ايران

پيك

                         
 

 22 گل

با سنگ ترازوی خشونتي

كه حكومت ميزان آن بود پرپرشدند

                                             سين.ابراهيمي

 
 

"نقدعلی ستوده"  پدر سجاد  12 ساله است. می گويد:" ساعت 6  عصر 5 شهريور سال 82 بود پسرم در كوچه بازی می كرد. همه جا را زير و رو كرديم، خيلی جا ها را به اميد يافتن حتا عينك اش زيرو رو كردم ولی از او خبری نشد. همسرم در وضعيت خيلی بدی است و در اين ماهها هنوز چشم ما به در مانده است،شايد...

غلامرضا امينی پدر وحيد 13 ساله می گويد:" 8 بهمن 82 بود. ظهر كه به خانه رفتم وحيد كارنامه اش را گرفته بود. به شوخی گفت سه تجديد آورده ام و بعد كارنامه اش را به دستم داد. نمراتش عالی بود.  از خوشحالی يك پانصد تومانی جايزه به او دادم. عصر برای خريدن خودكار از خانه رفت بيرون. غروب كه برگشتم هنوز برنگشته بود. به هر جايی كه بگوييد رفتيم. دستمان به هيچ جا نرسيد. زنم بيمار شد و گوشه بيمارستان افتاد و خودم هم در مانده شدم."

 

سجاد، وحيد، احمد، يونس، ميلاد، كيوان، احسان، ... هرگز به خانه های خود باز نگشتند، آنان ۲۲ گل  نوشكفته ميهنمان بودند، هريك برای خود و خانواده هايشان آرزو هايی داشتند، يكی می خواست دكتر بشود، آن ديگری مهندس كشاورزی، سومی می خواست معلم و  ديگری قاضي؛ ولی بزهكاران به آنان امان ندادند. نزديك به دو سال توانستند به  جنايات خودشان  ادامه دهند، كودكان اسير شده در دست آنان، در مرز پاكدشت  وقيام دشت برخاك می افتادند. بزهكاران دهانشان را با گِل می بستند و به آنان تجاوز می كردند وپس از آن با "سنگ ترازو"  برسر آنان می كوفتند، جسدشان را به طرف بيابان می كشانده و در زير خاك پنهان می كردند. پس از آن سراغ گربه و سگ می رفتند، آنها را می كشتند و در كنار اين جسد های مخفی شده می انداختند، تا بوی اجساد اين گل های پرپرشده نظر مردم را به سوی خود نكشد. اينها را در صفحه حوادث روزنامه ها خوانديم.

 

آقای خامنه ای !

 

اين مطالب  را بايد در صفحه های 3 رسالت و جمهوری اسلامی 2 كيهان ، 2 آفتاب روز و 6 روزنامه شرق چاپ می كردند. اين صفحات سياسی اين روزنامه هاست؛ برای آن كه اين حاصل خشونت حكومتی 25 ساله جمهوری اسلامی است كه در اعماق جامعه خود را به نمايش می گذارد؛ از نيشخند های تاريخ است كه بزهكاران  قاتل هم 25 سال داشته اند.

 

وقتی در خيابانها تازيانه های تعزير فرود آمدند، زندانيان سياسی و حتا محكومين با جرثقيل در برابر چشمان بچه و جوان و  زن و مرد بر دار كشيده شدند،  آمران قتلهای زنجيره ای تشويق و تكريم شدند و " دادستان " شدند. وقتی روز نامه نگاران ، دانشجويان و فعالان اجتماعی فلك شدند و كابل خوردند، وقتی دادستان تهران قتل كرد و مورد حمايت و ترفيع شما قرار گرفت؛ وقتی سردارجانبازشيميايی كه قربانی سياست جنگی شماست سرنوشت حاج داود را پيدا كرد كه تازه پس از جنگ به زندان می رود و شكنجه می شود، وقتی آن معلول ديگر جنگی به پای چوبه اعدام كشيده می شود،  خشونتی در جامعه ريشه می دواند، كه ميوه تلخ تر از زهر آن امروز اينگونه بر شاخه های خشونت رسيده و با سرانگشتی به دامن كينه می افتد.

كودكی زير دست زن بابا شكنجه می شود و زير ضربات  كابل به اغماء می رود. او را نيمه جان به بيمارستان می برند. پسر مادرش را برای مبلغ نا چيزی پول خفه می كند. پدر به دختر كوچكش تجاوز می كند و سپس سر او را می برد.

قتل های ارزان از شمار خارج شده است . بايد در انتظار فاجعه ای بزرگتر بود؛ فاجعه ای كه با يك انفجار اجتماعی چنان آغاز خواهد شد كه پايانی بر آن متصور نيست.

آقای خامنه اي!

بزهكاران مرز پاكدشت و قيامدشت ـ در حوزه قضايی و امنيتی تهران پايتخت ايران ـ  از زمستان  سال 81 كار خود را شروع كرده اند، همانروز هايی كه ماموران نهاد های زير رهبری شما، در كوچه و خيابان، دنبال جوانان دانشجويان می گشتند، تا مبادا يك مقاله ای انتقادی در جيب داشته باشند، در رايانه ها در ميان صفحات روزنامه ها دنبال جمله ای می گشتند، كه از آن بوی انتقاد به ولايت فقيه به مشام  برسد، مته به خشخاش  سوابق و فعاليت های ثبت نام كردگان انتخابات مجلس هفتم می گذاشتند تا بتوانند كلمه ای جمله ای و عبارتی را پيدا كنند كه به گوشه قبای ولايت گير داده باشد، به در خانه همسايه های كسانی كه در بالاترين نهاد های حكومت مشغول خدمت به حفظ حكومت بودند می رفتند تا در باره روزه و نمازآنان تحقيق كنند.  نهاد های زير رهبری شما همه نيرو های خود را بسيج كرده بودند تا چيزی عليه اين نامزدان و يا، به قول شما "گردن كلفت ها" سند و مدركی را پيدا كنند.

 

درهمان دوران و تاكنون، بزهكاران مرز پاكدشت و قيامدشت  آزادانه و با خيال راحت، به گلهای پرپرشده ميهنمان تجاوز می كردند و گِل در حلقوم آنان كرده و با "سنگ ترازو"  بر سرشان می كوبيدند. درست در همان زمانی كه دادستان رويش يافته در زمان رهبری شما، با مشت و يا شيئی مشابه در زندان بر سر خبرنگارعكاس جهانی”زهراكاظمی” كوبيدند و برای گرفتن اعتراف به جاسوسی به او در زندان تجاوز كردند.

 

زمانی كه همه نهاد های زير رهبری شما در چهار فصل خدا، در جستجوی شكارنشاط جوانان بودند و يا در سرچهار راه ها با مينی بوسهايی كه به قولی، هركدام حكم يك زندان كوچك را دارد و ديدن آن دل هر با حجاب و كم حجاب را می لرزاند، رو سری های دختران يا  خواهران ما را كنترل می كردند، نمايندگان مجلس هفتم در باره تدوين لايحه حجاب بحث می كردند؛ فرزندان كوچك ما، يونس 11 ساله، وحيد 13 ساله، سجاد دوازده ساله و 19 هم سن و سالان ديگرشان، شايد هرماه يكی از آنان به دام بزهكاران می افتادند و به مزرعه ذرت كنار كانال كشيده می شدند. بزهكاران  به اين  ۲۲  نازنين تجاوز كرده، با  " سنگ ترازو" بر سرآنان كوفته و جسد آنان را در بيابان خاك كردند.

 

آقای خامنه ای !

حتما نهاد های زير رهبری شما با يك محاكمه سريع آنان را محكوم به اعدام می كنند.  اين بزهكاران  را كه سن آنان همان 25 سال خشونت حكومتی است و در نتيجه يكی از محصولات و قربانيان همين سياست هستند، با جرثقيلی بر دار كشيده خواهند شد؛ تا عدالت قصاص را با جسد هايی كه در ميان زمين و آسمان آويزان هستند  به نمايش بگذارند و تخم ديگری از خشونت در جامعه و مرگ ارزان در جامعه  پاشيده شود.

 

آقای خامنه ای !

شما پس از  نماز شب خود آن گاه كه با خدای خود خلوت می كنيد، می توانيد از او بخواهيد كه به خاطر انحراف پيكانهای قضا و عدالت از مسير های اصليشان و نشانه گرفتن آزاديخواهان، تحول طلبان، جوانان ، دانشجويان و روشنفكران و ميدان يافتن قتل و جنايت  و فساد در جامعه شما را ببخشد. نمی دانم پاسخ خداوند رحيم و رحمان به شما چه خواهد بود؟

 

اما من، اين انسان زمينی، با خواندن اين گزارش، مرگ  هر يك از فرزندانم را   ۲۲بار در مقابل چشمان خود ديدم، من اين آدم خاكی مرگ  فرزندان كوچك خود را به شما نمی بخشم و شما را در پرپرشدن اين گلهای معصوم ميهنمان متهم اصلی می دانم. آنان با "سنگ ترازوی” عدالت شما به قتل رسيده اند.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی