مدتی اين مثنوی تأخير شد
يك كمی هم دير شد
دير، اما ناگزير
تأخير، رام و سر به زير!
من كه ميگفتم عيان گوييد و بنويسيد اسرار همه
من كه ميگفتم بگوييد اينچنين و آنچنان، بيواهمه
من -
حتی من هم اين يك بار
- بی تكرار -
ميگويم:
گور بابای همه!
اتفاقا از كتك خوردن كسی ترسی ندارد
از شبی آب خنك خوردن كسی ترسی ندارد
اين بلوف و بچهبازيها كه مشكل نيست
اين برادر بازجو هم -
گرچه بيعقل است، بيدل نيست
مشكل از آن درد ناشی ميشود -
مشكل همينجاست!
بازجو يك فرد ناشی ميشود -
مشكل همينجاست
مشت را سوی دهانت چون نشانه ميرود
درد هم تا استخوانت عاشقانه ميدود!
چونكه كور است او -
كر است او -
لوچ و چپچشم است
ميزند بر جای بد از جای پا و دست -
حالا گفته باشيم . . .
. . . آخر ما چرا؟!
ما كه زهرا كاظمی ديديم
قصههای ديگران را هم كه بشنيديم
ما ديگر چرا
از كتك خوردن نميترسيم
اما خر نميباشيم!
از مردن كه ميترسيم |