در
شهريورسال
1367 كه از آن با تعبير سال سرد سياسي- ادبی درايران ياد می
كنند، شهريار در تبريز ديده بر جهان بربست. او درشمار
توانمندترين غزلسرايان يكصد سال اخيرايران بود. شهريار، پس از
انقلاب گهگاه عزيز داشته شد و دروازه های سيمای جمهوری اسلامی
نيز به رويش گشوده شد، اما عزلت گزينی و دوری از جنجال های
تبليغاتی را ترجيح داد و در تبريز سر در لاك خود فرو برد.
زاده
سال 1285در شهر "تبريز"
بود و چند سالی نيز در رشته پزشكی تحصيل كرده بود، اما پزشكی
را نيمه كاره رها كرد و به شعر و ادبيات كهن ايران پناه برد.
دراين ميان شايد آن شكست عشقی كه تا پايان عمر، چون خنجری در
پهلوی شهريار باقی ماند، دراين گريز و وصل موثر بود. همان عشق
سوزانی كه يكی از زيباترين و ماندگار ترين غزل های شهريار
متاثر از آنست:
آمدی، جانم به قربانت، ولی حالا چرا؟
بی وفا، حالا كه من افتاده ام از پا چرا؟
ديوان حافظ را برابر با قرآن می دانست و بقول خود، از كودكی با
هر دو مانوس بود. منظومه
"حيدر بابا يه سلام"
را برای ادبيات آذری از خود بر جای گذاشت، همچنان كه 5 جلد
ديوان اشعار فارسی و آذری خود را. |