داستان برخورد با سروش تبديل به يك سريال ادامه دار شده است.
سروش به ايران مى آيد، مخالفانش با او برخوردى را ترتيب
ميدهند، او از ايران مى رود، مشاورانش به او مى گويند كه اكنون
زمان بازگشت فرا رسيده است، او به ايران بازمى گردد و...
داستان اينچنين دوباره تكرار مى شود. سروش اگرچه زمانى در پاى
ميز مناظره با احسان طبرى مى نشست تا از اسلام انقلابى و
انقلاب اسلامى دفاعى تئوريك كرده باشد اما اين بازى بر همان
منوال ادامه پيدا نكرد. كه از زمانى كه او نقدى نوشت و راهى
ديگر در طرح انديشه را انتخاب كرد، مخالفت ها با او آغاز شد.
زمانى عده اى طنابى به نشانه اعدام به دانشگاه اميركبير كه
سروش مشغول سخنرانى در آن مكان بود بردند تا به او نشان داده
باشند. با سنگ و آهن شيشه هاى خانه او را نشانه رفتند تا در
نهايت خانواده او معتكف مسجدى شوند و براى چندى به دعا براى
رفع بلا بپردازند. او خود نيز نامه اى به رياست جمهور وقت اكبر
هاشمى رفسنجانى نوشت و شرح برخوردها و تهديدها را بازگفت تا
مگر راهى به رهايى گشوده شود كه البته نشد. فشارها بر سروش
آنچنان قوت گرفت كه او زمانى اگرچه روى خوشى نسبت به مناظره و
گفت وگو با مخالفان خود نداشت، سئوالات آنها را به تفصيل پاسخ
گفت تا مگر اندكى از فشارهاى وارده كاسته شود كه باز هم گويى
بى تاثير بود. او در آن پاسخ هاى كتبى تاكيد كرد كه نه ليبرال
است و نه سكولار، نه ضد مذهب است و نه مخالف با آداب و احكام
دينى. به آنها توضيح داد كه نه منكر خدمات و رشادت هاى شهدا و
ايثارگران است و نه مخالف با نگاه آنها. تاكيد كرد كه هم اهل
دعا و زيارت است و هم خود را پيرو آداب شريعت مى داند اما
هيچ كدام از اينها فايده اى نداشت. خاتمى كه به مقام رياست
جمهورى رسيد اما برخى گمان بردند كه در آن باب بسته، گشايشى
واقع خواهد شد و دوران پيشتازى سروش آغاز خواهد شد كه سروش
طراح روشنفكرى دينى بود و حكومت اصلاح طلبان، حكومت روشنفكرى
دينى بود. اما ديرى نپاييد كه اين خيال نيز بر آب شد چرا كه
برخوردها و تهديدها پايان نيافته بود. درگيرودار قتل هاى
زنجيره اى مقامات امنيتى او را به پيش خويش خواندند تا از حساس
بودن شرايط با او سخن بگويند و تاكيد كنند كه بايد جانب احتياط
را رعايت كند و حمل سلاحى را نيز براى دوچندان شدن اين احتياط
به او پيشنهاد كردند. اما سروش در پاسخ آنها گفت كه صياد
شيرازى با آن همه محافظ و حارس وقتى كه تروريست ها قصد جانش را
كردند از ميانه رفت و ما نيز رفتنمان با حمل يك سلاح بيمه
نخواهد شد. سروش در آن گفت وگو به آن ماموران گفته بود كه نه
ترس و هراسى از مرگ دارد كه نگرانى اش از مرگ انديشه هايى است
كه با رفتن او ناگفته باقى خواهد ماند. پس از آن سروش دفعاتى
ديگر نيز مورد تهديد و برخورد قرار گرفت.
ادامه سرمقاله
او يك بار براى سخنرانى در اردوى دانشجويان تحكيمى به خرم آباد
رفت كه به قول خود مخالفانش «سلاح تهديد در دست» به مقابله با
او آمدند و يك بار نيز براى سخنرانى به مشهد رفته بود كه
مخالفانش ماشين حامل او را با بلوكه هاى بتنى نشانه گرفتند:
يكى بر سقف ماشين او سوار بود و با بلوكه بر آن سقف مى كوبيد و
ديگرى دستگيره در را از جا مى كند و يكى هم به شكستن شيشه
مشغول بود.بدين ترتيب به نظر مى رسد كه داستان تكرارى
مخالفت ورزى ها با عبدالكريم سروش همچنان ادامه دارد با اين
تفاوت كه دست تقدير در برخورد با او يك بار در اصفهان به سراغ
او مى آيد و بار ديگر در خرم آباد، يك بار در مشهد و بار ديگر
در تهران. اين بار نيز مخالفت در قم رخ داده است تا بار ديگر
اين دست از كجا بيرون آيد، بايد منتظر ماند و ديد كه چه ميسر
مى افتد.(سرمقاله روزنامه شرق) |