آنچه را می خوانيد بخش دوم و سوم مصاحبه دنباله داری است كه
روزنامه اعتماد، از محمدعلی عموئی قديمی ترين زندانی سياسی
ايران و عضو رهبری حزب توده ايران كه در سال 1360 به زندان
جمهوری اسلامی رفت و 13 سال درآن ماند پخش می كند. عموئی در
زمان شاه نيز نزديك به 25 سال زندانی بود. او در سالهای اخير
چند كتاب درباره كوبا و پروستوريكا ترجمه و منتشر كرده است.
سوسياليسم از طريق چه كسانی وارد ايران شد؟
جنبش سوسيال دموكراسی در روسيه با شكلگيری حزب سوسيال
دموكراسی و پيوند بين انديشه سوسياليستی و جنبش كارگری در
روسيه اوج قابل توجهی پيدا كرد، اين انديشه در جنبش
طبقه كارگر رشد پيدا كرد و خواستهای طبقه كارگر را مدنظر
قرار داد و اشكال سهگانه مبارزه طبقاتی در روزنامهيی كه
مخفيانه چاپ و انتشار مييافت )ايسكرا( عنوان ميكرد كه
«از جرقه، شعله برميخيزد» به صورت وسيعی در كارخانهها و
محلههای كارگرنشين توزيع و تبليغ ميشد. اين روزنامه نه
تنها به ترويج و تبليغ انديشه سوسياليستی و نيز پيش
كشيدن خواستهای ملموس زحمتكشان همت گماشت، كه كار
سازماندهی حزب را نيز با ايجاد شبكههای متنوع خبر،
مقالهنويسی، ايجاد چاپخانه مخفی و تربيت كادر فنی، چاپ و
توزيع روزنامه كه البته هر يك نيازمند كادر حرفهيی و
مسوولينی برای اداره آن شبكه بودند تسهيل كرد. جنبش
طبقاتی كارگران با پيوند يافتن با انديشههای سوسياليستی
ارتقايی كيفی يافت و مبارزه بويژه در شكل اقتصادی و سياسی
به صورت اعتصابهای عظيم گسترده در نخستين دهه قرن
بيستم روسيه را وارد مراحل جديد كرد. مبارزه طبقاتی نه
تنها به صورت خواستهای صنفی و اقتصادی طبقه كارگر مطرح
شد، بلكه به صورت ديگری مثل مبارزه سياسی و مبارزه
ايدئولوژيك هم در كنار مبارزات طبقاتی صنفی و اقتصادی
عنوان شد. در واقع حزب سوسيال دموكرات در برنامه و در
مبانی اصولی خود كه مطرح شد به هر سه شكل مبارزه طبقاتی
توجه كرد. لاجرم تشكيلات حزب سوسيال دموكراسی در قسمتهای
مختلف روسيه شكل گرفت كه از طريق روزنامه «ايسكرا» كه
مطرحكننده انديشه سوسياليسم در درون جنبش كارگری بود
هستههای حزب سوسيال دموكراسی را در قفقاز شكل داد.
همانطور كه قبلا اشاره كردم در قفقاز ايرانيانی زندگی
ميكردند كه طی سالهای زياد در آنجا فعال بودند و كار
ميكردند. آنها به لحاظ زندگی و شرايط كاری و نيز به لحاظ
ارتباطی كه با بخش شمالی ايران داشتند ناقل انديشه و
تحولاتی شدند كه در قفقاز ميگذشت. همزمان با گسترش
شبكههای سازمانی حزب سوسيال دموكرات در قفقاز، ايرانيان
مقيم آن ناحيه و نيز ايرانيانی كه چه به علت كار و چه
به منظور داد و ستد يا تحصيل به آن ناحيه آمد و شد
داشتند، بتدريج با انديشه سوسياليسم آشنا شدند و به تشكيل
نهادی به نام «حزب عدالت» دست زدند. اين حزب پس از
پيروزی انقلاب اكتبر و فراهم آمدن شرايط مساعد، با نام
حزب كمونيست، فعاليت خود را به ايران منتقل و نخستين
كنگره را در سال 1299 در انزلی برگزار كرد. رهبران آن
عمدتا جوانان و روشنفكرانی بودند كه غالبا در قفقاز تحصيل
كرده و پس از انقلاب اكتبر دورههای مدرسه حزبی «كوتو» را
گذرانده بودند. به روايت خسرو شاكری، رواج سوسيال
دموكراسی در ايران ناشی از فعاليت سوسيال دموكراتهای ارمنی
در ارتباط با كائوتسكی و بينالملل دوم است. با چنين
زمينهيی نطفههای سوسيالدموكراسی در ايران توسط پارهيی از
روشنفكران ايرانی پديدار شد.
- اين روشنفكران ايرانی چه كسانی بودند؟
عموئی:
در جريان انقلاب مشروطه هستههای مخفی سوسيال دموكراسی كه
از آنها به نام «انجمنهای غيبي» ياد شده است شكل گرفته
بود. سوسيال دموكراتهايی نظير «علی موسيو»، «حيدر
عمواوغلي»، «احسانالله خان»، «سلطانزاده»، «سيدجعفر جواد
زاده(پيشهوري)" چهرههايی بودند كه در ارتباط با
سوسيالدموكراسی قفقاز و شكلگيری هستههای پنهانی در ايران
فعاليت ميكردند و اين جريان درست همزمان با تحولاتی است
كه زمينههای انقلاب مشروطه در ايران را فراهم كرده و
پيروزی را نصيب انقلابيون كرد و فضای نسبتا مساعدی برای
فعاليت فراهم آمده بود و در نتيجه مثلا در جنبش جنگل و
شكلگيری جمهوری گيلان ما شاهد پيدايی حكومتی هستيم كه
جلوه پيوندی است بين جنبش آزاديخواهی جنگل
(ميرزاكوچكخان) و ماركسيستهايی از جريان سوسيال دموكراسی
مثل احسانالله خان و حيدر عمواوغلی و ديگران. اين پيوند
بيشتر در بخش گيلان ايران بود. در بخش آذربايجان نيز
كسانی مثل علی موسيو، سلطانزاده و.. فعاليت ميكنند.
- آيا جريان چپ در مجلس اول و كسانی كه وارد آن شدند،
بروزی داشت؟
عموئی: تا جايی كه به خاطر دارم جز «سليمان محسن
اسكندري» كه رياست حزب عاميون اجتماعيون را به عهده
داشت، شخصيت سرشناس ديگری از سوسيال دموكراتها درون
مجلس نبودند ولی در ارتباط نزديك با آن بودند.
- آيا در مجلس اول افرادی حضور داشتند كه از انديشههای چپ
متاثر باشند؟
عموئی: در آنجا بيشتر افراد، گرايشهای ملی داشتند. در واقع
دليل عمده مساله اين است كه ايران همواره از لحاظ
تاريخی از دو سياست روس و انگليس رنج برده است. پيامدهای
انقلاب اكتبر، پايان مناسبات استعماری روسيه با ايران بود،
اما انگلستان ميداندار اصلی عرصه سياسی و اقتصادی ايران شد
و مقابله با نفوذ انگلستان و نقشی كه اين كشور در ايران
ايفا ميكرد، مورد توجه مبارزان ايرانی قرار گرفت. وجه
ضدانگليسی نيروهای ملی نظير مدرس و سليمان محسن اسكندری و
ديگران، تجليل و تعريفهايی كه در بيانات و اشعار كسانی
چون لاهوتی، فرخی يزدی، ميرزاده عشقی، دهخدا و ديگران نسبت
به اتحاد شوروی و انقلاب اكتبر منعكس است ناشی از همين
خروج روسيه تزاری از عرصه سياست ايران و تقابل نظام
جايگزين آن، نظام سوسياليستی، با سياستهای تجاوزكارانه و
مداخلهگرانه انگلستان است.
- آيا اين پارادوكس به ماركسيسم و حكومت ماركسيستی شوروی
هم منتقل شد؟
عموئی: واقعيت اين است كه در آن ايام در ايران نظامی
ملوكالطوايفی حاكم بود و از اين وضع دو كشور روسيه و
انگلستان حداكثر سوءاستفاده را ميكردند و هر كدام منطقهيی
را منطقه نفوذ و قدرت خود قرار داده بودند. اما پس از
پيروزی انقلاب اكتبر اولين اعلاميهيی كه لنين در زمينه
مناسبات با ايران صادر ميكند، تمام امتيازاتی را كه دولت
روسيه نسبت به ايران داشته لغو ميكند كه بعدها به
صورت قرارداد 1921 خودنمايی ميكند و در عين حال انگلستان
درصدد ايجاد يك مركزيتی در ايران برآمد كه مبادا آنچه در
شمال ايران رخ داده به جاهای ديگر سرايت كند. با توجه
به حالت تكه تكه بودن مناطق نفوذ، ايلات و عشايری كه
هر كدامشان تقريبا خودمختار عمل ميكردند چندانكاری با
دولت مركزی ايران نداشتند، سياست انگلستان به اين معطوف
ميشود كه مركزيت را نيرومند كند و به همين علت سياست
تفرقهبينداز و حكومت كن و حمايت از ايلات و خانهای
عشاير، با سياست ايجاد يك حكومت مركزی مقتدر، نه تنها به
منظور غارت انحصاری منابع ايران كه خلق مانع و سدی برای
حفاظت از مستعمراتش در شرق ايران در برابر اتحاد شوروی
جايگزين شد و پس از پيروزی كودتای 1299 به جای سيدضياء
روزنامهنگار، رضاخان انتخاب ميشود كه يك نظامی قلدر
گردن كلفت است و تا توانايی جمع و جور كردن نظام
ملوكالطوايفی و ايجاد يك مركزيت نيرومند را توام با آنچه
به نام مدرنيته در ايران مطرح است داشته باشد.
مدرنيتهيی كه اصلا زمينه آنچنانی نداشت در واقع با زور
نظاميگری در كشور به وجود آمد. اغلب اصلاحاتی كه توسط
اين ديكتاتور در ايران پياده شد به وسيله عدهيی از
روشنفكرانی كه در اطراف رضاخان گرد آمده بودند اعمال شد.
مثلا داور در دادگستری، فروغی در فرهنگ و... به اين ترتيب
«مدرنيته» ايران برپايه حضور يك قدرت نظامی همراه با
شماری تحصيلكردههای مورد نظر انگلستان، توام با سركوبتمامی
جنبشهای آزاديخواهانه ايران و از بين بردن هرگونه
مخالفت، آغاز و بمدت بيست سال سايه سهمگيناش را در
تمامی عرصهها گسترش داد. بنابراين در اين ايام ما بيشتر
شاهد به اجرا گذاشته شدن سياستهای انگلستان در ايران و
از بين بردن بقايای نظام ملوكالطوايفی و مبارزه با ايلات
و عشاير هستيم.
- در واقع ميفرماييد به نوعی سركوبی نهضت جنگل دقيقا
برخاسته از همين تفكر بود؟
عموئی: سركوب نهضت جنگل و
سركوب حركت ترقيخواهانه خيابانی به كلی با سركوب جرياناتی
چون شيخ خزعل متفاوت است. واقعيت اين است كه در آن
زمان كوششهايی كه انجام ميگرفت با هدف تقويت قدرت
مركزی بود، ديگر مراكز قدرت(خانها، روسای عشاير و...) مجبور
به تسيلم در برابر قدرت مركزی شوند، در غير اين صورت سر و
كارشان با زور و نيروی نظامی بود و از سوی ديگر جامعه ايران
به طرف نوعی مدرنيته حركت كند اما در بطن اين مدرنيته،
انديشه
سوسياليسم شكل نگيرد.
در حالی كه يك مبارزه آزاديخواهانه و همراه آن انديشه
سوسيال دموكراسی در شمال ايران رو به شكلگيری بود.
- به دليل نزديكی به قفقاز؟
عموئی:
بله، اما انگلستان مركزيت ايران را برای اين تقويت
ميكرد كه سدی در مقابل آن انديشه باشد و ديوار حايلی به
وجود آورد. آنچه غالبا به عنوان
ديوار آهنين از آن ياد ميشود در واقع ديواری است
كه امپرياليسم جهانی دور انقلاب اكتبر ايجاد كرد، نه بر
عكس آن.
همواره تبليغ شده كه ديوار آهنين را خود شورويها به
وجود آوردند. حال آنكه اين دنيای سرمايهداری بود كه اين
انقلاب را محاصره كرد. امروز هم ما شاهد هستيم كه در هر
جايی يك حركت ضدامپرياليستی وجود دارد بلافاصله گرفتار
محاصره سياسی و تحريم اقتصادی ميشود. خواه يك جنبش
آزاديخواهانه باشد يا حتی جنبش ضدسرمايهداری هم نباشد اما
وقتی ميخواهد از سلطه امپرياليسم خود را خلاص كند به
انواع فشارها و تحريمها دچار ميشود. كشورهايی كه امروز
گوش به فرمان امريكا نيستند بلافاصله گرفتار محاصره
اقتصادی ميشوند. كوبا نمونه بارز چنين برخوردی است كه
بيش از چهل و چند سال است در معرض تحريم اقتصادی و سياسی
ايالات متحده است.
بخش چهارم
- در جنبش جنگل و جمهوری گيلانی كه تشكيل شد تا چه حد
مانيفست ماركسيسم در آن اجرا شد و چقدر تاثير گذاشت؟
عموئی:
به گمان من تاثيرش اندك بود. زيرا واقعيت امر اين است
كه ماركسيسم برای تعداد اندكی روشنفكران شمال مفهوم بود،
حال آن كه ماركسيسم بايد بر توده زحمتكشان جامعه متكی
ميبود. در حالی كه مبارزه توده زحمتكش در آنجا مبارزه
رهايی از سلطه بيگانه بود.
مبارزه با سلطه بيگانه و نيروهايی بود كه به رغم پيروزی
انقلاب اكتبر در روسيه، هنوز ارتش تزاری در ايران بود و
منطقه شمال هنوز تحت سيطره دو نيروی انگليسی و روسی بود و
جنبش جنگل كه شكل گرفت و در كنار آن ماركسيستهايی چون
حيدرعمواوغلی و احساناللهخان و ديگران بودند، كه عمدتا
عليه تسلط بيگانه مبارزه ميكردند.
به همين علت ميزان نفوذ ماركسيستها به تعداد نسبتا اندكی
كه در ائتلاف با جنبش جنگل بودند به سيدجعفر جوادزاده
ملقب به پيشهوری يا احسانالله خان و حيدرعمواوغلی محدود
ميشد. در همين ايام است كه ما شاهد تاسيس و بنيانگذاری
حزب كمونيست ايران هستيم.
- ديگر رهبران حزب چه كسانی بودند؟
عموئی:
در آستانه انقلاب اكتبر در روسيه و اوج مبارزات سوسيال
دموكراتهای قفقاز، ايرانيان مقيم آن ديار به تدبير و
رهبری كسانی چون سلطان زاده، نصرالله اصلانی معروف به
كامران، حيدر عمواوغلی، سيروس بهرام و ديگران تشكلی به
نام «حزب عدالت» با ديدگاه و مواضع سوسيال دموكراسی در
قفقاز پايهگذاری كردند و افزون بر نامبردگان فوق، كسانی
چون احسان الله خان، سيد جعفر جوادزاده )پيشه وري( و
صادق كامكار به رهبری انتخاب شدند و حزب عدالت به حزب
كمونيست تغيير نام يافت.
- آيا حيدرخان عمواوغلی قبل از اينكه وارد جنبش جنگل شود
حزب كمونيست ايران را تاسيس كرده بود؟
عموئی:
خير، جنبش جنگل كمتر از يك دهه )1300 1293( تداوم يافت.
اما حزب كمونيست در آستانه پايان كار جنبش جنگل )1299(
در بندرانزلی تاسيس شد، اما شكست قطعی جنبش جنگل پس از
كودتای اسفند 1299 رخ داد.
اين نكته گفتنی است كه همكاری ميرزا كوچك خان و سوسيال
دموكراتها به حدی رسيده بود كه در «جمهوری گيلان»
نمايندگان هر دو جريان )ميرزا كوچك خان، حيدر عمواوغلی،
پيشه وری و... ( شركت داشتند.
مذاكرات پنهانی ميرزا كوچك خان با فرستادگان جريان «اتحاد
اسلام» و واكنش افراطی احسان الله خان، ائتلاف لرزان
حكومت «جمهوری گيلان» را درهم ميشكند و وحدت و همكاری
نزديك به ده سال را به خصومت و بدبينی مبدل ميكند.
نقش سياستهای مزدورانه انگلستان در شدت بخشيدن به اين
بدبينی بسيار تسريع كننده و زيانبار بود.
در واقع جدايی و تفرقه بين نيروهای مبارز موجب شكست
مجموعه جنبش انقلابی اعم از جنگليان و ماركسيستها شد. |