ايران

پيك

                         
 

سخنرانی حجاريان در پرخبرترين و افشاگرانه ترين اردوی تحكيم وحدت

4 نوع حاجب الدوله

در نظامی كه قدرت پشت پرده نشسته
همه چيز در رهبر خلاصه شده و رئيس جمهوری ديگر مفهومي
 ندارد، حاجب الدوله ايست فاقد اختيارات كه بايد مجری باشد.

1- آقای مهدوی كنی معتقد است مردمسالاری دينی نداريم، بلكه دين سالاری مردمی داريم! 2- به مرز تعيين اولاد ذكور و يا تعيين جانشين از سوی خود رهبر رسيده ايم.3- ممكن است يك راست وحشی حاجب الدوله شود و به او اختيار داده شود همه را قلع و قمع كند.

 

سخنرانی سعيد حجاريان عضو شورای مركزی جبهه مشاركت در دوازهمين اردوی سالانه دفتر تحكيم وحدت، كه از جانب او  خوانده شد:

... در جوانی به ما ياد داده بودند كه در دعای قنوت نمازمان از خدا بخواهيم كه «‌‏ اِنّا نَرْغَبُ اِلَيك فی دولهٍ كريمهٍ » و اين دعا را در پنج نوبت در نمازهای خود مي‌‏خوانديم تا اينكه انقلاب شد و بعد از جنگ، ناگهان از قول بعضی از ائمه جمعه شنيديم كه به دولت وقت ، لقب دولت كَريمه داده‌‏اند، البته ما تعجب كرديم كه آيا دولت موعود همان دولت سازندگی است؟! اين اصطلاح بتدريج جاافتاد، اما قضيه به اينجا ختم نشد، بلكه در دولت پس از دوم خرداد نيز كم و بيش از همين لفظ استفاده شد. اما حقيقتا شبه جزيره كِريمه كجاست و چه نسبتی با دولت كريمه ما دارد؟ اين شبه جزيره منطقه‌‏ای خوش آب و هوای ييلاقی در كنار دريای سياه است كه سران اتحاد جماهير سابق شوروی اوقات فراغت خود را آنجا به سر می بردند.

اگر به ياد داشته باشيد در جريان اوت 1991 گورباچف در آنجا بود كه كودتا اتفاق افتاد و به نام او از رسانه‌‏های گروهی، اعلاميه‌‏هايی در تأييد كودتاچيان خواندند، اما جامعه مدنی به اندازه‌‏ای قوی بود كه توانست كودتاچيان را به پادگان‌‏ها بفرستد و دار و دسته وزير كشور وقت را به دستگاه قضايی تحويل دهد. اكنون مدتهاست كه دولت كريمه ما در شبه جزيره‌‏ای نظير كِريمه محصور است و حلقه محاصره هر زمان تنگ‌‏تر مي‌‏شود تا جايی كه چندی پيش سخنان نااميد كننده‌‏ای از سخنگوی دولت شنيديم. اين در حالی است كه چشم‌‏انداز انتخابات آتی رياست جمهوری نيز پيش روی ماست كه بايد برنامه‌‏ای برای آن داشته باشيم .

دو سوال حقوقی و ادبي‌‏ای كه من پيش از هشتمين دوره انتخابات رياست جمهوری در سال 80 از كانديداهای آن دوره پرسيدم اين مقدمات بود ، نخستاين بود كه " آيا كانديداهای رياست جمهوری مي‌‏دانند كه منطق نظارت در اصل 57 قانون اساسی يعنی نظارت رهبر بر سه قوه ( مبنی بر اينكه قوای حاكم در جمهوری اسلامی ايران عبارتند از : قوه مقننه ، قوه مجريه و قوه قضاييه كه زير نظر ولايت مطلقه امامت امت بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال مي‌‏گردند . اين قوا مستقل از يكديگرند.) استصوابی است يا استطلاعي؟ و آيا مي‌‏توان ميان اين دو تفريع قائل شد؟ به عبارت ديگر" نوع نظارت بر هر يك از قوا چگونه است؟" رهبر مستقيما با تعيين رييس قوه قضاييه ، بر اين قوه نظارت مي‌‏كند. در قوه مقننه نيز با انتصاب 6 تن از اعضاء شورای نگهبان قانون اساسی از يك سو در تعيين نمايندگان مجلس شورای اسلامی - كه احراز صلاحيت‌‏شان برعهده شورای نگهبان است - و از سوی ديگر در تقنين- كه تطابقش با قانون و شرع نيز از جمله وظايف اين شورا است - نظارت مي‌‏كند و همچنين با انتصاب رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام و اعضای آن كه مرجع رسيدگی كننده به اختلافات ميان مجلس و شورای نگهبان است نيز بر امر تقنين نظارت دارد.
به اعتقاد من از آنجا كه صلاحيت كانديداهای رياست جمهوری نيز بايد از سوی شورای نگهبان احراز ‌‏شود، پس در تعيين رييس جمهوری نيز استصواب صورت مي‌‏گيرد و اين همان نظارت رهبر بر قوه مجريه است كه در اصل همان استصواب كانديداست، ولی اين نظارت پس از تنفيذ حكم رياست جمهوری چگونه ادامه مي‌‏يابد؟ به عبارت ديگر آيا اختيارات رييس جمهوری در طول اختيارات رهبری است يا مستقل از آن؟ البته بر اساس اصل 110 قانون اساسی مبنی بر وظايف و اختيارات رهبر، مي‌‏توان بحث كرد كه تنفيذ حكم رياست جمهوری و به طور كلی نظارت بر عملكرد سه قوه از جمله اختيارات رهبری است و يا وظيفه ايشان. چرا كه قانون‌‏گذار در اين خصوص سكوت اختيار كرده كه كدام يك از اين موارد وظيفه و تكليف و انجام كدام يك اختيار است؟ البته اين بحث در قالب موضوع مورد بررسی اين گفت‌‏وگو نيست.

آيا كانديدای انتخابات رياست جمهوری كه به واسطه برنامه‌‏ای كه ارائه می دهد- تا پس از پيروزی در انتخابات به آن جامه عمل بپوشاند- و آراء مردم را جلب مي‌‏كند ، مي‌‏تواند به عهدش با مردم وفا كند و آن برنامه را محقق كند يا نه ؟

با رجوع به قرائت رسمی موجود از قانون اساسی (قرائت شورای نگهبان) در مي‌‏يابيم كه رئيس‌‏جمهور بايد تحت ضابطه سياست‌‏های كلان نظام كه پيشاپيش از جانب رهبری (همچون تدوين چشم انداز 20 ساله) مجمع تشخيص مصلحت نظام ، شورای عالی امنيت ملی و شورای انقلاب فرهنگی تدوين شده است، عمل كند .

البته برنامه‌‏های 5 ساله‌‏ای كه پيش از انتخاب رييس جمهور، تعريف و تدوين مي‌‏شود نيز از جمله ضوابطی است كه رييس‌‏جمهور بايد در چارچوب آن عمل كند. به اين ترتيب هر كانديدای انتخابات رياست جمهوری بايد پيشاپيش بداند كه برنامه اش از 6- 5 طريق ، محصور ديگر برنامه‌‏هاست . نهايتاً اينكه از يك سو صلاحيت فردی كانديداها و از سوی ديگر برنامه‌‏های آنان بايد مورد تأييد قرار گيرد . از اين منظر به نظر مي‌‏رسد كه رئيس‌‏جمهوری در ايران به مثابه ژيمناستيك در غار دموستن كه همان استصواب در كانديدا و برنامه‌‏های رئيس جمهور است؛ توازی اختيارات دولت پاسخگو كه به تبع آن بحث توازی اختيارات و مسئوليت نيز مطرح مي‌‏شود كه در وضع موجود اين توازی به هم گره خورده است و اختيارات برای يك فرد بر مسئوليت برای فرد ديگری تعريف مي‌‏شود . به اين ترتيب است كه می بينيم دولت عليرغم محدوديت در حوزه اختيارات نهاد پاسخگوست .
اما دومين سوال من از كانديداهای انتخابات رياست جمهوری يك سوال ادبی و كليد واژه‌‏ای بود و آن اينكه آيا آنان معنای دو لفظ"رييس جمهور" و "رييس جمهوری” را كه در قانون اساسی قيد شده است ، می دانند يا نه ؟

به نظر من كسی كه مي‌‏خواهد برای انتخابات رياست جمهوری كانديدا شود ؛ بايد معنی اين واژه‌‏ها و دلالت آن را بداند و بداند كه برای چه كانديدا مي‌‏شود . به عبارت ديگر بايد بداند كه "رييس جمهور" به معنای رييس تمام مردم و "رييس جمهوری” به معنای رييس نظام جمهوری كيست؟ معنا و لفظ رئيس تمام مردم و رئيس نظام جمهوری به رهبر اطلاق مي‌‏شود. رهبری از آن جا كه اعلم از بقيه خبرگان است و مطلقه هم هست ، رهبر بعدی را خود انتخاب مي‌‏كند كه رهبر بعدی اگر اولاد ذكورش باشد بهتر است و به اين ترتيب نسل اندر نسل اولاد ذكوررهبری خواهد بود .

در اين ميان نيز برخی از كانديداها همان زمان به اين سوالات ، پاسخ‌‏های دادند كه عجيب و غريب و خواندنی است.

بخش ديگری كه برای مقدمه بحث "جدال با مدعيان كانديداتوری " لازم مي‌‏دانم ، توجه به تلقی ما از جمهوريت است . طی سال‌‏های اخير از مردمسالاری دينی ، بحث‌‏های زيادی به ميان آمده و به نظر من دو عبارت مردمسالاری دينی و جمهوری اسلامی هيچ تفاوتی با يكديگر ندارند ، ولی آيا تمام كسانی كه از مردمسالاری دينی سخن می گويند ، هم نظرند؟
قبلاً در مقاله‌‏ای با عنوان "مردمسالاری دينی و دين سالاری مردمی” به اين موضوع پرداخته‌‏ام . البته بايد متذكر شوم كه منظور از دين ، در اين تحليل دينداران ، دين‌‏سالاران ، حاملان دين و به عبارت ديگر فقها و روحانيت هستند . به عبارت ديگر منظور از دين يك موضوع مجرد نيست بلكه يك موضوع انضمامی است .

در آن مقاله به طرح اين پرسش پرداختم كه در ايران تئودموكراسی (دين سالاری مردمي) حاكم است يا دموتئوكراسی ؟ (مردمسالاری دينی ) و استدلال كردم كه بر اساس آنچه كه از قرائت رسمی از قانون اساسی برمي‌‏آيد در ايران دين‌‏سالاری مردمی حاكم است . البته اخيراً نكته‌‏ای را در اصل 177 قانون اساسی كشف كردم .

در اين اصل ترميم قانون اساسی به ابتنا به دين و با اتكا به مردم است . يعنی سنگ بنا (CORNER STONE) دين نهاده شده ، ‌‏ولی به مردم هم تكيه دارد . همچنانكه مي‌‏توان برای جلوگيری از ريزش "برج پيزا" تكيه گاهی را برای آن ايجاد كرد ، ولی اصالت اين برج به اين تكيه‌‏گاه نيست ، بلكه به زمينی است كه روی آن بنا نهاد شده است.
برمي‌‏گردم به قرائت مفسر رسمی ، قانون اساسی از نوع رژيم ايران كه آن را دين‌‏سالاری مردمی می داند ؟ البته "
مهدوی كنی” يكی از بزرگان جامعه روحانيت مبارز در آن زمان نيز همين مسأله را مطرح كرد كه "چرا مي‌‏گوييد مردم سالاری دينی ؟ در كشور ما دين‌‏سالاری مردمی حاكم است."

منظورم از طرح اين مقدمه اين بود كه بگويم عهد رييس جمهور با مردم تا از معبر دين‌‏سالاران نگذرد ، قدرت نفوذ ندارد.

در حال حاضر كانديداهای زيادی در عرصه انتخابات رياست جمهوری مطرح اند كه به يكديگر تكه‌‏پرانی و چشم‌‏قره مي‌‏روند و هر چه به انتخابات نزديك‌‏تر مي‌‏شويم ، اين مسائل بيشتر مي‌‏شود .

سوال من از اين آقايان اين است كه آيا آنها مي‌‏دانند كه به چه عرصه‌‏ای وارد مي‌‏شوند يا نه ؟
بر اساس اين بيت از حافظ كه مي‌‏گويد : "راز درون پرده كه داند ، فلك خموش/ ای مدعی نزاع تو با پرده دار چيست "

من معتقدم رييس جمهوری كه ما انتخاب مي‌‏كنيم ، رييس جمهور نيست ! بلكه يك پرده‌‏دار يا به عبارتی حاجب الدوله است !

به عبارت ديگر اينكه ؛ انتخاباتی برگزار مي‌‏شود، رقابتی هم شكل مي‌‏گيرد ، برنامه‌‏هايی هم ارائه مي‌‏شود ، مردم هم بسيج مي‌‏شوند و رأی مي‌‏دهند ، ولی در نهايت چه می شود ؟ مردم حاجب الدوله‌‏ای را انتخاب مي‌‏كنند كه به قول خاتمی فقط يك تداركاتچی است .
حال آنكه
راز درون پرده ، قدرت واقعی است كه شفاف نيست و كسی آن را نمي‌‏بيند. سياست ايران پشت‌‏پرده راز آلوده و افسون‌‏زده قرار گرفته و قدرت و اختيار واقعی پشت پرده است و كسی از آن مطلع نيست . به نظر من خبرنگاران و دست اندركاران رسانه‌‏ها هم مدعيان هستند كه با كانديداهای پرده‌‏داری پيرامون حضور و برنامه‌‏‌‏هايشان به گفت‌‏وگو ، چالش مي‌‏نشينند ، غافل از اينكه دعوای بنيادی جای ديگری است و حداكثر در بهترين حالت رييس جمهور بعدی مثل خاتمی صاحب 20 ميليون رأی مي‌‏شود كه در نهايت صرفاً يك تداركاتچی خواهد بود .

به همين علت است كه به نظر من مشكل انتخابات نيست ، مشكل پس از انتخابات است و آن اينكه حاجب‌‏الدوله 20 ميليون رأيی چه اميد و توانی دارد ؟ مدعيان نيز بايد چالشگر عرصه پس از انتخابات باشند و نه پيش از آن .

عليرغم تمام آنچه كه تا بدين جا برشمردم من نسبت به آينده نااميد نيستم . چون حاجب‌‏الدوله مي‌‏تواند چند كار بكند . نخست آنكه با شمشير همه را بزند . به قول حافظ "چوپرده دار به شمشير می زند همه را / كسی مقيم حريم حرم نخواهد ماند" ؛ يعنی حاجب‌‏الدوله مي‌‏تواند با شمشير به گونه‌‏ای به قلع و قمع مردم بپردازد و شكل جمهوريت نظام را براندازد كه ديگر كسی حتی به جمهوريت فكر هم نكند. چنين پرده‌‏داری مسووليت را مي‌‏پذيرد و در تار و مار كردن مردم هم اختيار مي‌‏يابد ، همچون يك مشت آهنين بدون دستكش ، نمود عينی چنين حاجب‌‏الدوله‌‏ای مي‌‏تواند رأی آوردن يك راست وحشی باشد .

حالت دوم آن است كه حاجب‌‏الدوله صرفاً يك پرده‌‏دار و استتارچی باشد . يعنی همان بحث دستكش مخملين بر مشت آهنين (ظاهر فريبنده برای مردم و خارجيان) كه من قبلاً مطرح كردم و به خيلي‌‏ها برخورد .

حافظ در اين باره هم شعری دارد كه می گويد : "حالی درون پرده بسی فتنه مي‌‏رود/ تا آن زمان كه پرده برافتد چه ها كند ". نمود عينی چنين حاجب‌‏الدوله‌‏ای مي‌‏تواند يك راست اهلي‌‏تر باشد كه مسووليت بدون اختيار را قبول مي‌‏كند .

سومين حالت آن است كه حاجب الدوله گاهی پرده را بالا مي‌‏زند و پشت آن را به مردم نشان دهد و به نوعی گوش مردم را محرم كند .

همچنانه به قول حافظ ؛ "تا نگردی آشنا ، زين پرده رمزی نشنوي/ گوش نامحرم نباشد جای پيغام سروش" به اين ترتيب چون به تدريج و گهگاه پرده بالا می رود ، مردم جوش نمي‌‏آورند و دل‌‏زده نمي‌‏شوند . مثل زمانی كه خاتمی در مسأله قتل‌‏های زنجيره‌‏ای ، گوشه‌‏ای از پرده را بالا زد و عنوان كرد كه وزارت اطلاعات در آن دست داشته است .
لازمه اينكه حاجب‌‏الدوله چنين كند آن است كه از جسارت ، اعتماد به نفس ، قدرت فردی و استقلال برخوردار باشد و از فرصت‌‏ها و آراء مردم استفاده بهينه كند . البته برای اين كار به سازمان، حزب، ستاد، تيم قوی و آرايش قدرت نمايی نيز احتياج دارد و بايد همواره رابطه دوستانه اش با مردم را حفظ كند.

برای چنين كسی قرائت رسمی از قانون اساسی مهم نيست و شورای نگهبان هم مي‌‏تواند قرائتی به نفع مردم داشته باشد . با نگاهی به روند تأييد و يا ردصلاحيت بهزاد نبوی اين مسأله بهتر درك مي‌‏شود . هرگاه حضور مردم در عرصه پررنگ بوده ، قرائت شورای نگهبان به نفع مردم صورت گرفته و صلاحيت او تأييد شده است .

چهارمين حالتی كه مي‌‏توان برای كاركرد يك حاجب‌‏الدوله متصور شد ، اين است كه به فتنه پشت پرده داخل شود . يعنی دوگانه كردن حاكميت توسط رييس جمهور . نمونه‌‏های عينی آن در گذشته قائم مقام فراهانی ، اميركبير و مصدق و بهترين نمونه ، اوليور كرامول در دربار چالز بود كه گام بلندی برای اصلاح ساختار سياسی در قرون هفده انگليس برداشت و عليرغم اينكه يك سرباز ساده بود خيلی خوب عمل كرد .

در اين راستا به شرط اينكه ساختارها نرم شده باشند ، عوامل رسانه‌‏ای مي‌‏توانند برای اينكه حاجب الدوله چنين كاركردی بيابد ، موثر باشند.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی