ايران

پيك

                         
 

فاطمي- عبدخدائي

آنكه قهرمان ملی شد

آنكه فدائی ولايت شد

 

دكتر حسين فاطمى درسال1299 در شهر نايين به دنيا آمد. در جوانى براى تحصيل و كار به اصفهان رفت. روزنامه نگارى را در روزنامه «باختر» كه به برادرش تعلق داشت، آغاز كرد. مدتی هم در روزنامه ستاره، در تهران مشغول به كار شد. شب ها در دفتر روزنامه می خوابيد و با درآمد آن امرار معاش می كرد. وی پس از مدتی به تقاضای مصرانه برادرش به اصفهان بازگشت و اداره روزنامه باختر را به عهده گرفت. اولين بار فاطمی در دوره رضا شاه ، بعلت درج دو شعر زير در نشريه باختر زندانی شد :

 

اين ملك،  يك انقلاب  می خواهد و بس

خونريزی بی حساب می خواهد و  بس

امروز   دگر  درخت  آزادی  ما

از خون من و تو آب می خواهد و بس

 

« فاطمی در مقاله ای، نمايندگان مجلس رضاشاهی را تلويحا"عروسك های خيمه شب بازی ناميد و با توجه به سابقه شهربانی از او، به زندان افتاد و مدتی هم با افراد شرور و خطرناك هم بند شد. تا آنكه پس از شهريور1320 همه زندانيان سياسی،  ازجمله حسين فاطمی، از زندان آزاد شدند ». فاطمی « اولين كسی است كه نام شهيد را بر مدرس گذاشت و بعد از شهريور 1320 ، با رفتن رضا خان از كشور،  در آذر ماه همان سال، او با وجود اينكه بسيار جوان بود، در مسجد نور اصفهان، برای شادروان سيد حسن مدرس مراسم ختمی برگزار كرد و سخنران آن مجلس خود او بود.»

وی روزنامه باختر را مستقلا" در تهران راه اندازی نمود و « بر اثر  اعتراض به قرارداد سه جانبه،  درزمان نخست وزيری محمد علی فروغی ، روزنامه باختر توقيف، و حسين فاطمی بازداشت گشت»   و بار ديگر كه روزنامه باختر توقيف شد، روز بعد روزنامه  "تجدد" به جای آن  انتشار يافت و در سر مقاله ی تندی ،  حسين فاطمی ، خطاب  به سهيلی،  نخست وزير، نوشت : « آقای نخست وزير! شما در اين مملكت حكومت نمی كنيد. سفارت روس و انگليس به شما دستور می دهند و شما اجرا ميكنيد »

آشنائی دكتر حسين فاطمی با دكتر مصدق قبل از انتخابات مجلس چهاردهم بود . وی بين سال های 1323 تا 1327 در پاريس  به تحصيل ادامه داد و «رتبه عالی دكترای حقوق خود را كه در باره  وضعيت كار در ايران بود، از دانشگاه پاريس اخذ نمود . علاوه بر آن،  ديپلم مدرسه هوت اتود انترناسيونال را به ضميمه ديپلم روزنامه نگاری كسب كرد». درابتدای بازگشت به تهران، روزنامه «باختر امروز» را منتشر كرد .او در تأسيس جبهه ملى ايران مشاركت داشت و در مجلس شانزدهم به نمايندگى مردم تهران برگزيده شد. ملی كردن صنعت نفت ايران به پيشنهاد وی بود. در جريان و روند  نهضت ملى ايران، نقشى در خور و برجسته يافت و در حكومت ملی دكترمصدق، نخست معاون پارلمانى نخست وزير، و سپس در 19 مهر 1331 ، تصدی وزارت  امورخارجه  را برعهده گرفت.

يكبار بر سر مزار محمد  مسعود، هدف گلوله واقع شد. بار دوم، پس از دستگيری، جلوی كاخ شهربانی، با چاقوی شعبان جعفری (معروف به شعبان بی مخ) و بالاخره بار سوم، در روز 19 آبان 1333 در ميدان تير لشگر 2 زرهی در حالی كه مجروح ، بر بستر، در تب می سوخت. او را بر برانكارد، به محل اعدام بردند و كشتند.

 

بار اول:

   در بهمن ماه  1330 ، انتخابات مجلس هفدهم برگزارشد و دكتر فاطمی به عنوان نماينده مردم تهران انتخاب شد. اما در 25 بهمن 1330، در حالی كه برمزار محمد مسعود، مدير روزنامه  "مرد امروز" مشغول سخنرانی بود، ناگهان صدای گلوله ای سخنان او را قطع نمود و او را نقش بر زمين كرد. ضارب، جوانی 16 ساله عضو گروه فدائيان اسلام به نام "محمد مهدی عبد خدايي

حاج مهدی عراقی از رهبران و پايه گذاران فدائيان اسلام و موتلفه اسلامی گفته است: سلاح را صرافان،  مأمور سيد ضياء الدين طباطبائی ،- سردسته انگليس  گرايان-، در اختيار فدائيان اسلام گذاشته بود.

چند تن از نزديكان دكتر فاطمی، از جمله محمد علی سفری، نصرالله شيفته و... او را شتابان  به بيمارستان رساندند . دكتر فاطمی در خودرو، با لبخندی به اطرافيانش گفت: ديديد بالاخره انگليسيها مرا كشتند... و كمی بعد  افزود :چه زنده بمانم و چه نمانم، تقاضای من اين است كه "باختر امروز" به همين سبك و روش و شيوه انتشار يابد . نگذاريد اين چراغ را كه به خون دل روشن نگه داشته ام خاموش شود...

دكتر فاطمی در بيمارستان نيز مورد سوء قصد قرار گرفت. بدين ترتيب كه نيمه شب، در حالی كه هنوز او به هوش نيامده بود، عده ای وارد اطاق او شدند و مشغول برداشتن پانسمان و پاره كردن بخيه ها شدند. پرستاری كه مراقب او بود سر رسيد و مأموران جنايت گريختند. پرستار دكتر غلامحسين مصدق را ﺁگاه كرد و فاطمی برای بار دوم ، مورد عمل جراحی قرار گرفت.  آثار اين گلوله، حتی پس از رفتن به آلمان  و انجام عمل جراحی، همچنان در بدنش  باقی ماند و تا آخر عمراو را آزار داد.

پدر ضارب در مصاحبه ای از عمل فرزندش ابراز انزجار كرد و گفت:  فرزندم، پس از 4 كلاس درس را ترك گفته و به علت ناسازگاری با خانواده، عازم تهران شده و به شاگردی در مغازه ای مشغول گشته است. لازم به ذكر است كه ضارب اكنون زنده و بازمانده فدائيان اسلام است و با لقب استاد و محقق!! نماينده مجلس هم  شد...

    دكتر فاطمی، در اولين سر مقاله خود برای باختر امروز، پس از ترور، تحت عنوان" كشته شدن  در راه نجات يك ملت، بزرگترين افتخار است، نوشت :«كشته شدن در راه نجات يك ملت بزرگترين افتخار است.تنها آتش مقدسی كه بايد در كانون سينه هر جوان ايرانی هميشه زبانه بكشد اين آرزو و ايده آل بزرگ و پاك است كه جان خود را در راه رهايی جامعه و نجات ملت خود از چنگال فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد...اين گلوله اينتليجنت سرويس به پايداری و استقامت من صد چندان افزود و مرا در راه خدمت به ميهن عزيزم سرسخت تر و آهنين تر و فداكار تر نمود.(13)

   «دكتر فاطمی اعتبارنامه مجلس هفدهم را در فروردين ماه 1331 در بيمارستان دريافت نمود و در 19 خرداد 1331 برای استيفای حقوق ملت به همراه هيات ايرانی عازم لاهه هلند شد و در 26 خرداد 1331 از آنجا برای عمل جراحی به آلمان رفت وسرانجام در مرداد ماه 1331 به ايران بازگشت و به وظايف نمايندگی اش مشغول شد. اما از آثار آن گلوله تا پايان عمر در رنج بود و گاه دچار دردهای شديد در ناحيه شكم می شد

 

 بار  دوم:

 

دستگيری دكتر حسين فاطمی در روز 22 اسفند 1332 برای رژيم كودتا روز شادی بود. مأمور دستگيری ، او را  برای خوش خدمتی به دربار برد. سرهنگ نصيری ، رئيس بعدی ساواك، با مشت بر دهان مردی مريض و بی دفاع كوبيد. به گفته دكتر سعيد فاطمی: « نصيری به دكتر فاطمی می گويد خائن، كدام گور.ی بودي؟ فاطمی می گويد، خائن توهستی، تو به اين مملكت خيانت كردی ، ما جز وطن پرستی كاری نكرده ايم . نصيری باز با مشت بر دهان دكتر فاطمی می كوبد. بينی او را می شكند . خون صورت او را می پوشاند. سپس به همان صورت او را دستبند می زنند و از آن محل می برند. پيش از آن، سپهبد علوی مقدم بلافاصله به بختياركه در كوشك نصرت، ملتزم ركاب شاه بود، خبر دستگيری فاطمی را می دهد . بختيار بلافاصله خودش را به تهران می رساند و به شعبان بی مخ و طيب حاج رضايی و اكبر گيرگيری و... دستور كشتن فاطمی را می دهد. ازاين گروه فقط يك نفر به نام مصطفی ديوانه نمی آيد كه يكی از چاقو كش های محله ی سيد نصرالدين بود. او می گويد او سيد اولاد پيغمبراست، من چنين كاری نمی كنم.

  فاطمی را از پله های اطلاعات شهربانی پايين می آورند. گروه شعبان بی مخ به او حمله ور می شوند. مادر من ( سلطنت فاطمي)  كه به وسيله اخبار راديو از دستگيری دكتر فاطمی ( برادرش) خبر دار شده بود، در آنجا حضور داشت و  به محض آن كه اوباش حمله ميكنند،  او خود را روی دكتر فاطمی می اندازد. 11 ضربه چاقو را به جان می خرد و تنها 2 ضربه چاقو به دكتر فاطمی می خورد. بعد از اين قضيه او را به بيمارستان ارتش  می برند .... مادرم را افرادی كه در خيابان بودند و برخی از اعضای وزارت خارجه به بيمارستان نجميه می برند و مرحوم  دكتر غلامحسين مصدق ،كه خوشبختانه آن موقع بعد از 4 ماه بازداشت ، آزاد شده بود ، به مداوای او می پردازد. مادرم دربيمارستان نجميه مدتی بستری بود و بعد هم به خانه منتقل شد، اما بعد از آن هميشه از عوارض آن جراحات رنج می برد.

بار سوم :

روز 7 مهر ماه 1333، دكتر فاطمی را در حالی كه از درد به خود می پيچيد روی برانكارد به دادگاه نظامی منتقل كردند. وكيل او سرتيپ قلعه بيگی از دادگاه خواست تا قاضی و دادستان از محل زندان، كه نزديك آنجا هم بود ديدن نمايند تا آثار استفراغ خون در شب قبل دكتر فاطمی را مشاهده نمايند و به آنها اثبات شود كه در اين شرايط محاكمه او غير قانونی است. اما پزشكان خائن سرلشگر دكتر خوشنويسان، سرلشگر دكتر ايادی، سرتيپ دكتر مقبل وسرهنگ دكتر تدين، با وجود استفراغ خون شب قبل، اعلام نمودند كه او در سلامت است و وكيل او نيز پس از زمان تنفس ديگر به دادگاه باز نگشت و برای آن كه سريعتر كار تمام شود، وكيل دكتر شايگان و مهندس رضوی را كه حتی تا آن موقع پرونده را نديده بود، به عنوان وكيل تسخيريش انتخاب كردند وآزموده كه به روزگار خود، كسی از او منفورتر نبود و او را« آ يشمن ايران» ناميدند، در حالی كه حتی محاكمه مصدق هم علنی بود، از دادگاه خواست تا محاكمه دكتر فاطمی سری و غير علنی باشد و سرانجام، طبق امر شاه،  حكم اعدام دكتر فاطمی صادر شد.

   سرنوشت دكتر فاطمی در همان روزهای نخست پس از كودتا، از طرف امريكا ،انگليس و شاه معين شده  بود .

در گزارش 21 اوت 53  هندرسن، سفير وقت امريكا درايران به وزارت امور خارجه تاكيد ميكند كه:«عامل ديگركمك كننده به اظطراب و ناراحتی، آن است كه خطرناكترين رهبران ملی هنوز آزادند. مصدق، فاطمی ، شايگان، حسيبی و ديگران، به آسانی ممكن است  با رهبران حزب توده در صدد طرح توطئه باشند. اين حقيقت كه فاطمی هنوز زنده است، علی رغم  شايعات روز 19 اوت  در باره  مرگ وی،  بويژه دلسرد كننده است ، زيرا كه وی حيله گرترين و بدون ملاحظه ترين فرد از اطرافيان مصدق محسوب  می شود. اين باور وجود داشت كه وی با روحيه انتقام جويی ترديد در كمك به پيوند اتحاد و همكاری ميان مليون و توده ای ها، عليه غرب  را به خود راه نمی دهد.»(*)

كرميت روزولت، فرمانده عمليات، در اول شهريور پس از كودتا به ايران می رود و می گويد:« پس از برگزاری تشريفات، شاه  به من اشاره كرد و اولين عبارتی كه با لحن رسمی ادا كرد اين بود : « من تختم را مديون خدا و ملتم و ارتشم و شما هستم » ... و "روزولت "  موضوع  سرنوشت مصدق و ديگر رهبران جبهه ی ملی را عنوان ميكند و از محمد رضا شاه می پرسد: « ميل دارم بدانم در مورد مصدق، رياحی و ديگران، كه عليه شما توطئه كرده اند، چه فكری كرده ايد؟»

شاه می گويد : « در  اين مورد  زياد فكر كرده ام. مصدق محاكمه می شود.( در اين موقع لبهای شاه می لرزيد) و به سه سال محكوم خواهد گشت ... رياحی نيز مجازات مشابهی دارد.  ولی يك استثنا وجود دارد و آن، حسين فاطمی است . او هنوز دستگير نشده ولی به زودی او را پيدا می كنند. فاطمی، بيش ازهمه ناسزاگويی كرد. هم او بود كه توده ايها را واداشت مجسمه های من و پدرم را سرنگون و خرد كنند. او، پس از دستگيری، اعدام خواهد شد.(**)

فاطمی در دفاعيه خود گفت: « ... بايد پرسيد : ما به آسايش عامه چه صدمه ای وارد آورديم؟، به جان چه كسی سوء قصد نموده ايم؟، مال چه كسی را به غارت برده ايم وبه چه وسيله «آسايش عامه» را مختل ساخته ايم؟. ازاين بگذريم كه به كيفر رسانيدن ما چه ارتباطی با تأمين تماميت و استقلال كشور دارد؟ مگرآنكه از دلايل معروف « ديوان بلخ»  را در نظر بياوريم  و همينطور  مطلب  را دست بدست بگردانيم  تا به « تماميت  و استقلال كشور» برسيم...

...روزی كه من به قول خودتان وزير بوده ام، شبانه سر و پای برهنه دستگيرو مثل پست ترين بردگان و غلامان به گوشه ای افكنده شدم( اشاره فاطمی به كودتای 25 مرداد است) بعد هم كه  باز به قول خودتان كاره ای نبوده ام و نيستم، در خور يك همچو  رفتار عادلانه  ای هستم؟!  پس  شما كه  تا اين حد  نيز  حفظ ظاهر را مقتضی نمی دانيد چرا ديگر يك سلسله تشريفات زائد را فراهم می سازيد وزحمت بيهوده می كشيد كه صورت قانونی به كار بدهيد. آنهائيكه يك همچو  صحنه سازی ها را متحمل باشند، باطن و ظاهر كارشان كم و بيش متفاوت است. من كه زير سقف شهربانی از تماشاچی به قول شما و از چاقوكش های بنام بنا بر آنچه كه تمام يك پايتخت ناظر و شاهد بود، ضربات بی حساب دشنه خورده ام و از ادعانامه ای هم  كه به دادگاه آمده، ده ها و صدها  فحش دريافت داشته ام ، آيا می توانم يك لحظه اشتباه كنم كه باز قانون و رسيدگی در كار است؟ حالا اگر شما اصرار داريد كه من خود را به بلاهت بزنم و سال نيكو را از بهارش بشناسم حرفی ندارم كه اين نمايش كمدی – تراژدی را تا آخرين پرده اجرا نمايم...»

در دادگاه تجديد نظر، نيزكه سری بود، حكم اعدام  فاطمی تائيد شد،  محمد رضا شاه ، با تقاضای فرجام دكتر فاطمی موافقت  نكرد. صبح  روز  19 آبان 1333  عده ای از افسران كه در پيشايش آنها سرتيپ  تيمور بختيار و سرتيپ آزموده  قرار داشتند، بزندان  دكتر فاطمی رفتند. آزموده  به فاطمی گفت : « اعليحضرت با تقاضای شما موافقت نفرمودند. وصيتی داريد بفرمائيد. شماكه مكرر می فرموديد من از  مرگ ابائی ندارم و مرگ حق است....»

دكتر  فاطمی حرف آزموده را  قطع كرد و گفت:« آری آقای آزموده ، مرگ حق است و من از مرگ ابائی ندارم . آنهم چنين مرگ پر افتخاری . من می ميرم  تا نسل جوان ايران از اين مرگ درس گرفته  و با خون خود از وطنش دفاع كند و نگذارد جاسوسان اجنبی براين كشورحكومت نمايند. من درهای سفارت انگليس را بستم، غافل ازاينكه تا دربار هست، انگلستان سفارت لازم ندارد.»

   دكتر مصدق در نامه معروف خود درباره پيشنهاد ملی شدن نفت، چنين می نويسد:

«اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است كه به وطن شده است، بايد از كسی كه اول آن  پيشنهاد را نمود تشكر كرد وآن كس شهيد راه وطن دكتر حسين فاطمی است كه روزی در خانه جناب آقای نريمان پيشنهاد خود را داد و عمده نمايندگان جبهه ملی حاضر در جلسه آن را به اتفاق آرا تصويب نمودند.رحمة الله عليه كه در طول مدت همكاری با اينجانب حتی يك ترك اولی هم از آن بزرگوار ديده نشد.»

    و همچنين ايشان  در نامه ای به مرحوم ﺁية الله  زنجانی تأكيد نمودند: "تاريخ حتماً اسم او را زنده نگه خواهد داشت، چرا كه او مي‌تواند آموزش‌دهنده  همه وطن ‌دوستان باشد و من در مقابل تمام بي‌حرمتي‌ها و كج ‌انديشي‌هايی كه ديگران نسبت به او داشتند, از طرف مردم از ايشان عذرخواهی مي‌كنم." ( نقل خلاصه شده از نشريه انقلاب اسلامي) برای اطلاع بيشتر از زندگی حسين فاطمی می توانيد به سايت زير مراجعه كنيد:

http://www.geocities.com/bakhtar_emrooz/fatemi.htm

 

 *- اسناد سخن می گويند- برگردان و به كوشش  احمد علی رجائی و مهين سروری ( رجايی ) – تهران ،انتشارات قلم،1383 – جلد دوم – ص 1200 - گزارش از سوی هندرسن سفير امريكا در ايران به وزارت امور خارجه – تهران 21 اوت 1953 ، 1 بعد از ظهر   ( سند شماره 350 تلگر اف 2153-8 / 78800 )

**- كرميت  روزولت ضد كودتا، ص 201-200 – ( فواد روحانی زندگی سياسی مصدق – تهران ، زوار، 1381  – ص392 و 418  و 419)

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی