسرائی، در آستانه بستری شدن در بيمارستان قلب شهر "وين" پايتخت اطريش، يك شب شعر برگزار كرد. ميدانست و يا گمان برده بود كه اين آخرين شعر خوانی اوست؟ هيچكس نمی داند، اما آنگاه كه بغض او در بندهای پايانی شعر زيبای "باور" منفجر شد و اشك و آه همه را در آن سالنی كه نشسته بودند و كسرائی آرام و با مكث های ناشی از نارسائی قلبش برايشان شعر می خواند درآورد، همه در فكر فرو رفتند: اين آخرين شعرخوانی شاعری است كه اميد خود را به آينده هرگز از كف ننهاد؟

در فاصله هر شعر و يا دو شعری كه می خواند، به كناری می رفت و روی نيمكتی كه كنار تريبون بود، برای چند دقيقه ای می نشست. جمع در سكوت كامل اين دقايق انتظار را تحمل می كرد و با نگاه خويش از كسرائی می خواست تا به پشت ميكرفن بازگردد؛ و آنگاه كه نفسی تازه كرده و به پشت ميكرفن باز می گشت، مشتاقانه برايش كف می زدند. درست به سبك قهرمانان بزرگ مشت زنی جهان؛ و او. هر كلامش مشتی بود بر گونه آنها كه از شنل مندرس رضاخان، عبای استبداد دوخته و برتخت ولايت نشسته اند.

از آن شب شعری كه با اشك و آه همراه شد، شعر"باور" كه در آن كسرائی نمی توانست بغض خود را نگهدارد و به ياد همه گل هائی كه پيش و پس از كودتای 28 مرداد و پيش و پس از انقلاب 57 از كف داده بود گريست را از روی سايت "راه توده" يافته ايم كه شما هم می توانيد آن را گوش كنيد.

اينجا را كليك كنيد

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی